سینماسینما، حسن حق حقیقی
رویه پخش سریال های قدیم و جدید ایرانی در کنار هم از شبکه آی فیلم اخیرا به شکل مستمر پیگیری می شود و سعی می کند همراستا با سلایق متفاوت مخاطبانش بهترین های ممکن را انتخاب کند. میان آثار پخش شده در این شبکه، دو سریال با عنوان پدرسالار و زیرتیغ هر چند از بابت سال تولید فاصله بسیار دارند اما از ابعاد مختلف صاحب یکسری نقاط اشتراک هستند. دو اثر شاخص و قابل اعتنا با کارگردان هایی متفاوت اما نویسنده ای مشترک به نام علی اکبر محلوجیان که از قضا بن مایه مضمونی شان خیلی متفاوت با دیگری نیست. نکته قابل توجه نیز خودنمایی امضای نویسنده پای هر دو سریال است که به نوعی امتیاز آنها نیز است.
محلوجیان که آثار متاخرش در روندی یکنواخت به نوعی پافشاری روی نگارش متن های هم خانواده در داستان پردازی است در روزها و سالهای حداقلی شبکه ها به همراه زنده یاد خواجویی بانی یکی از بهترین و پربازپخش ترین مجموعه های تلویزیونی به نام پدرسالار شد. پدر سالار در سالهای محدود بودن سریال های ایرانی به یک اثر، آن هم یکبار در هفته، روی آنتن شبکه دو رفت و نگاهی متفاوت به تنش های فامیلی و تاثیر یک سلطه پدرانه بر یک جمع خانوادگی داشت. پدرسالار هر چند از سرآمدان کارنامه قابل اتکای محلوجیان شد و گره خورد نامش با توفیق بسیار این اثر، اما او پس از آن و قبل از روی آوردن به تکرار خود، بانی آثار موفق دیگری چون کهنه سوار، زیرتیغ و مثل هیچ کس شد که تنها محصول و مطلوب زمانه خویش نبوده و نشدند. در گذر سال ها محلوجیان با تعالی و استمرار نگاهش آثارش را صاحب زبان مشترکی از جنس پایبندی به سنت ایرانی و حفظ ارزش های مبتنی بر جانب داری از اخلاق کرد. آثاری که ترکیب دقیقشان با واقعیت زندگی و روزگار، آنها را تبدیل به گزینه های مثال زدنی در باب سهم تلویزیون از لحظات خاطره آفرین در ذهن مخاطب کرده است.
از طرفی نگاه محلوجیان در همه این سالها در قالب مجموعه هایی که او عهده دار نویسندگی اش بوده، علاوه بر زبان مشترک، دارای منزلگاه و عناصر شکل دهنده داستانی مشترک از جنس تاثیر یک کینه بر چند زندگی نیز بوده است. تقریبا از پدرسالار تا سریال سالهای اخیر، چالش مشترک کینه، بخش مهمی از آثاری بوده که او داستانهایش را با عبور دادن از مسیر آن به سرانجام صواب و آموزگاری و به طور حتم تاثیرگذاری رسانده است.
پدرسالار به عنوان نمونه آثار موفق در کارنامه نوشتاری محلوجیان و کارگردانش زنده یاد خواجویی، برگرفته از نگاه اجتماعی در حال پوست اندازی سالهایی روی آنتن رفت که شاید پدرسالاری یا مرد سالاری در انتهای راه طولانی اش به سر می برد. در روزهایی که در سریالی مثل آپارتمان، بد و خوب زندگی مردمان استقلال یافته عصر جدید به تصویر در می آمد، پدرسالار راوی تتمه روزگاری می شد که هنوز عده ای غرق در عادات به یادگار مانده گذشته استقلال دیگران را برنمی تابیدند. سریال از موعد ازدواج پسر آخر خانواده، قصه ی زندگی خانواده پدرسالار را ورق می زند. وقتی او بر خلاف برادرانش جلوی خواسته پدر، نه می گذارد. عامل مقاومت و شوراندن علاوه بر شکاف نسل ها و در مرتبه ای بالاتر از آن ناشی از کینه ای قدیمی است که تاب استبداد و آرامشی که از عدم استقلال دیگران حاصل شده را ندارد. روند داستانی، اثر به قضاوت و انتخاب می گذارد آرامش توام با ترس اعضای یک خانواده و در مقابلش غضب و قهری که آشتی های پایداری را در آینده رقم می زند. البته محلوجیان با همراهی خواجویی حواسشان به تاثیر استبداد اسدالله خان در دیگر وجوه اخلاقی اش نیز هست. اسدالله خان درگیر تعصبات یا به عبارتی علاقه مفرط پدرانه شاید آزادی و اختیار عمل را از اطرافیان سلب می کند اما مثل بعضی فرزندان و دامادهایش نبود که نیرنگ می ریختند روی هم برای دستیابی به منافع مادی خویش. او به واسطه نگاه یک جانبه اش، شاید نوع دوستی اش رنگ تکبر می گیرد اما در دیگر حوزه های انسانی، هیچگاه اخلاق را زیرپا نمی گذارد. محلوجیان و خواجویی در واقع با نگاهی دقیق، تا انتهای سریال سعی کردند روایت و شخصیت هایشان را در حوالی قضاوت مخاطب قرار دهند تا پدرسالار در زمره ماندگارترین آثار تلویزیون ایران قرار گیرد.
