بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:
تصویر کلی موضعگیریهای اخیر آژانس را چطور میبینید؟ تفاوت نحوه برخورد آژانس در دوره گروسی با دوره آمانو را در چه میبینید؟
پاسخ به این نوع سؤالات مستلزم درک درست از جایگاه و ماهیت آژانس بینالمللی انرژی اتمی و نیز پرونده هستهای ایران است. پرونده هستهای ایران ضمن اینکه از محتوای حقوقی و فنی زیادی برخوردار است، اما اساسا قدرتهای غربی بهویژه آمریکا این بحران را به عنوان یک ابزار سیاسی جهت پیشبرد اهداف سیاسی-امنیتی خود خلق کردهاند. بنابراین بحران هستهای ایران از ابتدا یک بحران ساختگی بوده؛ ضمن اینکه موضوعات حقوقی و فنی قابل رسیدگی توسط آژانس داشت. منتها در دهه 80 شمسی، پرونده سه کشور ایران، مصر و کره جنوبی روی میز آژانس بود و هر سه کشور هم متهم به نقض معاهده انپیتی بودند اما پرونده کرهجنوبی و مصر چون متحد آمریکا بودند، بیسروصدا و بدون کمترین تحریم و مجازات و جنجال، بسته شد. در آژانس بلوک غرب به رهبری آمریکا، قدرت فائقه است و مدیر کل آژانس هم اساسا کارمندی بیش نیست؛ چه گروسی باشد چه آمانو.
آیا با این ارزیابی که وضعیت مسئله هستهای ایران در حال بازگشت به شرایط سالهای میانی دهه ۲۰۰۰ است، موافقید؟
با برجام مشکلات اساسی فنی و حقوقی پرونده حل شد؛ چون در مقطع ریاستجمهوری اوباما، وی سیاست «تعامل با ایران» را داشت و بنابراین روند تخاصمات سیاسی – امنیتی بین ایران و آمریکا رو به کاهش رفت و پرونده هم در آژانس از حالت بحرانی خارج شد موضوعات نظامی (پیامدی) هم حل شد. با آمدن ترامپ و تشدید روند خصومت آمریکا با ایران، مجددا کلید بحرانیشدن پرونده هستهای ایران در آژانس هم زده شده و ممکن است این روند تشدید هم بشود.
مسئله هستهای ایران با انتقال اطلاعات توسط سازمان مجاهدین خلق از ایران آغاز شد. آیا روند فعلی هم نتیجه چنین حرکتی از داخل ایران است؟
موضوع توان هستهای ایران از ابتدا جزء اولویتهای سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، آمریکا، جهان غرب، قدرتهای جهانی و برخی همسایگان ایران بوده و اکنون هم هست. آنها اطلاعات خود را از عوامل نفوذی داخل در مراکز حساس کشور میگیرند. منافقین قبلا پیادهنظام صدام در تجاوز به خاک ایران بودند و اکنون جزئی از پیادهنظام سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل و عربستان در پروسه براندازی و جنگ داخلی و تجزیه ایران هستند. اما سطح نفوذیهای سرویسهای اطلاعاتی مذکور در داخل از گروهک منافقین کمتر نیست.
آیا اروپاییها با ادامه این روند و استفاده از مکانیسم ماشه، به دنبال برهمزدن برجام و بازگشت به عقب خواهند بود یا همچنان مایل به حفظ برجام و پیشبرد گفتوگو هستند؟ روسیه و چین، بهخصوص روسیه، تا چه حد در مواضع حمایتی خود از ایران و برجام جدی خواهند بود؟ بهطورکلی چشمانداز مسئله هستهای ایران و توافق انجامشده را چطور میبینید؟
اروپاییها هیچگاه دنبال برهمزدن برجام نبوده و اکنون هم نیستند. آنها همیشه خواستار گفتوگو بوده و الان هم هستند؛ اما توانمندی آنها در ایستادگی در مقابل سیاستها و اقدامات آمریکا، بسیار محدود است. واقعیت این است که همه قدرتهای جهانی اعم از قدرتهای بلوک غرب و شرق، به نحوی تسلیم «سیاست فشار حداکثری» آمریکا شدهاند؛ منتها درجه تسلیم متفاوت بود. اگر اروپا، ژاپن و کانادا 90 درصد تسلیم شدند، قدرتهای بلوک شرق مانند هند، چین و روسیه در عمل 60 درصد تا 70 درصد تسلیم تحریمهای یکجانبه اقتصادی آمریکا شدند. برای مثال اروپا واردات نفت از ایران را بهطور کامل قطع کرد. چین که بزرگترین شریک تجاری ایران و قدرت اول اقتصادی بلوک شرق و قدرتمندترین کشور جهان برای ایستادگی در مقابل آمریکا است، حجم خرید نفت را به حدود صد هزار بشکه، یعنی هفت برابر کمتر از دوران قبل از تحریمها، کاهش داد؛ یعنی حدود 85 درصد کاهش. بنابراین تا زمانی که دشمنی آمریکا و ایران همین روند را طی کند، بحران هستهای ایران را کش خواهند داد و اگر موضوع هستهای هم حل شود، باز بحران دیگری خلق خواهند کرد.
