به نقل از خانه هنرمندان ایران، در ابتدای برنامه فرشته حبیبی عنوان کرد: من یکبار این فیلم را سال ۹۷ که تازه از تنور درآمده بود، دیدم. گستره مطالعاتی و پژوهشی فیلم برای من خیلی جذاب بود؛ حوزهای بود که خودم علاقمند بودم و روی آن کار میکردم. منتها الآن که دوباره فیلم را دیدیم، با توجه به گفتمان فعلی که در جامعه ما جریان دارد، فکر میکنم حداقل تماشای این اثر، برای من، معناهای ثانویهای داشت. فکر میکنم در انطباق با گفتمان امروز، میتواند دریافتهای تازهای برای این جمع ایجاد کند.
سحر خوشنام درباره مشکلات آرشیو در سینمای ایران گفت: متاسفانه مشکلِ آرشیو خیلی واضح است. مثلا فیلمهای ابراهیم مرادی، «بوالهوس» و «انتقام برادر» اصلا همان موقع نابود شدند و هیچ منتقدی روی آنها مطلبی ننوشته است. حتی منتقدان دهه ۳۰ هم به این فیلمها دسترسی نداشتند. از اولین فیلم ایرانی «آبی و رابی» هیچ نسخهای وجود ندارد چون در استودیوها آتشسوزی شده و همه چیز از بین رفته است. فیلمهای بعد از سال ۱۳۲۷ شمسی هم همینطور هستند یعنی «طوفان زندگی»، «لغزش»، «مادر» اسماعیل کوشان و سکانسی که قمرالملوک وزیری در آن میخواند و تنها سند تصویری از قمرالملوک وزیری است را سال پیش، از سامان بیات گرفتم که در نسخه جدید هست. خیلی از فیلمها به دلیل اهمالکاری و وجود نداشتن فنِ آرشیو، آرشیو نشدهاند. حتی من فکر میکنم علی دریابیگی که شروع به فیلمسازی میکند، احتمالا خبری از سپنتا و ابراهیم مرادی نداشته است و انگار تجربیات نسلِ قبل به نسلِ جدید منتقل نشده است. یکی از دلایلی که پژوهش این فیلم، هفت سال طول کشید چون از سال ۹۷ آغاز و اولین تصاویر از مصاحبهها را ضبط کردم بعد از دو سال، از کار دست کشیدم این است که این مستند آرشیوی بود و ما نیاز به استفاده از تکههای فیلمها داشتیم ولی آنقدر نسخهها بد بود یا وجود نداشت. حتی فیلمخانه ملی ایران که در پژوهشها خیلی کمک میکنند، خودشان هم نسخهای نداشتند اما خوشبختانه، از سال ۹۲ به بعد، بودجهای در اختیارشان قرار گرفت که بتوانند یک سری فیلمها را ترمیم کنند.
سامان بیات گفت: «بختِ پریشان» تحلیلی است و به دنبال کشف و توصیفی از هویتِ زن در سینمای ایران. وقتی میخواهید مسئلهای را به صورت کلی موشکافی کنید، نیاز است که شناختی از تاریخ آن دوره داشته باشید که میتواند تاریخ مطبوعات باشد و بررسی همه این نشریات، از ۱۳۰۹ تا ۱۳۵۷، بخش دیگر هم کتابهای منتشرشده است.
کارگردان «بختِ پریشان» راجع به دلیلِ رفتن سراغ این موضوع بیان کرد: من اصولا مستندساز نیستم؛ از نوجوانی که فیلمهای ایرانی را میدیدم، همیشه فکر میکردم که چرا در این فیلمها زنها اینگونه هستند؟ یا رقاصهاند یا در شهرِنو کار میکنند؟ چرا هیچ زن متفاوتی نیست؟ از ۱۰۲۱ فیلمی که از ۱۳۰۸ تا ۱۳۵۷ ساخته شده، حدود ۹۰۰ تا از آنها در دسترس هست. از دهه ۸۰ شمسی که موجِ علاقه به فیلمفارسی و نوستالژی علاقه به هر چیزی که قبل از ۱۳۵۷ وجود داشت، راه افتاد، من آزار میدیدم وقتی شاهد این موضوع به عنوان یک بیننده زن بودم و کسی بودم که از نوجوانی دلمشغولی سینمای ایران را داشتم. این میزان زنِ بیهویت و این میزان نگاهِ تحقیرآمیز به زن در سینمای ایران، مرا آزار میداد. قصد داشتم یک کتاب بنویسم بعد متوجه شدم برای اینکه مجبور هستم از تکههای فیلمها استفاده کنم، باید برای صحبتی که میکنم، سندی ارائه دهم و در کتاب هم ارجاع تصویری امکان ندارد. پس مجبور بودم که از تصاویر استفاده کنم. متاسفانه این نگاهِ شیفته به فیلمفارسی باعث شده که اصلا این نگاه به زن جزو ویژگیاش باشد و با دوستان نویسنده و منتقدی که صحبت میکنیم، اصلا این بخش اهمیت ندارد که چرا زنان فقط ابزار هستند و شخصیت درجه دو یا حتی درجه سه محسوب میشوند؟ چون فیلمفارسی یک قهرمان و یک وردست قهرمان دارد و آن زن، چاشنی است. نقل قولی از رضا صفایی هست که ۵۲ فیلم قبل از انقلاب اسلامی ساخته و آدمِ صادقی است. از نظر او این نوع نگاه بدیهی است؛ اینکه زن شبیه به یک ابزار باشد. من وظیفه خودم میدانستم که راجع به این نگاه صحبت کنم و آن را به چالش بکشم.
