شاید به شیوۀ شوق ضربان قلب کودکی که به محض تولد ، حامل پیام گرامیداشت ذات زندگی انسان در” اصیل آباد” است و به قول “رابیند رانات تاگور”، چه بسا، هر کودکی که متولد میشود حامل پیامی جهانی باشد . این دعوت ، این هدف را در دل می پرورد که دیدار از مهاباد اردستان ، زواره ، امکان آن فرصتی باشد که قابلۀ روزگار با طریقت همدلی شما، آن طفل را که فریادی جهانی دارد ، بتواند به دنیا بیاورد . بیایید ببینید ، ما باید دیده شویم . بیاییدکاری بکنیم . حلقه های وصال ، زنجیروار ، گرد هم آیید. این نامه ، دعوت نامه است . زندگی را نصیبی است و فکرکردم هم میهنانم را برای زیارت جاهایی که در طول تاریخ برای زندگی لوح تقدیر نوشتند و همواره بر بالین خود آویختند، بی نصیب نگذارم .
چنانچه بخواهیم با “آفتاب درونتاب” و وجه” درونگر”به اردستان بنگریم میتوانیم بپرسیم کدام زیبایی و وجد دلپذیر از اردستان به عنوان یک پدیدۀ مکانی ساطع میشود که چون تشعشع خورشید ، دامن نگاهمان را از سرور و شعف پر میسازد . اگر زیبایی چیزی است که غریزۀ زیبا شناختی ما را ارضاء میکند و با منشاء، طبیعت و جذابیت وسرخوشی سروکار دارد ، این جذابیت ، سرخوشی ، کشش دلپذیر وانگیزش مثبت، در درون کدام پدیدههای مکانی اردستان نهفته است؟آیا واقعاً اردستان جایی است که مانند جادوی احساس ِناشی از دریافت امر زیبا ، ما را به بهت و حیرت وا می دارد .آن صدای جاودانه و یگانه ای که هنوز هم از سمت نامرئی و با همان نامرئی بودن ، از درون اردستان به معنای یک کل به گوش جانمان می رسد، چه حالتی دارد؟
سؤالات فوق، حامل این پیام اندکه، پاسخ شفاهی بدانها، به تنهایی کافی نیست . پاسخ ها درعینیت نهفته اند. حقیقت و زیبایی با زیارت تلاقی میکنند. پاسخ سؤالات ، نیازمند فراهم سازی فرصتی است ، که ما را در مقابل آینۀ اردستان ، زواره قرار دهد. ملاقات این منظومه از نزدیک و یاری رساندن به شناخت آن ، دستِ نیازی است که به سوی شما میآوریم .
“خود”، زمانی پدیدار میگردد که آگاهی به وجود میآید و از خودش به عنوان اطلاعاتی در مورد بدن، حالات ذهنی، خاطرات گذشته وآیندۀ شخصیِ خود،آگاه میگردد . آگاهی ، حدی از کنترل را به ما اعطا میکند تا از اطاعت کامل دستورات ژن ها و فرهنگ یا بازنمایی آنها درآگاهی، مصون بمانیم . بدین ترتیب، به جای تصویب و تثبیت زودرس اطلاعات ، بدیل و جایگزین را پیشنهاد میدهد .
در مورد دریافت “خودآگاهی” نسبت به اردستان ، مهاباد ، زواره ، نیز این نکته صادق است که از نزدیک و رو در رو به باز اندیشی اندیشه هایی بپردازیم که در بافت زندگی و طی تاریخی طولانی ، حتی ممکن است به تعبیر ” کارل گوستاو یونگ روانشناس ” نه تنها در وجود ساکنین ، به ژن و روح متعین جمعی مبدل شده باشدکه مانند موتور محرکۀ هویت و فرهنگ کارگر افتاده باشد و این چیزی نیست که به عینه مانند پدیده های فیزیکی قابل عکس برداری باشد ، بلکه از دل سکوت، تماشا ، بهت و حیرت به شامۀ ادراک می رسد.
عناصر ژنتیکی و فرهنگی سه مکان فوق با چند صد سال سازگاری وسابقه میتوانند ، با زبان بی زبانی و زبان نماد با ما سخن بگویند . سهمی از این سرایش و سخن ، نحوۀ سازگاری و حرکت برای خلق زندگی درگذر زمان است . ما نیازمند اعتبار و اصالتی هستیم که نماد خلاقیتی بدیع وآشکار باشد و این منظومه ، در این وعدهگاه ایستاده است و سخن ها دارد.
قبل از خواندن این دعوتنامه ، برای اینکه صورت پردازش علمی و پدیدار شناسی اردستان ، اندکی آشکارتر گردد ، و از ریشهها وعلل این دعوت آگاه و از حضور شما در اردستان ، لذتی افزونتر ببریم , دعوت می نمایم تا چند وچون وچرایی این دعوت را در سایت خبر آنلاین ،درمقالۀ اردستان شهرآب و آینه ،” برندآسیایی” (به تاریخ 7 آبانماه 1400) به قلم نگارنده ، ملاحظه نمایید .
مقر شهر اردستان در مرکز فلات مرکزی ایران در استان اصفهان و تقریباً درنیمۀ راه تهران-یزد است ، که سرانجام به بندر عباس ختم میشود . قلمرو شهرستان اردستان ودو شهر دیگرآن یعنی زواره و مهاباد بین اصفهان ، نایین ، کاشان، نطنز، و ورامین محصور شده است . دراین مقاله ، جدا از موقعیت شهرستان و “محیط اکولوژیک خشک” آن، با موضوع اردستان مفسر مباحث تمدن آبی “ویت فوگل” ، روبرو میشوبم، که برای “جامعه شناسان” نه تنها در ایران که درمنطقۀ آسیای جنوبغربی و خاور میانه نیز الگویی معنا دار محسوب میگردد .

اردستان و دو شهر دیگر بر روی”دشت سر یا گلاسی” تکوین یافته اندکه برای”زمین شناسان”، سراسر صدا، کلام و “دروندادهای” زمین شناسی است و”برونداد” انسان گرای آن در تبلور” امکان گرایی جغرافیا” می تواند برای زمین شناسان و “جغرافیداانان”، نقطۀ تلاقی احساس و اندیشه باشد و برای “اکولوژیست ها”، خانه ای ماندگار و کتابی خواندنی.
اردستان در مرکزیت این مجموعۀ شهری وبخش مرکزی ، مصداق ِ شعر مولویِ” هرکس از ظن خود شد یار من” است که در نامگذاری و وجه تسمیۀ آن شاخ وبرگ های بسیار بر این درخت تناور فرهنگی تاریخ رویاندهاند. روی هر وجه تسمیه، نشانه هایی از قدمت تاریخی ، الهاماتی از فرهنگ وهویت ، راز آلودگی و رابطه ها برق می زند .
شاید “شط شوکت نگاه” مساجد جامع دردورۀ اسلامی، از دامغان تا نطنز ، نایین، یزد ،کرمان ، اصفهان ودیگرجا ها، این کهن فرش دست بافت پا خورده ، ما را به سرای مسجد جامع چهار ایوانه وتنها مسجد دوطبقۀ منحصر به فردی ببردکه چنان، چون “هنرمندان و مهندسان معمار” مسحور و مقهور آن گردیم که بیخ گوشمان زمزمۀ قنات ارونه را نشنویم و زیر پا ملایمت لحن گذر قنات باب الرحی -که در مظهرش بر روی تنداب و تراس خالق آسیاب های آبی بوده است – پردۀ گوش را ننوازد ، و آن را حس نکنیم و یا ترانه سرایی” اَئرِچو”، را که به معنای تراس کوچک است که احتمالاً نام اردستان در گویش اردستانی به عنوان یکی از شاخه های” زبان پهلوی” از آن استنتاج شده است ، در غربت بی شنونده بودن خود ، تنها بماند . درست مانند تنهایی طفلی ، که مادر از دست داده و در کنجی کز کرده و هیچ کس اورا صدا نمیزند . اینجا جایی است که در تلاش برای بلندآوازه گرداندن اردستان ، به خود خوبی نیز ظلم شده است و سهم پدر و مادر اردستان در نامیدن فرزند خویش ، اگر نگوییم به تاراج رفته است ، میتوانیم بگوییم فراموش شده است.