این نگاه که اروپا و بلکه ایران، هر دو به دنبال یا لااقل امیدوار به زمانخریدن تا پایان دولت ترامپ هستند، چقدر واقعیت دارد؟ آیا هنوز هم چنین رویکردی ممکن است؟ روسیه و چین، بهخصوص روسیه، تا چه حد در مواضع حمایتی خود از ایران و برجام جدی خواهند بود؟
نهتنها اروپا، بلکه قدرتهای بلوک شرقی و آسیایی هم دنبال خرید زمان و منتظر نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستند؛ اما این رویکرد در نهایت مفید نیست؛ زیرا مشکل اصلی این است که آمریکا عملا قدرت بلامنازع جهانی است و یکهتازی میکند و دشمنی آمریکا و ایران هم رو به افزایش است.
تفاوت مهم امروز با زمانی که مسئله هستهای ایران کلید خورد، وجود توافقی به نام برجام است. آیا ایران و ۴+۱ با استفاده از توافق قبلی میخواهند یا میتوانند مشکلات و اختلافات را حل کنند یا این مسیر، سراشیب فروپاشی برجام است؟
تفاوت کلیدی شرایط فعلی با قبل این است که قبلا قدرتهای جهانی با وجود اختلافات و مواضع متفاوت، در عمل در مقابل برنامه هستهای ایران متحد عمل میکردند که نمونه بارز آن را در تصویب اجماعی تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل دیدیم. برجام توافق مشترک قدرتهای جهانی و ایران بود که به تصویب شورای امنیت رسید، ایران کامل آن را اجرا کرد، آمریکا یکجانبه آن را نقض کرد، سایر قدرتهای جهانی را نیز به خاطر برجام مورد مجازات قرار داده و اختلاف بین قدرتهای جهانی در حد کمسابقهای بروز کرده است. حتی اگر برجام هم سقوط کند، این اختلاف حل نمیشود.
صحنه سیاست داخلی ایران را در این رابطه چطور ارزیابی میکنید؟ فشارها بر دولت در این مرحله و خروج نیروهای حامی دیپلماسی و برجام از نهادهای قدرت در پی انتخابات امسال و احتمالا در انتخابات ۱۴۰۰، چه تأثیری بر این روند خواهند داشت؟ آیا اروپاییها و بلکه سایر طرفهای برجام این مسئله را در محاسبات خود در نظر میگیرند؟ اگر به فرض ترامپ در انتخابات امسال شکست بخورد، از زمان ورود یک دموکرات به کاخ سفید تا پایان دولت روحانی، چند ماهی بیشتر فرصت باقی نخواهد بود؛ آیا در این بازه زمانی فرصتی برای تعامل دوباره وجود خواهد داشت؟ اگر بله، آیا از آن استفاده خواهد شد؟ به چه نحوی؟
به نظر من مسئله اصلی برجام نیست، بلکه اصل مسئله نوع رابطه آمریکا و ایران است. با این نوع رابطه، در آمریکا چه دموکرات قدرت را در دست داشته باشد چه جمهوریخواه، در ایران چه اصولگرا پیروز انتخابات باشد، چه اصلاحطلب یا اعتدالگرا، اساس مشکل باقی خواهد بود؛ همانطور که در 40 سال بعد از انقلاب بوده است. برجام معیاری به جهان داد و آن این بود که اگر ایران و آمریکا بر سر موضوعی توافق کنند، میتوانند روی تعهد ایران حساب کنند؛ اما روی آمریکا نه.موضوع دومی که ماجرای برجام آن را برای جهانیان کاملا واضح کرد، این بود که نفوذ و دخالت صهیونیسم در تصمیمگیریهای سیاست خاورمیانهای آمریکا نهتنها بیشتر از نهادهای داخلی آمریکاست، بلکه از کل اعتبار همه قدرتهای متحد آمریکا مثل اروپا، ژاپن و کانادا نیز بیشتر است.درعینحال اگر یک دموکرات در انتخابات پیروز شود، سطح فعلی دشمنیهای آمریکا با ایران کاهش مییابد؛ اما اساس مشکلات بین دو کشور به قوت خود باقی خواهد ماند.
23302