ونوم (Venom) به آن بدی که منتقدان می‌گویند نیست، اما یکی از پوچ‌ترین، بی‌ثبات‌ترین و خودبیگانه‌ترین آثار چند سال اخیر؛ و در عین حال بلاک‌باستری است که با بهره‌گیری از سلاح نافذ و تاثیرگذار ماست‌مالی (!) و هیجان از پس برآورده نمودن توقعات و انتظارات اقتصادی سازندگان و عموم مخاطبان بلاک‌باستر پسند بر آمده است. البته سونی (Sony) با عبور گذرا و سریع از “ونوم”، و از دست دادن پتانسیل‌های بسیار، به نوعی ضربه‌ی بدی خورده است. در بخوانید.

“ونوم”؛ فیلمی که احیانا می‌بایست طلسم میان آثار ابرقهرمانانه را بشکند و در جایگاه نخستین فیلم ضدقهرمان‌محور با حال و هوایی متمایز، سینمای بلاک‌باستر را دستخوش تغییر و تنوع قرار دهد. فیلمی که قرار بود به هیولایی از جنس جنون، وحشت و خشونت که در کتاب‌های مصور مارول خلق شده بود، رنگ و لعاب ببخشد و آنرا بر پرده نقره‌ای سینما احیا نماید. فیلمی که قرار بود مفهوم خوددرگیری را با نگاهی نو و در غالب داستانی تخیلی، موشکافی کرده و زیر ذره‌بین قرار دهد. با تشکر از سازندگان محترم، تمامی مشخصه‌های که انتظار می‌رفت پایه‌های اثر را شکل بدهند، یا با طرز نصفه و نیمه‌ای نقش خود را ایفا می‌کنند، یا تماما روندی در تضاد با اصول و اساس حقیقی منبع اقتباس این اثر پیش کشیده می‌شود. نخست، “ونوم” اصلا نمی‌داند چه از خود و از آن مخاطب فلک‌زده می‌خواهد. نمی‌داند که می‌بایست با شوخی‌ها و طنز فراوان به فیلمی خانوادگی تبدیل شود تا بتواند کمی به تحقق بخشیدن آرزوی پیوستن ونومِ ساخته‌ی سونی، به دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe) نزدیک شود؛ یا اینکه آن دهشت و خشونت بی‌حد و مرز ونوم دنیای کمیک را به تصویر بکشد و حق مطلب را ادا کند. نمی‌داند که به دنبال جذب مخاطبان شاخص سینماست یا اشخاص بلاک‌باستر‌پسندی که می‌توان تنها به وسیله فاکتور‌های کوچکی چون هیجان و طنز، ایشان را راضی نگاه داشت. نمی‌داند که می‌خواهد یک فیلم ابرقهرمانانه وابسته به سنت‌های مرسوم و مکرر هالیوود باشد یا فیلمی که همانند ددپولِ (Deadpool) فاکس قرن بیستم (Fox The 20th Century)، به وسیله تحت موشکافی قرار دادن بُعد منفی و متضاد آثار قهرمان‌محور، تحولی عظیم در میان فیلم های پاپ‌کورنی و همچنین، سلیقه مردم ایجاد کند. و نهایتا، همین بلاتکلیفی سازندگان به بیننده نیز سرایت می‌کند و کار به جایی می‌کشد که دیگر بیننده نیز نمی‌داند که با چه آش شله‌قلم‌کاری روبرو شده است.