فرشته حبیبی بیان کرد: در مطالعاتِ زنان، وقتی سراغ تاریخ میرویم، دو وجه وجود دارد که به آن پرداخته میشود؛ اول پیدا کردن نقشِ گمشده زنان در تاریخ، وقتی در مقالهای سراغ جنبش مشروطه میرویم و دنبال نقشِ زنان در آن واقعه هستیم، میبینیم که نقش زیادی داشتند ولی دیده نشدهاند. ما با بازخوانی تاریخ، آن را دوباره مینویسیم و قرائتِ تازهای از تاریخ ارائه میدهیم. دوم اینکه نقشهایی هست که به عنوان نقشِ برساخته مردان در تاریخ، در سینما و در ادبیات به زنان اطلاق کردند و میخواهند آن را شناسایی و تفکیک کنند. به نظر میآید که رویکرد کارگردان این است که میخواهد آن فضای واقعی که زنان در آن زندگی میکردند و از نقشهایی که مردان سعی کردند برای آنها تعریف کنند تفکیک کند. سینمای ایران نگاه مردسالانه داشته و هنوز هم دارد. واژه مردسالار شاید درست نباشد و باید به جای آن از کلمه پدرسالار استفاده کرد چون بحثهای مربوط به ساختارِ قدرت هم مطرح است. هم قبل و هم بعد از انقلاب اسلامی، قدرت در شکلگیری شخصیتِ زن در سینما دخالت میکرده و در اینکه چگونه باشد و چه چیزی ارائه دهد. در این مستند سعی شده، نقدی بر این نگاه پدرسالارانه و دوری از چهره واقعی زنان با فاصله از این نقشِ برساخته سینمایی شکل بگیرد و توضیح داده شود.
کارگردان اثر در بخش دیگری از سخنانش درباره فیلمفارسی گفت: بحثی هست که راوی فیلم هم به آن اشاره کرد؛ فیلمفارسی خیلی طبقاتی نگاه میکند و مخاطبش را مردِ جنوب شهری و نه آدمِ جنوب شهری قرار میدهد و برای دلخوشی او، فیلم میسازد. یعنی این فیلمسازان احساس میکنند مخاطب خیابان پهلوی سابق (ولیعصرِ فعلی) به بالا، میروند دکتر ژیواگو، پاپیون و گلِ آفتابگردان را میبینند پس ما بیاییم راجع به آن راننده جنوب شهری فیلم بسازیم. آنچه که در کتابها هم مغفول میماند، این است که در سال ۱۳۵۵، عملا سینمای ایران ورشکسته میشود و دیگر این فیلمها مخاطب ندارند. از دهه ۴۰ شمسی به بعد، سالی حدود ۹۰ فیلم ساخته میشوند که فروش هم دارند، این تعداد در ۱۳۵۵ به ۱۰ فیلم میرسد. در دهه ۵۰ شمسی و بعد از اتفاقاتی که در مملکت میافتد، فیلمهای متفاوت هم بهتر فروختهاند که یکی از آنها، «گوزنها» مسعود کیمیایی است. فیلمی که ساختار فیلمفارسی ندارد و از ساختاری کلاسیک تحت تاثیر سینمای آمریکا برخوردار است. کلاهمخملیها دیگر فیلمهای پروفروشی نیستند. یک تصوری وجود دارد که ما داریم اینها را برای مخاطب جنوب شهری این فیلمها را میسازیم و آنها هم اینطوری به زن نگاه میکنند. کمااینکه خود فیلمساز هم اینطور نگاه میکند. نگاه فیلمساز به اثر تسری پیدا میکند و نه اینکه خواستهی مخاطب باشد. این مسئله مهمی در سینمای ایران است.
