سینماسینما، رضا حسینی
شروع فیلم تکاندهنده است؛ جایی که تماشاگر متوجه میشود مشهورترین قاضی جنایی ایران، نورالله عزیزمحمدی (که طبق آمار ابتدای فیلم از ۴۵۰۰ پرونده قتلی که بررسی کرده، حدود ۴۰۰۰ حکم قصاص صادر کرده)، میگوید: «… حتی یک لحظه نشده که احتمال بدم در پروندهای حقی ناحق شده باشد، یا اینکه من اشتباه کرده باشم…» این حرفها بهخصوص با تمهیدهای تصویربرداری و صداگذاری ابتدای فیلم، واقعا هراسانگیز جلوه میکنند و احتمالا تماشاگر با خود میگوید چنین فردی چطور میتواند با این اعتمادبهنفس صحبت کند و بگوید شبها راحت میخوابم؟! متاسفانه فیلمساز به شکل جدی به این موضوع نمیپردازد و حتی روی یک پرونده مشکوک هم دست نمیگذارد که شائبه اشتباهی در آن وجود داشته باشد. (به پتانسیل نهفته در تنها صحنه اعدام فیلم توجه کنید.) فقط لحظه فوقالعادهای بر دارد که قاضی در خانهاش با اطمینان کامل درباره دقت بالا و عدم اشتباه خود و همکارانش در بررسی پروندهها و صدور حکمها میگوید و ناگهان متوجه میشود پوشه اشتباهی را برداشته است و دوباره به سمت کمد برمیگردد! او در جایی هم بر خلاف آغاز فیلم میگوید: «صدور حکم اعدام اصلا کار سادهای نیست، حتی در مواردی که همه چیز روشن به نظر میرسد و حتی برای کسی که بارها و بارها این حکم را صادر کرده است.»
«قاضی و مرگ» همانطور که عنوانش هم تاکید دارد، ابتدا تصویر منفیای از قاضی عزیزمحمدی ترسیم میکند؛ که البته اشکالی هم ندارد و در واقع همان تصویر ذهنی تکتک آدمها در اولین مواجهه با چنین شخصی است. فیلمساز با این سنگبنا (بخوانید پیشفرض عمومی) شروع میکند تا درنهایت تماشاگرش را به شناختی نسبی از این فرد برساند و تصویر مردی آگاه، باوجدان، بیتعصب و بدون عقده، فروتن، خانوادهدوست، «قربانی» و… جایگزین پیشفرض ابتدایی شود. او در صحنهای از فیلم بعد از التماس زن جوانی برای تخفیف گرفتن در حکم شوهرش خطاب به دوربین میگوید: «مجازات کیفری این نیست که ما حتما طرف را بچزونیم… همین که بفهمیم متنبه شده و دیگه این کار را نمیکنه، به نظرم کافیه…» و سپس به نظر همکارش اشاره میکند که حکم محاربه و اعدام هر دو سارق مسلح را پیشنهاد کرده، ولی او نپذیرفته است، چون به نظرش ممکن است زندگی زن جوان متهم دوم هم تباه شود و… او در زمان بازنشستگی و تدریس در دانشگاه نیز به جوانها میگوید جامعه مقصر است و تا فقر باشد، جرم و جنایت هم وجود دارد. تلختر جایی است که میفهمیم او هم مادر ۲۸ سالهاش را به خاطر بیپولی از دست داده و حتی جلوتر متوجه میشویم که پدر تنهای او نیز در آپارتمانش به قتل رسیده است!
«قاضی و مرگ» ضعفهایی دارد و حتی میتوان خرده گرفت که در مواردی به خودش وفادار باقی نمیماند، اما سوژهاش آنقدر جذابیت دارد و سماجت فیلمساز به قدری بوده است که با مستندی تماشایی با لحظههایی بهیادماندنی طرفیم؛ مثل جایی که قاضی از کمدش کفن خود را درمیآورد و میگوید ۴۰ سال است آن را نگهداری میکند و حتی روزگاری گهگاه در آن میآرمید.
منبع: ماهنامه هنروتجربه