چه خوب است که” مردم شناسان “و “قوم نگاران” ، “دوستداران فرهنگ و تحلیل گران فرهنگ عامه”، دراینجا گرد آیند . چند صد سال پیش مادر اردستان ، به زبان محلی فرزندش را صدا زد . او درحالیکه با انگشت اشاره ، برای زبان آوری ،روی لب فرزند خود بازی میکرد و کلیک وار حک میکرد اورا “اَرسون” صدا زد . یعنی مثل تراس ،مانند پله ، سکو مانند ، پله مانند وتراس گون . پدر و مادر اردستان با این نامگذاری به حرکات تکتونیکی ژئومورفولوژیک و چهرۀ ناهمواری جوان اردستان اشاره داشتند ، تا “ژئومورفولوژیست ها” با حضورشان به طراحی آن بپردازند و البته کیفیت و بازنمایی این صورت بندی در همان مقالۀ پیش گفته شده است. بیگمان” گرافیست ها”، به قدر شناسی این گوهر ، بسی واقفند و اردستان بدانان خوشآمد میگوید.
آن کس که میخواهد در مقام معنوی و نیایش و عرفان ، همرنگی زیبا شناختی طبیعت و تجربۀ تراویده از چشم، انسان هنرمند را ببیند در همین نزدیکی ، و از درون یکی از صفه های چهارگانۀ مسجد جامع اردستان، به نام صفۀ صفا ، می تواند، پرِ پرواز خویش را بگستراند و بر روی باغ سرسبز ، سیراب شده از اَئریچو به پرواز درآید و چرخی بزند و از صفۀ صفا در ضلع شمالی، آرام آرام به ضلع جنوبی برود ، رو به قبله بایستد و از طریق مأذنه روی شانۀ راست ، با آفتاب رو در رو تلاقی کند و گنبد مینایی آسمان را که با گنبدی متوازن ومتقارن و فروتنانه ،آرام فرورفته در خلسه ای رام و ساکت ، حسی “روانشناختی” از آموزه های روانشناسی روابط متقابل را منعکس میکند به نظاره بنشیند . “روانشناسانی که در میان صحنه ایستاده اند می توانند ، “فیزیکدانان” را فراخوانند تا در فضای محراب ، خاموش بایستند و بشنوند که چگونه صداهای ریز و مبهم از طرف روانشناسان ، درگوش “فیزیکدانان” مانند “ارگ بم” و “مساجد نقش جهان اصفهان” اکو می شود و نور وصوت و صدا ، “معرکۀ کوانتوم و فضا- زمان”، را به تجربه در میآورند.
از زمانی که اردستان را “شهر عرفان خواندند”، همانقدر بی خبریم که از طریقت “اَرد” به معنای مقدس و اردستان یعنی شهر مقدس و نیز” اَرد “به معنای هوش و سرزمین با هوشان ولی محراب مسجد جامع بی نظیر اردستان که شاید دلتان بخواهد همین الان در گوگل تصویرآنرا ببینید ، از آن دقتهای زیباشناختی با اوصاف تقارن ، هماهنگی ، معنا دار بودن ، والایی ، ازلی، ابدی ، یگانه ، بهت آفرین و حیرت زاست که بیهوده نیست وقتی تصویر آن بر چشم “دانشجویان هنر و معماری”، مینشیند ، نیمکت را ترک میکنند، تا راه اردستان را در پیشگیرند ونیز از” آندره گدار” و بس بسیار گردشگران جهانی جوینده و جان آگاه که میدانند ، راهی که دیگران می خواهند بروند قبلاً هنرمندان رفته اند و به تعبیر” نیچه”، بیایید پشت سر هنرمندان راه بیفتیم و شما نیز با همان پر پرواز از صفۀ صفا درشمال ، به سوی این محراب در جنوب، پرواز را به خاطر بسپارید. در مطلع پرواز ، طالبان اندیشۀ “هوا-فضا” می توانند، تادلشان میخواهد دراینجا ، شوق شیرین دیدار و وصلت های زیبا را زیر دندان ببرند .
آنجا که زبان قدرشناسی شکفته میشود ، هنرمند حرفی از جنس هنر به معنای هنر با تمام وارستگی پاک تماشا آفریده است . شامگاهی، زوجی هنرمند و با معرفت تهرانی را دیدم که در گرویدن خورشید، روبه غروب، دلتنگ و نگران از دست دادن این همه لطفِ لطیفِ زیبایی، گرداگرد مسجد جامع میدویدند و عکس میگرفتند و ذکر تحسین برلب می راندند و هم قسم میشدند که فرزندان تحصیل کرده ، نگارگر و مهندسین هم نمک را حتماً بدین جا بیاورند ، آن دو از به زبان راندن حسرت تأخیرهایشان تا کنون اِبایی نداشتند. این نامه، فرمانِ دعوت به جلوِ آن دو هنرمند است که دراینجا فراخوان میدهد.
شاید اردستان یکی از معدود جاهایی باشد که هنوز پس از چند صد سال شهرداری وشورای شهر همان جایی مستقرند که هستۀ اولیه بروز وظهور و تکوین اردستان به نشو ونمو رسیده است . در محل تقسیم آب ارونه برای محلات مختلف شهری ، نظام و قدرت انتظام بخش سیستماتیک حقآبه ومدیریت آن ، در دریچه های تراشیده در سنگ ، در طول قرون پایدار مانده است و این فن و تکنیک و انتساب به نام خواجه نصیرالدین طوسی ، حک شده است . عظمت قنات ارونه ، میزان آبدهی ونحوۀ تقسیم آب درترکیبی چندوجهی وتاریخ ساز نسخه ای است یگانه ، که درجای دیگر بدیلی برای آن نمیشناسیم . ارونه نشان تمام عیاربلوغ عقلانیت توسعه است.
قنات دوطبقۀ محلۀ مون اردستان ، پدیده ای است منحصر به فرد ، در کلام بروک فیلد جغرافیدان است که فرمود : جغرافیا یعنی انسان وکار او . این قنات قبل از اتوبان دو طبقۀ صدر تهران و بیش از سیصد سال پیش خلق شده است . اعتماد به خاک رس مسیر ، اطلاعاتی از جنس “ژئوشیمی”را می طلبیده و چه خوب است که شیمیدانان و زمین شناسان، این طویل آهنگ را که با هوشمندی مقنیان کیمیاگر خلق شده است زیارت کنند تا از چرایی جهانی بودن آن مطلع گردند.
در سوی دیگر و در غرب شهراردستان، قنات باب الرحی در زیر زمین بر روی صفحۀ ثباتی جاری است که هم سطح با قنات زیرین دو طبقۀ محلۀ مون در شرق شهر است . این دورشته قنات در مظهر ،حدود دو کیلومتر از هم فاصله دارند و به هنگام لایروبی هرکدام از قنوات کنترل میشده ، که کف تونل قنات زیاد برداشته نشود تا آب متمایل به قناتی دیگر نگردد ، از این روی سطوح پیدا و پدیده های مکانی اردستان، برتعادلی ناپیدا و شبیه تعادل ایزوستازی در طبقات و لایه های زمین در ارتباط با لایۀ مانتو وگداختۀ زیرپوستۀ زمین استوار هستند ، از این جهت اردستان را می توان شهر “تعادل ایزوستازی آبی” خواند.