فرشته حبیبی بازه زمانی شروع توجه به زنان در سینمای ایران را اینگونه شرح داد: من فکر میکنم اوایل دهه ۵۰ هجری شمسی، نوعی شکوفایی در هنر ایران بود که محصولِ آزادی عمل، بودجههای دولتی و غیردولتی و ایجاد نوعی فضای هنری مستقل بوده است که به تدریج باعث میشود ما به یک فضا و جامعه مترقی نزدیک شویم و این بحثِ آزادی و زنان پیش بیاید که محصول یک دوره خاص از تاریخ است؛ دورهای که در همه دنیا داشته اتفاقاتی میافتاده و در ایران هم یک مقدار اذهان حداقل جامعه روشنفکری داشته تغییر میکرده است و به همین دلیل، توجه به زنان و شخصیتهای زن آغاز میشود. البته یک مقاومت تاریخی همیشه بوده که هنوز هم هست. در دهه ۳۰ و ۴۰ هجری شمسی، زنان نویسنده وجود داشتند که کتابهای خوبی مینوشتند و از قبل از آن، داشتند مجله و روزنامه منتشر میکردند، خیلی تلاش میکردند و بحثهای اجتماعی را پیش میبردند ولی در ذهن مردها و جامعهای که تقریبا مسئول سینما بود، همچنان زنان همان چند قالب بیخطر و غیرجنگجوی زنِ خانهدار یا زنِ نجیب را داشتند و تعریفهایی که در فیلم دیدیم. من فکر میکنم از یک دورهای این توجه به زن اتفاق افتاد هرچند شاید بهرام بیضایی به عنوان یک پدیده میان همه آنها قابل بحث و بررسی باشد. در فیلمهای دیگران هم نمونههایی از شخصیتهای متفاوتِ زنان دیده میشود که محصول یک دوره طولانی از آزادی و استقلال عمل است.
سامان بیات فُرم اثر را یک مستندِ ترکیبی دانست و ادامه داد: این مستند هم آرشیو و هم مصاحبه دارد. گاهی فیلمساز بازیگوشیهایی هم در اثر دارد مثل زمانی که تصویری از فیلم کامران شیردل را در کنار فیلم دیگر میگذارد و آنها را با یک موسیقی به هم پیوند میدهد.
فرشته حبیبی «بختِ پریشان» را یک مقاله تصویری قلمداد کرد و گفت: من اساسا فیلم را یک مستند مقاله یا یک مقاله تصویری میبینم یعنی فکر میکنم از اساس، یک مقاله وجود داشته که حالا، ما به شکل راوی، آن را در فیلم میبینیم. یعنی یک نگاه یا تحلیلی روی شخصیتهای زنِ سینمای پیش از انقلاب اسلامی وجود داشته که کارگردان، آن را نوشته و با بررسی آرشیوِ موجود، با فَکت جلو برده است. از نظر من، فیلم اساسا این فُرم مقاله را دارد. حتی میشود متن آن را چاپ کرد، آنقدر که کاملا تحلیلی است و با مقدمه شروع میکند، ارجاع میدهد و به نتیجه میرساند. بازیگوشیهایی هم دارد که خیلی تداعیگر و مفهومی است. مثلا در جهانی که همه دارند در کاباره میرقصند و به فُرمهای مبتذل روی آوردهاند، قطعاتی از «خانه سیاه است» چند بار در طول فیلم نشان داده میشود و صدای فروغ فرخزاد با اشعارش شنیده میشود که بخشی از آن، به آن ابتذال فُرم و آن جنس آدمی میپردازد که از نظر من، خیلی جذاب است. وقتی فیلم را دوباره دیدم، احساس کردم چیزهای دیگری علاوه بر دریافتهای قبلی در آن هست، از جمله نقدی به زنان و این پرسشها که چرا کاری نکردید و چرا نشستید و نگاه کردید؟ حتی در فیلم هم اشاره میشود که برخیها قهر و کنارهگیری کردند یا انزوای ناخواسته داشتند یا به ابتذال موجود، اعتراض کردند ولی تعداد آنها خیلی کم بود. لازم بود که زنان مثل همه جای دنیا که جمع شدند و برای خودشان، دست به کارهایی زدند، در ایران هم این اتفاق میافتاد که نیفتاد. این صدای فروغ فرخزاد برای من این حال را دارد که دارد مدام میگوید کجایید؟ و از نظر من، این تذکر به زنان است.