کهنه سوار پس از دوری چند ساله محلوجیان و خواجویی در باب تولید یک اثر تلویزیونی، در واقع همراهی دوباره را بنیان نهاد. طعم خوش پدرسالار و تکرار آن تجربه موفق در اثری تازه شاید مهمترین دلیل همکاری دوباره بود. کهنه سوار در باب داستانی به نوعی همان قواعد زندگی پدرسالارانه را در قالبی تازه مورد استفاده قرار می دهد. پدری که دوست ندارد گذشته ورزشی اش در کشتی، بخشی از زندگی و آینده پسرش شود و به همین سبب بر سر راه علاقه او مانعی پدرسالارانه می گذارد. حال اینکه این اشتیاق مهار نشدنی، پنهانی مسیرش را پی می گیرد و پیش می رود و سر از قهرمانی درمی آورد. محمد علی کشاورز اینجا نیز با حضور پدرانه اما در درجه ای خفیف تر از اسدالله خان، بازاری خوشنام و مورد احترامی است که البته اقتدار ترس آفرینی هم در خانه دارد. عاملین گره های داستانی یا به عبارتی سمت دیگر شخصیت های قصه همچون پدر سالار، کینه ای کهنه است که اینبار از درون سرخوردگی برد و باخت رقابتی در گذشته می آید. وقتی در آن سمت، گذشته شکست خورده پدری توسط پسر و از مسیر رقابتی انتقامی قرار است التیام یافته و اعتبار از دست رفته را بازیابد. داستان اثر شاید روی همین زخم کهنه و مصاف فرزندان دو رقیب قدیمی بنا شده و پیش رفته باشد اما در متن اثر به مقدار لازم، دفاع از ارزش ها و سنت ها و همچنین ارج گذاری بر رفاقت های دیرین وجود دارد که توفیق اثر را موجب می شوند.
نویسنده ی آشنا به سنت ها و مرام ایرانی سهمی نیز در نگارش سریال موفق روزگار جوانی داشت. البته نه از ابتدا که از فصل دوم و به نوعی در مقام ادامه دهنده راهی که طی شده بود. طبعا انتظار نیز نبود که بنای بالا رفته از پیش و با اضافه شدن او رد چشمگیر و مشخصه همیشگی آثار دیگرش را داشته باشد. او مسیر روزگار جوانی را با موفقیت به انتها رساند.
محلوجیان با تجربه نویسندگی اثری همچون زیرتیغ که از منظر کارگردانی محمد رضا هنرمند به تصویر کشیده شد اینبار در افزونی شبکه ها و سریال های تلویزیونی نیز طعم جلب نگاه مخاطب حداکثری را چشید. در زیرتیغ شادی تباه گشته و روزگار ناخوش طبقه ای تنگ دست، مبنای مورد توجه اثر است و سریال در راستای نمایش تلخی تحمیلی و در هم ضرب شده ناشی از یک اتفاق دردناک پیش می رود. عامل پیشامد داستانی همچون گذشته، محول می شود به کینه و عنادی که اینبار هم از سمتی نزدیک سرنگون می شود سوی آرامش چند خانواده. عامل تفرقه، از وصل دو دوست، جدایی می سازد تا مگر در نبردی نابرابر نصیبی برد از آب گل آلود گشته و رخت سیاه ناشی از غفلت و ساده اندیشی. بیان داستان به بن بست رسیدن چند زندگی قبل از گشایش و آسیب های پس از آن با رعایت درست قواعد باورپذیری، توجه و قضاوت مخاطب را برمی انگیزد و او را همراه می کند با اثری که چیزی کم از واقعیت ندارد. به بیانی دیگر محلوجیان در همراهی با هنرمند با روایت قصه ای کم نقص، همپای ایجاد شناخت از طبقه اجتماعی شخصیت های زیرتیغ در مخاطب، تلخی اثر را نیز چنان به واقعیت نزدیک می کند تا ضمن حفظ لحن غیرشعاری، عبرت آموزی سریال در متن اثر جاری و مستتر گردد. ارائه تصویری دردمندانه و البته بی طرفانه که جنبه های تراژیکش باورپذیر از کار در آمده، نهایتا اقبال بسیار مخاطب و ثبت اثر به عنوان نقاط عطف در کارنامه نویسنده و کارگردانش را به دنبال داشت.