قنات های خسرو شاه و سهراب شاه و همایون شاه در جنوبی ترین محدودۀ شهرقرار دارندکه برای خلق بلوار معلم اردستان دستیاری نموده اند ، چشمۀ سرابان نطنز ، در محدودۀ بیابان همانقدر رؤیایی می نماید که روانآب زلال در بلوار اردستان با زبان حال “سلام مسافر” بفرمایید،” آب و آینه” .
مسافرانی که وارد اصفهان می شوند معمولاً و تقریباً همیشه و قریب به اتفاق از میدان نقش جهان و سه کارکردآن دیدن میکنند ، الف- کاخ عالی قاپو (سیاسی)، ب- دو مسجد تاریخی منحصر به فرد (کارکرد معنوی ) وج- بازار سرپوشیدۀ قیصریا (کارکرد تجاری). د ر اردستان ، نیز همگرایی ساختی این عناصر در تکوین اردستان به مستند سازی آن پرداخته اند که هرگردشگر و جوینده ای می تواند با ورود به شهر از جایگاه و موقعیت آنها بپرسد.
سه عنصر بازار (کارکرد تجاری) ، مسجد (کارکرد معنوی ) و قصر ، کاخ ، ارگ ، مرکز سیاسی – اداری شهر مانند فرمانداری یا استانداری و… ( کارکرد سیاسی) ، عناصر شهرسازی هستند که کمک میکنند شهر صورت بندی ساختاری پیدا نماید.
اردستان با دولتمندی بازار و مرکز تجاری شهر در مرکز اردستان ، مسجد تاریخی امام حسن (ع) و اعتبار احتمالی میدان اسب دوانی در اسپریز و نیز دایر نمودن فرمانداری اولیه در حوالی آن و نیز نامگذاری محلۀ کوشک(قصر) با تناسب سیاسی و نیز نزدیکی با مسجد جامع و بافت مرکزی –تاریخی اردستان ، صدای امواج و هژمونی قدرت شهری را از درون به بیرون منعکس میسازد و به یک ساختار شکل می دهد.
تشریح فضای کالبدی شهر و کالبد شکافی فیزیکی آن بی فهم کلمۀ سیستم امکان پذیر نیست . برای اینکه وزنۀ شهری اردستان را از زمین برداریم و روی دست ببریم و آنرا قابل رؤیت سازیم ابتدا لازم است توان خود را بر روی اندیشه و برروی این سه واژه متمرکز سازیم و البته به اعتبار نقش آفرینی کلید واژۀ “ساخت” در این نقش آفرینی توجه نماییم .
بازار اردستان به ویژه در دوشنبه بازار و پنجشنبه بازار با اقتصاد معیشتی و حداقلی، فعالیت می نماید. این شیوه از بازار و کارکرد آن که دریک نیمروز صبحگاهی پرجنب و جوش نشان می دهد ، چشم اندازی را نشان می دهد که در جغرافیا بدان، “جغرافیای پیاده رو” میگویند. این بازار از آنرو وجود دارد که اقشاری از اجتماع میتوانند نیازهای خود را از این بازار تهیه نمایند . نمود بعضی از عرضه ها مانند نوع خاصی از پوشاک با قیمت پایین و بازار پسند قبل از اینکه گویای بازار باشد به قول “پیر ژرژ “در کتاب “جغرافیای نابرابری”، جغرافیایی است که توجیهگر نابرابری است.
اردستان بیابان نشین است و بیابان به اسکان گزینان در ساحل خود فرمان میدهد برای آب و آبادانی و رسیدن به بافت حقیقی انسان وخلاقیت ، همراه با تلاش برای رسیدن به “آب”، جار بزنند ومهاباد ، حسن آباد ، حسین آباد ، تلک آباد ، رحمت آباد ، معین آباد، احمدآباد ، جلیل آباد، وندآباد ، محنت آباد ، هندو آباد ، مهرآباد، پرستو آباد و… بسازند و نشانی بدهند . شهرستان اردستان این اسامی را دراختیار ما میگذارد تا بدانیم تمام این آبادها به ریشۀ آب تکیه میکنند تا آبادانی خود را مدیون آن بدانند. زمانی در بیابان، سکوت و عدم اطمینان وحیرت شکسته می شود که سروکلۀ یک آبادی پیدا شود . آبادی جایی است که آب دارد و عدم اطمینان را به اعتماد مبدل می سازد.
زندگی در بیابان ، بسیار سخت است . یعنی بسیار بیشتر از تصور ما در زمان حال سخت تر هم بوده است . سخت از این نظر که نمیتوان ونباید از اصل زندگی غافل شد . اردستان شناسی به ما میآموزد هیچ کس بدون تلاش نمی تواند سعادتمند شود.
این که سهراب فرمود تا شقایق هست زندگی باید کرد ، به حقیقتی اشاره داشت که در رویش گیاهی بهاره ، با عمری کوتاه و در عین حال افسونگر، مستند میشود . کاشان زادگاه سهراب و روستاهای واحه ای مشهد اردهال، چنار و گلستانه که خلوت گاه سهراب بوده اند، نسخه های هم مرز و بسیار همرنگ با اردستان و روستاهای واحه ای آن هستند و از آن جمله شقایق بهاره نیز.
طبیعت بیابان ،آسایش را از انسان دریغ میکند ، در همان حال امید در انسان بارور میشود . گویا بیابان ، در همان حال که با حالت تن و فیزیک خود در مقام زبان بدن ، انسان را مقهور میگرداند تا بگوید رقیبی نمی شناسد ، او را مسحور خود میگرداند.
مقهور گردانیدن و مسحور خودگردانیدن ، اوصافی است که در زن بیشتر نمود می یابد . مردان با همۀ مردانگی ، همت و تلاش برای زندگی ، همیشه در کفه ای قرار داشته اند که درکفۀ دیگر ترازو ، زن و زیبایی ، قدرت برتر و سنگین تری داشته است ، از این رو احساس منطقی این است که بیابان در راز دیر مکشوف خود ، حیرت زایی و زیبایی ، توانایی افسونگری ، تقویت نیروی الهام و عشق ، سکوت و امتناع ، می خواسته است به نوعی مرد را مقهور و مسحور خود گرداند. بیابان حامل فرزندانی بود که باید با درد و طی سدهها به دنیا میآورد و بدین سبب این خلقت، در زواره ، مهاباد و اردستان ، به تعبیرکارل گوستاو یونگ روانشناس در خلق الگوی کهن مادر،کارگر افتاده است تا آنجاکه با ادراک الگوی کهن مادر بهتر میتوان به ژرفای فرهنگ وهویت این شهرستان نفوذ کرد.”روانشناسان اجتماعی”و”مردم شناسان”، دراین ردیابی ها سفر جذابی خواهند داشت.
اردستان قبل از تولد ،در صورت یکجا نشینی ، زندگی “رمه گردانی” ، و جا بجایی داشته است . دو حریم عمدۀ فعالیت رمه گردانان عموماً عبارتند از :
الف- ناحیۀ کوهستانی ، که در بهار و تابستان گله ها و دامداران را به سوی خود می پذیرند.
ب- یک دشت با اقلیمی ملایم که در اوج فصل گرم دستخوش خشکی مفرط هواست.