یکی از حضار با انتقاد از اثر بیان کرد: من فکر میکنم کارگردان در این فیلم یک پیشزمینه ذهنی داشته است که چیزی را صحیحِ مطلق فرض میکند بعد طوری شروع به جمعآوری ادله میکند که فرضاش درست از آب دربیاید. شما در مواجهه با پدیده فیلمفارسی پیشزمینه ذهنی ابتدایی داشتید که این اصلا خلاف ساخت فیلم مستند است. شما میخواستید ثابت کنید که در فیلمفارسی هیچ وجهِ مثبتی وجود نداشته است. واقعیت این است که اگر اسماعیل کوشان نبود، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی و غیره هم در سینمای ایران به وجود نمیآمدند. آنها بر مبنای تفکری که پیش از آنها وجود داشت، موجِ نو را به وجود آوردند. اگر ناصر ملکمطیعی نبود، «غزل» ساخته میشد؟ این، کوبیدنِ سینمای عامهپسند است. سینما هم هنر و هم صنعت است. شما نمیتوانید آمیتاب باچان را در سینمای هند یا سینمای تجاری آمریکا را زیر سوال ببرید. شما نمیتوانید نگاهی که در سال ۱۴۰۱ به زنان وجود دارد را به سالهایی تعمیم بدهید که طبق گفته خودتان، بیش از ۵۰ درصد مردم بیسواد مطلق بودند.
فرشته حبیبی در سخنانی عنوان کرد: فیلمفارسی یک اصطلاح کارشناسی است و به نظر من، اصلا توهین نیست. هر چیزی در جای خودش درست است و نقد سینما و فیلمفارسی هم در جای خودش درست است. برخوردی که با خانم شهناز تهرانی همین اواخر اتفاق افتاد را همه در جریان هستند. در جایی که لازم است از فردی که همیشه فیلمهایش در سینمای فیلمفارسی تعریف شده، دفاع بشود، این اتفاق میافتد و جایی هم که لازم است سینمایی که مبتذل است نقد شود، هیچ دلیلی نمیتواند باعث شود که نقد نکنیم. نقد همیشه باعث میشود اتفاق بهتری بیافتد.
سحر خوشنام در ادامه گفت: قصد من کوبیدن فیلمفارسی نیست بلکه نشان دادنِ هویت زن در سینمای ایران است با توجه به نقشی که در جامعه داشتند. در آن سالها زنهای وکیل و وزیر داریم. باسوادها در ده ساله ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ خیلی زیاد شدهاند.
یکی دیگر از حضار گفت: من از تدوین اثر خیلی خوشم آمد به ویژه کلاژهای اسامی که خیلی گویا بود. آن قسمت که مردها پرت میشوند یا چاقو میکشند، از نکاتِ مثبت تدوین بود. آن بخش هم که تصویر دو بخش میشود و دو روایت مختلف را بیان میکند از دیگر نکات مثبت بود. وقتی که کتاب جمال امید را میخوانید باعث تاسف است که هیچ نقش متفاوتی برای زنان نمیشود پیدا کرد و اتفاقا، نقد من این است که در این مستند خیلی به آنها پرداخته نشده است. در «جنوب شهر» فرخ غفاری یک زن راوی است و میآید روایت را تغییر میدهد. من هم با شما موافقم که باید با چراغقوه دنبال نکته مثبت در فیلمفارسی گشت. تنها نکته مثبت فیلمفارسی از نظر من این است که به فیلمسازانی مثل بهرام بیضایی، خسرو هریتاش، محمدرضا اصلانی و غیره کمک میکند که پا روی این خرابهها بگذارند و آن کلیشههای جنسیتی و تنانگی را راحتتر بتوانند در سینما تغییر بدهند. متاسفانه، بخشی از روشنفکران موسوم به چپ در آن زمان همانند رضا براهنی و غیره، میآیند فیلمفارسی و زنانِ تصویرشده در این آثار را نقد میکنند که تا حدی درست است ولی بدیلی که ارائه میدهند، بدیلِ پیشرویی نیست. خود رضا براهنی چند مقاله عجیب درباره زنان دارد.
فرشته حبیبی در سخنان پایانی گفت: از نظر من، یکی از ظرافتهای فیلم این است که علاوه بر اینکه به شخصیتهای زن پرداخته است، پیوندی هم با تاریخ معاصر ایران دارد. اگر کسی بخواهد مطالعهای راجع به سینمای ایران داشته باشد، این فیلم میتواند مرجع باشد جدا از اینکه در مطالعات زنان هم کمک میکند. برای مطالعه سینمای ایران هم پیشنهاد خوبی است چون با تاریخ جلو میرود. در نهایت، فیلم خوبی است و امیدوارم فرصتی برای اکران عمومی آن به وجود بیاید. خیلی خوشحالم که شنیدم که سحر خوشنام دارد روی قسمت دوم این فیلم کار میکند که مربوط به سینمای بعد از انقلاب اسلامی است. مقطعی که حرفهای بسیاری برای گفتن درباره آن هست و همه آن خلاها و آن جاهای خالی که در خصوص زنان در سینمای قبل از انقلاب اسلامی بوده است، بعدا جبران شده است و اتفاقهای بهتری افتاده. البته که هنوز جای پیشرفت هست.
۵۷۵۷