“ونوم” یک فاجعه دیوانه‌وار و افتضاحی تمام‌عیار نیست، اما آنقدر بی‌برنامه و بی‌منطق است که پذیرفتن بسیاری از فلسفه‌هایش حتی با تامل فراوان هم امکان‌پذیر نیست؛ البته شک ندارم که سازندگان اثر نیز از درک چرای نهان در وقایع فیلم عاجزند. “ونوم” حقیقتی را بر مخاطبش غالب می‌کند، اما در پرده بعدی همان حقیقت را از ریشه سوزانده و بر روی خاکستر آن ساختمانی جدید از افکاری نو‌ بنا می‌کند؛ حرکتی که ناشی از بلاتکلیفی شدید و آشکارای سازندگان است. چراکه ایشان به طرز غیرقابل درکی در حال تغییر اساسی‌ترین مقولات جاری در اثر هستند. کاراکتر ونوم در سکانسی یک هیولای بی‌شاخ و دم و وحشتناک، در لحظه‌ای دیگر موجودی روان‌پریش با افکار منحرف و خنده‌دار، و در سکانسی دیگر ناجی کره زمین و جان ادی بروک (Eddie Broke) است! آخر محض رضای خدا، چگونه امکان دارد ونومی که در پرده نخست قصد جان ادی را می‌کند، در پرده آخر با وی چون برادر خونی‌اش رفتار کند و جان خویش را فدای او کند؟ حقیقتش، نادان‌ترین عقل‌ها نیز این اشکال نمایان را نمی‌پذیرند، البته اگر دقت لازم را داشته باشند. بی‌ثباتی افراطی ونوم و کاراکتر دمدمی‌مزاجش آنقدر مضحک و بدیع است، که پذیرشش به کاری بسی دشوار بدل می‌شود. “ونوم” نه‌تنها به منبع اقتباسش پشت می‌کند، بلکه مفاهیم اساسی و تعریف‌کننده کاراکتر مرکزی‌اش یعنی خود ونوم را به آتش می‌کشد و به طرز بچگانه‌ای سعی در هماهنگ‌سازی فضای خشن و بزرگسالانه ونوم، با آثار نوجوانانه و هیجان‌انگیز دنیای سینمایی مارول دارد. در حالی که قرار دادن این کاراکتر در قاب “PG-13″، خود از بیخ و بن اشتباهی جبران‌ناپذیر است. البته از قلم نیاندازم که همین تحول مکرر و بی‌خود کاراکتر‌ها، پیش از اینکه مخاطب را در هزارتویی از ایده‌های درهم و برهم سازندگان گم کند، کاراکتر‌های خود اثر سینمایی را ابله جلوه می‌دهد. فکر می‌کنید چرا تام هاردی (Tom Hardy) بازیگر نقش ادی بروک (میزبان ونوم)، آن‌چنان با قصد و غرض از سازندگان، از آن چهل دقیقه حذف شده می‌گوید؟ چراکه می‌داند عوامل پشت پرده، چه پتانسیل‌ها و موفقیت‌های محتمل فراوانی را قربانی سودجویی و طمعِ (تلاش برای رسیدن به جایگاهی برابر با آثار مارول استدیو و به همین واسطه تولید کردن چنین اثر نامربوطی در رده نوجوان) بی‌خود کرده‌اند. بلاتکلیفی سازندگان و عبور گذارای ایشان از مباحث مهم و عطش بی‌خود آنها برای موفقیت‌های اقتصادی و مردمی، سبب شده تا ابتدایی ترین مسائل نیز کاملا به دور از عقلانیت و منطق ظاهر شوند. اگر بر طبق سخنان عوامل سازنده، آن چهل دقیقه محذوف بازمی‌گشتند اثر نه‌تنها از لحاظ کیفی پیشرفت خاصی را به خود نمی‌دید، بلکه تحت‌الامکان پسرفت نیز می‌کرد. زیرا زمانی که مشکل از اساس، بنیه و فیلمنامه اثر باشد، زمان آن چه کم و چه زیاد باشند همچنان اوضاع خارج از کنترل خواهد بود.

متاسفانه و یا شاید هم خوشبختانه، زیر پا له کردن منطق و عقلانیت به شخصیت‌پردازی ونوم ختم نمی‌شود و بخش‌های بسیاری از اثر را مورد عنایت قرار می‌دهد. کارلتون دریک (Carlton Drake) با ایفای نقش ریز احمد (Riz Ahmed) دانشمندی سرمایه‌دار است که به ظاهر، ایده‌های خلاقانه و فراوانی در سر دارد اما به همان نسبت برای اثبات خیلی از تئوری‌هایش و رسیدن به نتایج تازه و ارزشمند حاضر است جان‌های فراوانی را فدا کند. اما در عوض شاهد یک دیوانه تمام‌عیار هستیم که رفتاری همانند شاهان زورگو و سودجوی حکومت‌های گذشته از خویش نشان می‌دهد. فردی که با وجود هوش سرشارش، به طرز ابلهانه‌ای سخنان رایوت (Riot) را می‌پذیرد به کمک با او می‌شتابد، در صورتی که همراهی رایوت برابر بود با زوال کامل نسل بشریت. آیا چنین شخص هوشمند و زرنگی که توانسته چنین ثروتی برای خود دست و پا کند و در جوامع عمومی به عنوان دانشمند تلقی شود، به این آسانی اجازه می‌دهد که رایوت بر سر وی شیره بمالد؟ یا شخصی چون دکتر اسکرث (Doctor Skirth) که برای رسوا کردن کارلتون دریک و جلوگیری از فعالیت‌های غیرانسانی‌اش، ادی بروک را جهت ثبت مدرک درون آزمایشگاه رها کرد نیز در جایگاه بهترین محقق لایف فَوندیشن (Life Foundation)؛ گاها آنقدر عجیب و غریب رفتار می‌کند که گویا قصد توهین به شعور دیگر محققان را دارد. کسی نیست بگوید آخر در عوض هزار رنج و دردسری که برای وارد کردن ادی به موسسه به جان خریدی، خود نمی‌توانستی مدارک را برای ادی، از طریقه‌های صوتی و یا تصویری ارسال بکنی؟ اینجاست که دیگر سازندگان نهایت توانایی خود در منطقی بودن را به نمایش می‌گذارند!