بنابراین حوزۀ تردد رمه گردانان را سرزمین هایی تشکیل می دهند که از حیث منابع علوفه مکمل یکدیگرند . چنین ترتیبی در سرزمین های مدیترانه ای و حواشی آن ، تمام وجوه نوعی خویش را عرضه می دارد . اردستان در منطقۀ معتدل ( بین مدار رأس السرطان 23درجه و27 دقیقه تا مدار قطبی شمال، یعنی 66 درجه و 33 دقیقه عرض شمالی) قرار دارد و بنابر اطلاعات علمی ، آماری و محاسبات کلی ، علاوه بر آب وهوای مدیترانه ای با بارندگی زمستانه و خشکی تابستانه با وجوه آب وهوای برّی با تابستان و زمستان زود رس روبروست ، که نمایانگر اختلاف دمای زمستان وتابستان نسبتاً زیاد است . دو فصل متوسط بهار و پاییز آن کوتاه است .
شهر مهاباد در فاصلۀ پانزده کیلومتری شمال غرب اردستان مفسر دو نوع کوچ است و با همین تفسیر ما را به نخستین نفس هایی نزدیک میگرداند که اردستان نیز با آن هم نفس و خلق شده است .
الف- مهاباد مفسرکوچ افقی است ،که با شتر داری در پهنۀ بیابان تا بیابان از رشته کوه مرکزی با خط الرأس کرکس – دوروچین و شهریاری تا سیاه کوه ورامین محاصره شده است . این پهنۀ بسیار پهناور و گستردۀ شتگون و مسطح ، علی رغم افت وخیز ارتفاع نسبت به خلیج فارس ، کماکان همانند مرکز ثقل خود با ارتفاع حدود 700 تا 1000 متر نسبت به خلیج فارس باقی می ماند و شاید در فلات مرکزی ایران بزرگترین و عمیق ترین صدا و پژواک تاریخی را از نظر سبک زندگی بتواند بین دو کانون بزرگ تمدنی – فرهنگی وهویت یعنی اصفهان – تهران منعکس نماید و به گمانم این نکته نه تنها یک حسِ احساسی نیست که اصالتی درونزاد با قابلیت بررسی دارد .کوچ افقی از این جهت این نام را به خود گرفته است که در سطحی نسبتاً همسان از نظر جغرافیایی در جریان است وبا شتر داری تبیین میگردد .
کوچ افقی مناطق وسیعی از سبک زندگی را از بیابان تهرِهند ، تا لوت ونمک ایران ، شبۀ جزیره عربستان تا دریای سرخ و بیابان صحرا را در آفریقا در می نوردد و درآسیای مرکزی در بیابان سین کیانگ ، لوپ نور، زونگاری چین ، مغولستان و بیابان گبی و نیز آتاکاما در شیلی تا بیابان ویکتوریا در استرالیا و سایر نقاط مشابه را در بر میگیرد .
بیان این اندک برای توجه و تمرکز به سبک زندگی خاص و جهانی بودن آن به معنی غرق شدن دراندیشۀ واقع گرایانه و رئالستیک زندگی است . متن همین است و بقیه حاشیه است . مهاباد زبان نمادگرایی و اسطوره سازی در بطن خویشتن خویش و دل و قلب زندگی است که بالاتر از هرچیز و هر آمال و آرزوی دیگری قرار میگیرد . ندای حب زندگی و بقا هنوز هم در مهاباد سه تارنوازی میکند و ندای گمگشتگی را به قول خودش با چاربیتی هایی(منظور همان دوبیتی)، روایت میکند که همیشه ساده و با طراوت دم دست چشم و نگاه ما ست .
شتر نالید و دشت پایید و رفتم
مهاباد ناله ام نشنید و رفتم
به غیر از دل ننالید در دل من
شتر وار ، این دلم نالید و رفتم
***
به صحرا پشتۀ گندم به دوشت
دماوندی دما گرما، به دوشت
مهابادست واین چشمان خسته
منم گشتم مضاعف بار دوشت
این گستره و پهنانگری اردستان در سیمای مهاباد رنگ و جلای بسیطی بدان داده است تا آنجا که حضور رستم دستان را که درست در آنسوی مرزهای کویر نمک و بیابان مکتوب فردوسی و شاهکار شاهنامه شده است، در اردستان نیز بعید ندانسته اند وگفته اند اردستان برگرفته از ارگ دستان است . فرهنگ عامه اردستان آنقدر رستم را خودی می شناسد که شانه به شانۀ او راه می رود و چه کسی جرأت دارد به رستم نگاهی از سر قهر و شک بیندازد .!
مقالۀ”تحلیل محتوای مناسبات فرهنگی در قلمرو فرهنگ عامۀ اردستان با تکیه بر دوبرداشت فرهنگی از سید احسان الله هاشمی اردستانی”، در دهمین همایش ملی متن پژوهی ادبی- فرهنگ ، هنر و ادبیات عامه در آذر 1400 (بخشی و محمدی) به بررسی “فراگرد زیباشناسانۀ محتوای اسم اردستان” در متن فرهنگ عامۀ اردستان برروی ذهنیت اردستانیان از یک طرف و چهارچوب های نگرشی مردمان آن ونیز لزوم نقادی زیبا شناسانۀ آن از طرف دیگر پرداخته است تا نشان دهد علی رغم وقت گیر بودن آن می تواند الگویی برای تمرکز برروی وجوه تاریخی بودن این شهر باشد ، گرچه انتقال آن به مباحث نظری نشان میدهد که تا چه اندازه موارد واقعی ، عینی و حقیقی هستند یا ممکن است غیر مستند باشند . حرف و کلام ” ویکی پدیا” درست است که درموارد ثبت شده و حتی در مورد وجۀ تسمیه و نامگذاری اردستان تعهد درست بودن آنها را به گردن نگیرد زیرا تفکر آزاد همیشه جایی را برای پیشبرد و بسط فعالیت تحقیقی و پژوهش، باز نگه میدارد .
ب- کوچ روهایی که سبک زندگی کوچ عمدی را معرفی می نمایند. مهاباد از میمه تا دهق ، ازجوشقان و کامو تا برزاوند ، از مرز بختیاری در زاگرس تا طوایفِ هداوند ، هداوند خانی ،پازوکی ، جمالی و کلکو دردشت ورامین که سر به دامان دماوند دارند و تن آسای آسوده دل دشت لارند ، نام آشناست . این همه دارایی با آن همه دست های سراسر قناعت ! آیات هیهات از تسلیم را در بیابان تلاوت نموده اند. چهرۀ متضاد و متفاوت این گستره سبب شکل گیری ییلاق و قشلاق برای کوچ روها میگردد.
آبادی های بیابان نشین بس بسیار قریب و غریب اند و گمشدگی گمشده را به تماشا نشسته اند . روایت های داغ این نقاط چنان روایت شده است که گویی لب لرزان کودکِ دورمانده از مادر می خواهد آن را بازگو کند.کودکی که هنوز زبان باز نکرده است .کسی که زائر دیار بیابان و بیابان نشینی است ، خداوند سهم ناگفته های بیشتری را پیش روی او قرار می دهد . در نزدیکی اردستان سهراب سپهری ، بیهوده بر سنگ مزار خویش ننوشت، “به سراغ من اگر میآیید ، نرم وآهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من. “
مجازها به واقعیت و حقیقت اشاره میکنند اما خود حقیقت نیستند . حقیقت منظومۀ فوق الذکر راوی روایت های نیکوست .پسندیده ، با پروانۀ خوب و کپی برابر اصل . بیان ایماژی و تصویری هر سه مکان مبتنی بر روابط و صورت پردازی است که برروی مقر فعلی آنها تکیه میکند. اما این شهرها چگونه به دنیا آمده اند؟ مادر و قابلۀ زمان چه ترس ها و دردها که تحمل نکرد وهنوز هم ادامه دارد..