در دنباله اثر موفق زیر تیغ، محلوجیان در مثل هیچ کس با روایتی تقریبا مشابه پدرسالار دوباره سراغ جمع های خانوادگی و آسیب های حاصل از یک نفرت قدیمی رفت. با این تفاوت که اسدالله خان مستبد و بیم آفرین پدرسالار، حالا داداشی مقتدر و محبوبی شده که حتی آسایش دیگران را بر خود و زندگی اش مقدم می شمرد. سریال به قلم محلوجیان و کارگردانی حسن برزیده روایتی از چگونگی ارزش های انسانی نشانه گرفته شده توسط یک کینه دیرین را مبنای خویش قرار می دهد و داستانی پرمایه از سرانجام یک غفلت و چرایی آسیب دیدگی حرمت ها را پیش روی مخاطب قرار می دهد. سیر اتفاقات داستانی از آتش اختلافات ناشی از غفلت خودی و فرصت طلبی بیگانه آغاز می شود و در مسیر حرکتش بحرانهای ریز و درشت حاصل از تفرقه افتاده و چگونگی عبور از آن با تکیه بر صبر و ایمان را مورد توجه قرار می دهد. مثل هیچ کس تصویری نه خیلی تازه اما قابل توجه از روابط به مو بند شده اما ناگسستنی یک خانواده اصیل ایرانی در سایه بدخواهی را به بهترین نحو ارائه می دهد و نتیجه اش همراه کردن بیننده ای است مشتاق عاقبت قصه ها و شخصیت ها.
کارنامه نویسندگی محلوجیان از پدرسالار تا مثل هیچ کس را چنانچه بتوان طی طریق توفیق توصیف کرد، ادامه اش از فرات تا شهر من شیراز را می توان به نوعی توقف برشمرد. این نویسنده در فرات، یه تیکه زمین و زمانی برای عاشقی در واقع نسخه ی ضعیف شده و روی هم ریخته و ناموزونی از پاره های داستانی مستعمل در آثار پیشین بهره برد که پرداخت کمال یافته آن در هر کدام از سریال های موفق گذشته موجود بود. فرات اتفاقاتش از درون یک نامه ناخوانده قدیمی و خصمی امروزی پا گرفت و افتاد به جان سکون و آرامش روزهای خوش چند خانواده. چنانکه یه تیکه زمین نیز جریان داستانی اش سرچشمه می گرفت از کینه یک بازاری کم فروش و تلاش او در راه از بین بردن شرافت کسی که از راه حلال ذره ذره آبرو جمع کرد. فرات و یه تیکه زمین در دام تکرار گذشته افتادند، همانطور که زمانی برای عاشقی نیز راه این دو اثر در روایت دوباره ی کدروت های ناشی از کینه و بحران های بنیان برانداز را در پیش گرفت. در این میان نکته سوال برانگیز وام گرفتن از شخصیت هایی هم شمایل با اسدالله خان پدرسالار در هر سه این آثار است که نه صلابت او، که تنها بدلی باورناپذیر برای مخاطب و کم تاثیر در قصه شان هستند.
محلوجیان در جدیدترین آثارش فاخته و شهر من شیراز نیز در عین تغییر در زاویه دید و پرداخت، به نظر همچنان مسیر فاصله گرفتن از روزهای اوج را می پیماید و گرچه محال اما ای کاش به فراموشی و کم رنگی همه خاطرات خوش ثبت شده از آثارش در ذهن مخاطب دامن نزند. نام او تا سالها در واقع ضمانتی بود بر کیفیت قابل قبول یک اثر.