علی رغم غیرعقلانیت بدیهی “ونوم”، همچنان عامه مخاطبان سینما پس از تماشای آن از دلربایی و کیفیت بالای آن گفته و نظر مثبت خود را به دیگری ابلاغ می‌کنند، که نهایتا ایجاب کرده تا فروش ونوم به حدی فراتر از میزان تصور تبدیل شود. بدون تردید، بنیادی و اساسی‌ترین دلیل موفقیت این اثر نسبتا بی‌سر و ته، مهارت و استعداد بالای آن در ماست‌مالی است. “ونوم” آنقدر تند و بدون فوت وقت، آغاز و پایان رخداد‌ها را به یکدیگر مرتبط می‌سازد و با تزریق عنصر هیجان در شاهرگ اثر، این حس پرطرفدار را در مخاطبان برمی‌انگیزد که اگر از بینندگان ریزبین سینما نباشید، به سادگی به تماشای آنر راضی شده و مقصد حقیقی اثر را هم‌چون سازندگان از یاد می‌برید و در بی‌منطقی ژرف آن غرق می‌شوید. از طرفی ترفند‌هایی که اثر برای پوشاندن برگزیده است، ایجاب کرده تا سکانس‌هایی که عناصر تکراری و یا نقاط تضعیف‌کننده اثر را بر دوش می‌کشند نیز به دور از چشمان بخش اعظمی از تماشاچیان قرار گیرند. اگر از بنده بپرسند “آیا این خصلت را برای اثر، سودمند می‌دانید یا خیر؟”، پاسخ من “منفی” است. چراکه اثر با این حرکت دست به پوشاندن تاثیرات منفی فیلم زده که کار درستی است؛ اما علی رغم این مسئله سازندگان از استطاعت بهبود بخشیدن اثر خود از ابعاد فراوان برخوردار بوده‌اند و با این حال به خاطر تنبلی سعی در پوشاندن خطایای خود داشته‌اند، در عوض اینکه اقدام به اصلاح آنها بکنند. در کنار این مباحث، هنر نسبی و نه‌چندان صحیحی که اثر در برانگیختن هیجان ارایه داده است از مهم‌ترین دلایلی است که از شکست کامل اثر جلوگیری می‌کنند.

اگر قصد داشته باشیم اثری چون “ونوم” را بررسی کنیم؛ طبعا می‌بایست نقاط قوت آن نیز که سبب جلوگیری از تبدیل شدن اثر به فاجعه‌ای تمام عیار شده‌اند را یادآور شویم. نخستین مضمونی که بخاطر صحت و درستی در کار شدنش نظرم را جلب نمود، سکانس‌های پر فراز و نشیب درگیری‌ها و تنش‌های ونوم و ادی بروک بود که تا حد قابل توجهی خوب بوده است. زیراکه چگونگی درگیری شخص ادی با سیمبیوتی (Symbiote) چون ونوم را نزدیک به آنچه در جهان کمیک و ریشه‌ها و عناصر سازنده این شخصیت بوده متصور شده که تا حد نسبی‌ای، باورپذیر است. شیمی ادی و اَنی، و چطور و چگونگی به تصویر کشیدن روابط آنان نیز از معدود بخش‌های منطقی و عموما واقع‌گرایانه آن است، البته لازم به ذکر است که کشش و پتانسیل غیرعقلانی و پوچ نشان دادن آن نیز وجود نداشت و اگر رخدادی در تضاد با واقعه‌‌‌ای که حال اتفاق افتاده رخ می‌داد، دیگر می‌بایست از “ونوم” قطع امید کرد.