ضرورت زنده ماندن بیابان نشین یا کوچرو بیابان از دل زندگی او می جوشید . هرکس ، هرعامل و دلیل یا هر ادعایی دیگر مانند حاشیه بر متن در مرز متوقف است . بیابان محل تبلور اندیشه و خود آگاهی در سرک کشیدن به تجربه بوده وهست. بیابان نشین ، صمیمیتی کودک وار و فعالیتی همانند او دارد . کودکان فعال ترند ، شادترند و برای بازی، هیجان بیشتری دارند ، از آنرو که جسمشان را به تحریک وا میدارند وآرام وقرار ندارند حتی برای سؤال کردن هم کنارمان می ایستند و بعد از دریافت پاسخ دو باره راه می افتند . تجربۀ اردستانی در پاشنۀ پای او رویید . او معصومانه و کودک وار در متن زندگی دویده است تا درمیان رمل ها زر و طلا خلق کند.
اردستان الگوی کارکرد روا بط متقابل است و به قول “پیتر هاگت ” جغرافیدان معروف در فرآیند شهر شدن ، علم ترکیبی را رواج میدهد . این همان صورت بندی است که “ماکس دروئو” جغرافیدان بزرگ گفت ، جغرافیا قبل از اینکه به دنبال روابط علت- معلولی و مکانیکی باشد به دنبال شناسایی روابط متقابل ناشی از همزیستی متقابل پدیده هاست . در کوی و برزن اردستان ، تاریخ و زبان الهام بخش آن همه جا هویداست ، خواننده میطلبد، شاید شرایط روتین شده برای هرکسی که درمحیطی زندگی میکند اجازۀ دیدن تمام اوصاف را ندهد . دیدن با چشم غیر ، نعمتی است که زائران فراهم میسازند . شمال نشینان ایران، به جنوب می روند و مردمان جنوب به شمال و ما خواهان دیدار با مردمانی از چهار جهت جغرافیا در اردستان هستیم.
در فاصلۀ دو فرسنگی شمال شرق اردستان منظومۀ فرهنگی زواره ، از رازدانه هایی است که چون مرواریدی در صدف بیابان، فراخوان میدهد . زواره خط رابط دریا در چشم انداز بصری و فرهنگ شهرستان اردستان است که پله های تصعید را یک، دو، سه،… بالا و بالاتر رفته است .
زوّاره، ستاره ها تورا بینند حور
برساحل رمل داغ ، درخشان پر نور
از صورت روشنی که در دل داری
شایسته بود که روشنی گیرد کور
زواره با فضای کالبدی معنا دار و معیّن، مانند مینیاتوری در حاشیۀکویر، برروی رسوبات جوان “دوره کواترنر”، استقرار یافته است که با حاشیه گزینی در ساحل دق سرخ به عنوان پلایا، یا نقطه پایانی آبهای سطح الارضی از ابیانه ونطنز تا شرق منطقه اردستان و نیز برای شهر اردستان همانند دستان دعوتگر و پذیرا عمل می نماید
زواره با بازار سرپوشیدۀ بسیار زیبا ، الهام بخش شهری با مناسبات تجاری است و با دراختیار داشتن یکی از دو منارۀ تاریخی دور ۀ اسلامی به همراه ساوه ، سندی را رو میکند که بسیار گویاست، همینطور خانه های تاریخی این شهر و چهار ایوانه هایی که هرکدام مانند پیکری با جای دادن جاودانگی روح، در خود ،گویاکلام هویت وفرهنگ را به زبان آورده و از فرهنگ تکاملی تدریجی شهر سخن میگویند. اگر بتوانیم از فراز نقطه ای مانند منارۀ “مسجد بن کویۀ زواره ” به جلوه زیبا شناختی، اسکان پذیری و توزیع متوازن پدیده هایی که حاملان ساختارگرا و ساختن گرایانۀ زواره هستند بنگریم، در مییابیم که چقدر با حوصله تدبیرها و تمهیدهای تطبیقی انسان و جوامع در فراگرد تکاملی و فرآیند وفرم در زواره به نمایش در میآیند و از یک فرهنگ عمومی کارآمد و خلاق سخن میگویند .
“الکساندر فون هومبولت” جغرافیدان بزرگ میگوید ” احتمالاً هیچ بادیه نشین یا گروه و قوم مهاجری نبوده است که آوازهای خود را نداشته باشد .” هنوز هم با وجود اینکه انسان فضا را تسخیر نموده و رشد خانه ها در تراکم عمودی و برج نشینی اگر نگوییم به فضیلت که به عادت تبدیل می شوند ، خانه های خشتی –گلی زواره ، رمل ها و ماسه زارها ، تل شیطان و شتر سواری به ویژه در ایام نوروز، نشان همان آوای ِ رسای تاریخی است که از زواره تا زواره ور و زواره بید (قشلاق هداوندی های ورامین ) فضا را پر می سازد تا اعتبار بافت اکولوژیک ، طبیعی و جغرافیایی را به خاطرمان بیاورد و ما را پای صحبت های فرهنگی و مناسبات متداخل اقوام بنشاند.
اگر زواره را به نسبت کوچک بودن مقام شهری آن در یک دست بگیریم و بخواهیم نسبت تحصیل کرده ها و عالمان و اندیشمندان زواره ای پراکنده در جای جای ایران و جهان را در دست دیگر بنشانیم ، به آتش اشتعال دل و زبان احسنت می رسیم از عظمت و بزرگی شهری که این همه به وارثین خود الهام و سرود زندگی عالمانه اعطا کرده است تا در ساحل رمل و بیابان خط رابط دریای اندیشه شوند . زواره با قداستی ستایش آمیز ، زندگی را روی امواج لرزان رمل ها حک نموده است و در حقیقت یک اسوه است . گذر از اردستان بدون نگاه به زواره ، طواف را ناتمام میگذارد .
اردستان و منظومه هایی مانند مهاباد و زواره داغ تاریخ انسان و طبیعت را بر پیشانی دارند . آنقدر پسوند زواره ای در پیشوای ورامین و نیز شهرستان ورامین زیاد است ودفن شدگان از زواره ای های مهاجر در امامزاده جعفر شهر پیشوا که نیازی به اثبات و اسناد دیگری نیست .همینطور اسامی خانوادگی اردستانی بسیار، در ورامین و شهرستان ری، گواه این حدیث و حوادثی است که بر سرنوشت اردستان به معنای عام گذشته است .
یکی از علل چنین حادثه ای جدا از جداییگزینی اکولوژیک اردستان و حومه در محیط خشک و سخت گیری طبیعت ، بحث اشراف و نظام ارباب- رعیتی در اردستان تاریخی است که اسناد متقنی را برای مباحث” استبداد آبی ویت فوگل “در بردارد. همین طور بحث مالک و زارع لمپتون ، میتواند در اردستان ارتقاء کیفیت گیرد .
مطالعات اردستان و اردستان پژوهی نیازمند صورتی “مردمی تر” است . چه بسا تحلیل جایگاه مردم وکلی گویی آن ، نیازمند جدا سازی طبقات اجتماعی از یکدیگر باشد . این رمزگردانی و رمز خوانی ، ما را به سرچشمۀ نظریۀ سرمایه داری بهره بری” هانس بوبک” ، مطالعات “مارسل بازن فرانسوی” بر روی قم و فرش آن و پژوهش های “پروفسور اکارت اهلرز آلمانی”، ایران شناس معروف می برد تا نشان دهد که چگونه اردستان درگذرگاه تاریخی و کارکرد سیستمی خود غیر فعال و توجیه گر نابرابری شده است ، تا جایی که عقده های ناگشودۀ آن صد سال پیش سر باز میکند و مهاجرت از این شهر و شهرستان در صوت عام شروع می شود و هنوز هم ادامه دارد.
نیاز به امنیت و عدم تنش و نگرانی گاهی در نظام ارباب و رعیتی از طرف رعیت، رنگ ترس ، عدم اطمینان و تبعیت به خود گرفته است و با اقتدار اربابان ، فرضِ” تا بوده چنین بوده” را در پذیرش نابرابری، توجیه پذیر ساخته است و گاهی با افزایش بار تخیل زیر چتر حضور پادشاهان یا اشرافیت بازسازی شده است .
ژاپن را سرزمین آفتاب تابان میخوانند . قصد تصرف این تخصیص را نداریم ولی زیر نورآفتاب عالمتاب در آسمان قرار داریم و به تعبیر ادیب فلسفه دان “کریستیان بوبن” پای آفتاب درونتاب وجودمان ، در میان است که از طریق آن میتوانیم به نیروی هستی بخش زندگی یعنی خورشید بنگریم و صبح و طلوع را به تماشا بنشینیم و با غروب به آستان نگاه شب و حضور ماه وستاره درآییم.
خورشید در حالی که درآنسوی زمین مأوی داشت از مردم اردستان خواست تا همراه با غروبش به پشت بام های خشتی –گلی درآیند و زیر نور ماه وستاره، بوسه برلب اکسیژن بزنند و یکدیگر را صدا زنند و مانند شاعران برای هم از سهم زندگی بگویند . در جایی خواندم، رمان نویسی شبی در دهکده ای شاهد فریاد نالهۀ ِشبانۀ زنی بود که همسر خود را که درتاریکی مزرعه مشغول آبیاری بود صدا می زد و همین خواست و واخواست مبنای رویش یک رمان شد . ادیبان وشاعران در اردستان از این صدا ها شنیده اند و شاعران آنرا میسرایند. اردستان نیازمند هم سرایانی است که از دیگر سراها گرد آیند و آنرا به شیوه ای نو بسرایند.
در عصر بیکولر، پشت بام ها، قبل از اینکه خواب آلوده و همردیف آسمان ساکت شوند،کشتزار دل بودند . اردستانیان همدیگر ر اصدا می زدند وپشت بام تابستانۀ اردستان، این مأمن راز آلودِ محل تلاقی آسمان و زمین برای رویش رؤیا ، همانند درخت نارون پرمیشد از زمزمۀ در و همسایه ، قوم وخویش و فامیل، که چشم در چشم یکدیگر ، مانندگنجشکان سر صبح ، با زبانریزی یک ریز و مدام یکدیگر را صدا می زدند .
زمین از غرب به شرق میچرخید ولی زبانگردانی وگردش گفتگو بر بام اردستان برعکس هم دور می زد . تب و تابی که درامتداد سفر و خواب تا صبح ادامه می یافت تا رسیدیم به جایی که بام و آسمان فراموش شد و به دست امواج افتاد و انسان ها در طبقات و واحدها تقسیم وتوزیع شدند و کلید بام وصعود به میان ماه وستاره ، در دست نگهبان و “لابی من” پنهان شد. ما نیازمند لبۀ بامیم ، جایی که کبوترها پرواز را آغاز میکنند .
فضای اجتماعی اردستان در وهلۀ اول محله ای است . مورفولوژی یا ریخت شناسی هر محله با استقلال تعریف میشده است . عامل اصلی استقلال محله، قنات مستقل بوده است که سه کارکرد مسکونی، باغداری و زراعی را پوشش می داده است . در اردستان ، این سه پرده از درون به بیرون و بالعکس شکل گرفته است . یعنی اگر کسی دربافت سنتی اردستان گرداگرد شهر پیاده روی کند، مورفولوژی زراعی وعمدتاً دشت های گندم و جو را در فصل پاییز ، زمستان و بهار مشاهده میکند . در مرکز هر محله و در درون آن فضای مسکونی قرارگرفته است و حد فاصل این هستۀ درونی و بیرونی را باغات اشغال میکنند. این فضا هنوز هم تنها فضایی است که در بافت تاریخی- محله ای اردستان چهرۀ خود را حفظ کرده است و آنرا به صورت باغ شهری زیبا در آورده است که صورت بندی وکالبد جدید شهر با رشد شهرک ها از رؤیت و زیبایی آن کاسته است .
درختان توت که در گذشته برای تولید ابریشم به کار می رفتند در امتداد جوی ها که از هسته مرکزی وارد کوچه باغ ها می شدند و با گذر از باغات به زمین های زراعی می رسیدند همه جا مشاهده می شدند. کافی است نظری به دشت های” فهره” یا حدفاصل” ابالی” و “محال” یا دشت “کبودان” بیندازیم تا مورفولوژی زراعی را تا نسبت زیادی به همان وضعیت سابق مشاهده نماییم .
محلات محال ، کبودان ، ابالی، آبوچی ، فهره ، کوشک وبازار فضای مسکونی و هالۀ پیرامون ارونه را سروسامان میدهند . دراین میان محلۀ محال چهره ای پارادوکسیکال دارد. از یک طرف دارای قنوات مستقل (سهراب شاه ، همایون شاه و خسرو شاه) است و از بافت خوانا و مرتبط به هم ، درکوچه های دایره ای شکل( مراجعه نمایید به نقشۀ شمارۀ 8 ، ص 154، در جغرافیای تاریخی اردستان ، تألیف نگارنده ، 1400) در محلات سنتی فوق الذکر و حداقل سه کوچۀ دایره ای متحد المرکز نسبت به ارونه از گذشته نشان میدهد که شهر با گسترش از درون به بیرون ، از یک مدل نظام وارۀ قانون مند پیروی کرده است . مسجد جامع اردستان ، به عنوان نمادی دینی، انسانی- معنوی- فرهنگی ، الهام بخش مرکزیت و برجسته سازی شهر اردستان است که در ارزشمندترین قلمرو تکوینی- تاریخی و متداخل محله ای ، شکل گرفته است و دارای اعتبار فرهنگ مشارکتی – اجتماعی نه تنها در محل استقرار و در درون خود ، که درفضای عمومی شهر نیز هست.
دیوارهای بلند و چینه های گلی ، که ابتدا در برج و بارو وحصار قلعه و چشم پرکن برپا می شدند ، با شکل گیری کوچه ها ، بر گرداگرد خانه ها تنیدند و گاهی آنقدر بلند ارتفاع ،که فضای درونی محدودۀ مسکونی را قلعه وار پوشش داده و از چشم ها پنهان ساختند .
چنانچه از غرب مسجد جامع و از جنوبغربی آن وارد کوچۀ تاریخی” آبوچی” شویم واز پیچ وخم الهام بخش کوچه ابالی به” سرجوی گبره” و از آنجا وارد کوچه فهره شویم وتا انتهای فهره درامتداد شمال، به میدان فهره برسیم این دیوارها که نماد شهرهای شرق اسلامی و مباحث جغرافیای فرهنگی هستند ، گویی فضیلت های فراموش شدۀ اعصار را به نمایش گذاشته اند.
با سر خوردن روی شیب زمین وارد میدان باب الرحی میشویم که تا پایان و “خانۀ معروف نقاشی ” ادامه دارد. خروجی آن به سمت گورستان” راه میان” ، ما را به سرایی می برد که با وزن سکوت وتماشا مانند این است که از درون دهلیزها و دالانهای تاریخ گذرمیکنیم . همین وضعیت در تمامی محلۀ کبودان ، شرایط رقت انگیزی را نشان میدهد ، کافی است از بلندی های جنوبی محله، در خیابان کاوه، نیم نگاهی به آخرین شانه های برپا و خستۀ خانه های زیبای تاریخی بیندازیم، که چگونه زیر پایشان خالی میشود ودرحال فرود آمدن به زمین اند. همین وضعیت درمحلۀ مون که دو محلۀ فرعی “مون سادات” و” عرب”را به عنوان اسناد اجتماعی عمیق اردستان نشان میدهند ، کیفیتی به همین روایات ، درپایان خط تحول شکننده را عیان میسازد .
شاید مایۀ شرمساری تاریخ باشد که ناخوانده درسها ی موجود اردستان آنرا به دست باد می سپارد ، از” سرجوی گبره” تا “بقعه و مقبرۀ پیر مرتضی و از آنجا به سمت کوشک در دو گذرگاه ، همین اعتبارات جلوهگری میکند و نیز آنان که از کوچه ای که مسجد جامع را به شرق و کبودان متصل میکرد خاطره ای ندارند ، نمیتوانند بدانند چه نسخه ای از شهرهای شرقی در تاریخ اردستان و بلکه ایران ، محو شده است .
گام زدن در بافت تاریخی یزد ، کاشان یا هاشم آباد و نفرآباد ری تداعیگر ارتباطات تاریخی – فرهنگی اردستان در سطح ملی است، درتمام این بافت ها، یک فرهنگ با یک زبان سخن میگفته است. همین وضعیت حتی در پوشش زنان اردستان با لباس ابیانه ای شکل فلات مرکزی ایران و برای مردان با کلاه نمدی و شلوارهای گشاد، دقیقاً مشابه لباس بختیاری ، تن به ایل بختیاری و طوایف هفت لنگ وچهار لنگ در زردکوه بختیاری و زاگرس می زده و مگر نه اینکه عشایر مهاباد این پیوندها را خوب میشناسند .
تاریخ زواره ، اردستان، مهاباد و نسخه های مشابه طلبکار هوش هایی است که خاموش بودند وگوشی را برای شنیدن و چشمی را برای خواندن دعوت نکردند . احساس تعلق در این دیار مانند جزء در پرتو کل و تفکر قیاسی ، یک شیوۀ زیست قومی ، قبیله ای و نیزکل نگرانه است که میتواند برای محققان روانشناسی اجتماعی ، مردم شناسی و جامعه شناسی جذاب باشد . بدان امید که قبل از فرو افتادن آخرین برگهای پاییزیِ درخت هویت و فرهنگ ساکنان این سرزمین در گذرگاه وضعیت در حال گذار، که همانند همه جا ، همه چیز، یک دست ، آسمیله و شبیه سازی میشود ، محققان از راه برسند و آنرا واکاوی ، بررسی و مکتوب نمایند . یکی از حالت های غمگنانه تاریخی ما همین غفلت در سمت و سوی غافل آبادی آن است، زمان میگذرد و ما نیز وگذر زمان خطری است که از ما انتقام می گیرد .
به اینجا که می رسم ، احساس نابینایی را دارم که گویا مانند کوری ، در شهر کوران، در “رمان کوری “از “ژوزه ساراماگو” گرفتار آمده ام . اولین فرد، پشت چراغ قرمز بینایی اش را ازدست میدهد و سرانجام همه، همچون فراگیری ویروس کرونا یکی بعد از دیگری چشمان خود را ازدست میدهند . سرانجام پس از زندگی مرارت بار و غلتیدن تمام ساکنین شهر در دام هزاران مصیبت ناخواسته به پایانی غیرمنتظره میرسند ، یکی بعد ازدیگری نجات مییابند و بینا میشوند ولی انگشت را بر روی چشم حقیقتی تأمل برانگیز میگذارند و اعتراف می کنند که ما از اول هم نابینا و از روز اول هم من کور بودم.
آن شگفتی فانتزی و اعجاب آور این است که درشهرهایی مانند این منظومۀ شهری، به تدریج و در گذرگاه زمان از زمان حال به گذشته های دور ، وارد دالانی تاریک می شویم که با استعاره تلۀ زمان (time trap) مطابقت دارد . این که تاریخ رو به آینده دارد بیانی تراژیک است که در شروع فیلم تلۀ زمان میتوانیم ببینیم . فیلم با دست کشیدن هنرپیشۀ اول بر شیشۀ غبارآلود پنجره شروع می شود و بلافاصله یک تیروکمان از همان تیروکمانهایی که با دستان نسل ما و چند دهۀ پیش اردستان آشنا بود ، در دستان او جابجا می شود و آلبومی را که اشکال عصر حجر و غارنشینی و دوره های تاریخی را منعکس میکند ورق می زند . مانند این است که شواهد واسناد و مدارک تاریخ شهرهای تاریخی در درون آن نقاشی شده است.
در زمانۀ تغییر شیفت به گذر در گردنه های فعلی خویش نیازمند تببین برنامه هایی هستیم که زمان در آن لحاظ شود . چگونه می توان پدیده های هویت ساز گذشته را بیشتر و بهتر اثر هنری و بصری بخشید. شکل ها و تصاویر می توانند احساسات را نمادین کنند و تجسد و تجسم بخشند ، اما کاری عمیق تر برای ناظران، که بار آن به دوش روشن بینان ، روشنفکران و اندیشه ورزان می افتد ، آن چیزی است که “سوزان لانگر”، در کتاب احساس و شکل میگوید . او عقیده دارد که تمامی تجربه های آگاهی ، تجربه هایی هستند که معناهای باطنی را نمادین نموده و آنها را قابل رؤیت می سازند.
بهایی که برای یک سفر می پردازیم باید بتواند سفره روح و انتظاراتمان را جانی تازه و سروری معنا دار بخشد. از این رو به عنوان بشارت به نمونه هایی اشاره می نمایم:
الف- اردستان
مسجد جامع ، اولین مسجد دوطبقۀ تاریخ اسلام ، دومین مسجد چهار ایوانی دوران سلجوقی ( 553ه-ق). ثبت فهرست ملی ایران (شمارۀ 180).
مقبرۀ امیر اویس، سردار شاه اسماعیل ، دوران صفوی(920 ه-ق). ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 1699)
مسجد خسرو، مسجد سه طبقۀ دوران صفوی، شامل مسجد ، میدان ، آب انبار(1135ه-ق). ثبت فهرست آثار ملی ایران( شمارۀ 1694).
قنات دوطبقۀ مون ، شاهکار منحصر به فرد در آبرسانی. (616 ه-ق). ثبت فهرست آثار جهانی یونسکودر سال 1395 شمسی.
قنات ارونه، زمان سلطنت اروند شاه، دوران اشکانیان . ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 9057).
مسجد امام حسن مجتبی (ع). ( 547ه-ق) . منارۀ مسجد ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 249)
و همینطور دو کاروانسرا ، در بخش مرکزی اردستان ، روستاهای بغم (کاروانسرای صفوی ، 7637)، زفرقند(کاروانسرای صفوی ، 12235).
ب- زواره
مسجد جامع، اولین مسجد چهار ایوانی تاریخ اسلام . دوران سلجوقی.(551 ه-ق) ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 283).
منارۀ بنکویه ، دومین منارۀ کتیبه دار ایران . ارتفاع 22 متر . دوران سلجوقی (461 ه-ق). ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 284).
برج کبوترخانه . دوران سلجوقی. بافت تاریخی زواره، ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 6144).
موزۀ مردم شناسی، مقبرۀ میربهاء الدین حیدر ، دوران قاجار . ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 11585).
مجموعۀ بازار تاریخی ، شامل بازار، کاروانسرا، مدرسۀ علمیه، امامزاده یحیی،آب انبار نو و مسجد کرسی. دوران زندیه . بافت تاریخی زواره . ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 6144).
حسینیۀ بزرگ و کوچک، شامل قسمت های سرپوشیده و روباز، بنایی دو طبقه و محلی برای برگزاری مراسم های مذهبی دوران صفویه و قاجار.
کاخ امیرآباد . زیبا ترین بنای خشتی و گلی زواره ، کاخ زمستانی مصطفی قلی خان عامری ، ملقب به سهام السلطنه . دوران قاجار (1260 ه-ق) . ثبت فهرست آثار ملی ایران ( شمارۀ 17041).
قلعۀ سنگ بست ، مهمترین قلعۀ تاریخی ایران بعد از قلعۀ رودبار قزوین، قلعۀ ابوعلی دهدار زواره ای از سران فرقۀ اسماعیلیه ، معماری چهار صفه ای، دوطبقه با ارتفاع 12 متر ، دوران سلجوقی. بافت تاریخی زواره ، ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 6144).
خانۀ تاریخی مدرس(خانۀ کودکی آیت الله مدرس). دوران قاجار ، ثبت فهرست ملی ایران (شمارۀ 31988).
گنبد سبز، مقبرۀ بانی اولین مسجد چهار ایوانی ایران (ابوطاهر حسین ابن غالی ابن احمد). دوران سلجوقی. سومین بنای آجری بعد از مسجد پامنار و مسجد جامع . ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 17032).
کاخ چهل ستون سرهنگ آباد. برگرفته از کاخ چهل ستون اصفهان و عفیف آباد شیراز . کاخ تابستانی مصطفی قلیخان عامری ، ملقب به سهام السطنه . دوران قاجار (1299ه-ق). ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 1278) .
دیگر آثار زواره: خانه های تاریخی(بیت العباس)، هشت بهشت، توحیدی) . قلعه های قجری (همت آباد، صولت آباد، سپیده )وقلعۀ مزدآباد. امامزاده های روستاهای شهراب، دچان، سیانک ، تورزن ، تلک آباد و مقبرۀ شیخ رجب برسی در امیر آباد.
جنگل تاغ، دق سرخ، ریگ جن، تل شیطان (کنشگری انسان –طبیعت)
ج- مهاباد
بافت تاریخی ، شامل 35 خانۀ تاریخی ، ساباط، آب انبارها ، یخچال قدیمی ، حسینیۀ بزرگ مرکزی، مقبره های پیر برحق و پیر اویس، بافت تاریخی ، ثبت آثار ملی ایران (شمارۀ 31138).
خانۀ ارباب حسین مهابادی ، دو طبقه و از نوع یزدی سازی . دوران قاجار . ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 13665).
یخچال ، دوران صفویه ، بافت تاریخی ، ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 31138).
مدرسۀ حسن خان ، بافت تاریخی ، ثبت فهرست آثار ملی ایران(شمارۀ 31138).
خانۀ ایلخانی ، بافت تاریخی، ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 31138).
سیاه چادر و محصولات لبنی محلی، شیر، ماست، دوغ،کره، کشک، و…و قالی مهاباد ، ثبت فهرست آثار ملی ایران (شمارۀ 1857).
قدم زدن در کوچه های تاریخی شهرهای مورد بحث ، مانند بافت تاریخی یزد و کاشان به معنای فراهم سازی فرصتی است که به خود و به فرزندان خود می بخشیم تا تاریخ را دم دستی نبیینند و ساده پنداری را به ژرف اندیشی مبدل سازند . بدین طریق می توانیم بفهمیم خانه ای را که هم اکنون درآن زندگی می کنیم ، پیشتر و پیشتر از آن چه نمود ونمادی داشته است .
خانه های خشتی- گلی و عایق بودن آنها در برابر شرایط آب وهوای شبه مدیترانه ای و بری ، کشیدگی سقفهای گنبدیِ خشتی برای تهویه ، خانههای طنبی و ارتفاع زیاد برای انتقال گرمای تابستان به فضای بالا، چهارصفه ها ، پایاب یا ویرو ، حفاری زاغه های زیر زمینی ، قنات ، چینه کشی باغات . نَسَق های دقیق آب و آبیاری ، جشنهای فصلی به هنگام درو یا کشت ، انتظار از آسمان و چشم نگر بودن به آسمان برای بارندگی ، آسمان صاف و علاقه به ستاره شناسی، نوع کشت زراعی و محصولات جایگزین در فصول مختلف ، تلفیق دامداری در کنار کشاورزی ، محصولات باغی گرمسیری ، آب انبارها ، کاروانسراها ، آسیاب های آبی و ارتقاء کیفیت کاربرد آب در زندگی و بسیاری دیگر همه در قلمرو جغرافیای رفتاری اردستانیان و دوشهردیگر با محیط انطباق یافته اند تا با یکدیگر به سازگاری برسند. چنین پدیده هایی در لاهیجان یا انزلی منطق خاص خودشان را دارند ، چنانچه در اسکو، آذر شهر و کندوان و… .
مکان – فضا میتواند با زبان خاص خود، ادبیات و ادیبان ، نویسندگان ، داستان پردازان ، شعرا و هنرمندان را متأثر سازد . گاهی نیاز مرد و زن اردستانی که در سرای خویش سرگرم گفتگو بوده اند ، دو استکان چای یا دمنوش تازه نبوده است بلکه آنان در زمستان دائم پشت در و بیرون را می پاییدند و میگفتند خدا کند ببارد. نمیدانم شما با این شور زائدا لوصف صبحگاهی روبرو شده اید که مادر صدایتان بزند و بگوید ، بیایید نگاه کنید و ببیند چقدر برف!
اردستان در متن فلات مرکزی ایران ، در قالب “اِکومن “،یا خانۀ انسان ، نتیجۀ امتزاج تاریخ و طبیعت است و در هردو مورد به زبان گشایی لازم نرسیده است . درهردو مورد ، دلی پر درد از رازآلوگی بیابان را در یک دست خود فشرده و در تاریخ نیز زبان تاریخی خود را نیافته است، مشت بستۀ دیگر اردستان چرایی این سهم را در خود، سخت می فشارد و چنین است زواره و نیز مهاباد.
توجه نماییم که پیوندهای درونی با محیط طبیعی اردستان ، نیازمند همراهی، همدلی و زیست آگاهانه و درونی با آن است . پیوندهای درونی نسل جدید و جوانانی که با مشاغل غیر طبیعی ، مانند کار دراصناف متعدد ، به ویژه با مشاغل فنی سر وکار دارند که به قول “ماکس وبر جامعه شناس”، در انجام آنها گرایش به حصول عقلانیت وشیوۀ کاربرد هوش نهفته است. با اینکه یک جوان کنار دست پدر، زمین شخم بزند،آبیاری ویا دروکند، یا با اتومبیل ، با سرعت ، از کوچه باغ ها گذر کند بسیار فرق می کند . نفر دوم با فقدان ارتباط ، محرومیت از تنفس عمیق، محدودیت فعالیت ، عدم تعلق خاطر روبروست و نفر اول در بن بست و انزوای اکولوژیک زمانۀ خویش . آیا بومرنگ طبیعی زیبای اردستان ، بوی خوش گُل، برگ های اُخرایی انار در بهار ، آلاله های زیبای انار در اردیبهشت ، باغات مطبوع شهریور ، میتوانند همان لطف لطیف زیبا شناختی سابق را برما بتابانند ؟ حصول اطمینان درگرو بازگشت و سفر به کانون توجه ، در مراکزی مانند اردستان، زواره و مهاباد است . جایی که برگ نوشته های تاریخ ، در نانوشته های عمیق به سخن در میآیند.
تهیه کننده و نویسنده : رضا محمدی، نویسندۀ کتاب های چند جلدی جغرافیای اردستان شامل:
جغرافیای طبیعی و محیط اکولوژیک شهراردستان
جغرافیای تاریخی اردستان(تکوین ، تحول ، تکامل ، تهدید تا تعریف تازه و نو)
جغرافیای اقتصادی- اجتماعی اردستان
جغرافیای اردستان : رابطۀ شهر و روستا
و همچنین :
هوای تازۀ زیستن ، همراه با جغرافیای رفتاری سید احسان الله هاشمی اردستانی
مجموعۀ جغرافیای فرهنگی ، اجتماعی (سالنامۀ اردستان شناخت 1401)

hotnewsخبر2 سال پیش • dahio.com • 3

برچسب‌ها



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها