آره می دونم. باید زودتر از اینها برایت می نوشتم. ببخش من رو. این احساس به من دست داد که تو داری شروع می کنی باور کنی که شاید من وجود ندارم. ولی من هستم. اما من می خواهم به تو اطلاع دهم با وجود اینکه فکر می کنی من شاید مثل یک پری جادویی، توهمی بیش نباشم ولی من واقعی ام. خیلی هم نزدیک به تو.
من همین دور و برها هستم. سر خیابون پایینی. توی اداره ات. توی مهمونی، همین چند وقت پیش، روبروت وایستاده بودم. اما موقعش نرسیده که همدیگه رو ملاقات کنیم و من می دونم تو در تعجبی که چرا؟