“ونوم” پیش از اینکه اقتباسی وفادارنه از کتاب‌های مصور مارول باشد، اثری است که به طرز سودجویانه ای از رایت این شخصیت سوء استفاده کرده و تمامی ریشه‌ها و ترکیبات شکل‌دهنده فضاسازی این سری کمیک را به باد فراموشی می‌سپارد. البته دلیل حقیقی شکست “ونوم” پشت کردن به منبع اقتباسش نبوده، بلکه فیلمنامه شدیدا ضعیف و کارگردانی آبکی‌اش بوده است. فیلم سینمایی درخشش (The Shining) به کارگردانی زنده‌یاد استنلی کوبریک (Stanley Kobrik) اثری بود در اقتباس از کتابی که حاصل زحمات و تلاش‌های استیفن کینگ (Stephen King) بزرگوار بوده است؛ فیلمی که پایه‌ها و اساس ژانر وحشت را بازنگری نموده و برای بار چندم تعریف کرد، بدون پیروی از رسومات رایج در دوران معاصر. نکته جالب این است که “درخشش” تماما در حال و هوایی در تمایز شدید با منبع اقتباسش جریان داشته و با این حال موفقیت عظیمی را به چنگ آورد. “ونوم” نه‌تنها به منبع اقتباسش پشت می‌کند، بلکه تمامی کلیشه‌های بی‌خود آثار ابرقهرمانی را در یک مخلوط‌کن می‌ریزد و آنرا روشن می‌کند. نتیجه؛ آش شله‌قلم‌کاری است که هر ویژگی مربوط و نامربوط را در خود دارد. همین مسئله سبب شده که بازیگران نیز از شدت بلاتکلیفی سازندگان و بی سر و ته بودن فیلمنامه به منّ و من بیافتند و نهایت بهره‌گیری از توانایی‌های ایشان صورت نگیرد.

علی رغم نقاط منفی فراوان که کیفیت اثر را تا حد حائز اهمیتی تضعیف کرده‌اند، تیم بازیگری با عملکرد مثبتی که بر جای گذاشته‌اند سعی در جلوگیری از پیشرفت و شیوع این روند داشته‌اند که می‌توان آنرا موفقیت‌آمیز دانست. در صدر این گروه، تام هاردی (Tom Hardy) که برترین نقطه قوت و سودمند اثر است؛ ایفای نقش طبیعی، باورپذیر، حرفه‌ای و محشر وی مسبب اصلی نادیده گرفته شدن و چشم‌پوشی مخاطب از شکست‌های “ونوم” است. عملکرد دیگر بازیگران نیز در حد خوبی است اما همانطور که متذکر شدیم، ضعف شدید فیلمنامه و کارگردانی بازیگران را از فعالیت کامل و کم‌نقص منع نموده است. “ونوم” از ابعاد فنی نیز مشکلات عجیب و غریبی دارد که انتظار آن از شرکتی چون سونی انتظار نمی‌رفت. به دلیل تنظیمات نوری اصولا نسنجیده و پراشکال بودن سطوح جلوه‌های بصری ونوم و دیگر سیمبیوت‌ها، امکان دارد که هنگام تماشای آن احساس ناراحتی بکنید. و به همین خاطر سکانس‌های اکشن نیز به اضافه تکرار مککرات فراوان، آنقدر نامحسوس ظاهر می‌شوند که از تماشای احساس رنج خواهید کرد؛ هم‌چون سکانس‌های مبارزه ونوم و رایوت که تماشایش صریحا حکم نگاه به صحنه مخلوط شدن روغن در آب به وسیله یک ذره‌بین را دارد. علی رغم تمامی این مسائل، خصلتی که گلیم بخش فنی “ونوم” را از آب بیرون می‌کشد به طور قطع موسیقی متن آن است. هماهنگی و ریتیمیک بودن صحیح آن و به همان سان، بهره‌گیری بجا از ساز‌های موسیقی و ایده‌های متنوع بیننده را مجاب به لذت از آن می‌کند. لازم به ذکر است که لُدویک ون (Ludwig Van) از پس خلق قطعاتی با حال و هوای تنش‌زا و تعلیق‌زا نیز به خوبی برآمده است.

“ونوم” تجربه‌ای است که اگر هیچگونه شناخت قبلی نسبت به شخصیت مربوطه ندارید و در عین حال، به آثار هیجانی و تنش‌زا علاقه دارید و البته توجه و دقت خاصی هنگام تماشا به خرج نمی‌دهید، از آن لذت خواهید برد؛ اما حتی اگر یکی از فاکتور‌های بالا را دارا نیستید تنها بایست به امید موارد معدودی به تماشای آن بنشینید. “ونوم” فیلمی نیست که از کیفیت خوبی برخوردار باشد و از دید کلی، ضعیف محسوب می‌شود که چرای آن نیز در فلسفه بی‌خود، پوچ و بی‌منطقی مفرط آن آشکار است.

شما چه فکر می‌کنید؟ آیا از تماشای این فیلم لذت بردید؟ آیا مطالعه‌ی مقاله برای شما جالب بوده است؟

شاید مقاله های دیگر وب سایت :را هم دوست داشته باشید

hotnewsفرهنگ و هنر6 سال پیش • dahio.com • 103



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها