مهرداد بحق که صدای هوادار بود و به گمانم این حق را داشته باشم کمی درد دل کنم تا ذره ای آرام بگیرم.
مهرداد را آنگونه که بود می شناختمش.شاید ۲۵ سال رفاقت.او به حدی خاکی و افتاده بود که حسین جان صدایم می زد.یا می گفت داداش.مهرداد مهربان و خوش قلب بود که با خیلی ها چنین رفتاری داشت.
بارها به میناوند می گفتم:آقا مهرداد شما ۲۹ بازی داری در چمپیونزلیگ.جلوی منچستر،رئال،اینتر و پارما بازی کردی که خیلی ها توی خواب هم تصورش نمی کنند.تو ۷۵ بازی ملی داری و تنها لژیونری هستی که ۵ بار در اروپا قهرمان شدهنصیحت می کردم مثلا که خیلی هواداری رفتار نکن.کلاس تو خیلی بالاتر از این حرفه است.
و او میگفت:«نمی تونم وقتی که هوادار را می بینم که دارد اذیت می شود و تیمم را اذیت می کنند نمی توانماگر حرف زدن من بتواند ذره ای به پرسپولیس کمک کند من می خواهم این افتخارات اصلا از ذهن همه پاک شود حتی…»
مهرداد کورتون مصرف می کرد.بخاطر کنترل بیماری اش و این داروی قوی عصبی اش می کرد. گاهی در عصبانیت حرفی می زد یا کاری می کرد و قضاوت می شد.
این را وقتی بهتر درککردم که بیماری ام عود کرد و چشم چپم دو سه روزی نمی دید و دکتر یک چهارم قرص کورتون را برایم یک روز در میان تجویز کرد.دیدم عصبی شده ام و در خانه داد و دعوا راه می اندازم.زنگ زدم مهرداد.پرسیدم.او می گفت:«حسین جون اونقدر هم آدم بدی نیستم.اگه گاهی مواقع پشت تلفن توی بحث هامون داد می زنم سرت بخاطر این است که آمپول کورتون را میزنم.اگر صورتم ورم دارد بخاطر این دارو هست.نگران نباش.چیزی نیست یک چهارم کاری ات ندارد اماخب هوای حاج خانم رو داشته باش.
مهرداد با دنیای خوبی هایش رفت.شاید باز هم نوشتم.
251 251