این عکسها درام واقعی را در جالبترین داستانهای سال ۲۰۱۸ از جمله مهاجران مستاصل هندوراسی که با پلیس ضد شورش مکزیک رو به رو شدهاند، تظاهرات کنندگان زخمی در مرز غزه، قربانیان نجاتیافته جنگ سوریه و جشن پیروزی جامجهانی روسیه را به تصویر میکشند.
این مقاله برخی از تصاویر فوقالعاده جذاب سال را با جزئیات کامل از طرف عکاس هر عکس را به نمایش میگذارد.
یوسلی مارسلینو کسی که از یک کاروان مهاجر در راه آمریکا عکاسی کرده است میگوید: “مهاجرها اولین موانع پلیس را در سمت گواتمالا پل رد کرده بودند. پس از مدتی، به سمت مانع دوم که در سمت مکزیک بود حرکت کردند. فشاری که مهاجرها برای ورود به مکزیک میآوردند کاهش یافت و به صورت ناگهانی زنها و بچههایشان یک صف تشکیل دادند و به سمت پلیس حرکت کردند.”
“افراد کمی همدیگر را هول میدادند یا میکشیدند که همه چیز به هم ریخت. یک راهپیمایی بود که تبدیل به اعتراض شده بود و به سردرگمی منتهی شده بود. مطمئنا بر روی من نیز تاثیر گذاشت. من پدر یک دختر ۹ ساله هستم. به هیچ وجه نمیتوانستم خودم را با پدری که در آن شرایط اضطرابآور گیر کرده است مقایسه نکنم. پس از گرفتن عکس، اعضای خانوادههای دیگر را میدیدم که از خط محاصره پلیس میآمدند. پس از استفاده از گاز اشکآور برای متفرق کردن مهاجرها اوضاع تحت کنترل درآمده بود و مهاجرین به سمت مرز گواتمالا هدایت شده بودند.”
بسام خبیه که جنگ سوریه را به تصویر میکشد، میگوید: “من قصد داشتم زندگی روزمره را در غوطه شرقی به تصویر بکشم. این بخش از سوریه توسط نیروهای دولت سوریه محاصره شده بود که یک هواپیمای جنگی، چیزی را که شبیه یک بمب بزرگ بود و با استفاده از چتر فرود میآمد، رها کرد. پس از این من یک صدای انفجار خیلی بزرگ شنیدم و به سمت محل هدف حرکت کردم.”
“وقتی رسیدم، خرابیهای وسیعی را دیدم و صدای افرادی را میشنیدم که درخواست کمک داشتند. ابوعبدالله تا کمر زیر آوار دفن شده بود. برای من خیلی عجیب بود که هنگامی که نجاتدهندههای کلاه سفید قصد داشتند او را بیرون بکشند، او خیلی خونسرد بود. او با اینکه میدانست پسرش را از دست داده است و خودش زخمی شده است فریاد نمیکشید و حتی سعی میکرد به نجاتدهنده خودش هم کمک کند. من صدای او را میشنیدم که میگفت ما متعلق به خدا هستیم و به سمت او برمیگردیم. این جمله چیزی است که مردم هنگامی که مطمئن هستند میمیرند میگویند.
“یکی از نگرانیهایی که هنگام پوشش مناطقی که مورد حمله قرار گرفتهاند وجود دارد، این است که هواپیماهای جنگی پس از رسیدن اولین افراد به صحنه، همان نقطه را دوباره مورد هدف قرار دهند. من هنگام پوشش حمله اول، صدای یک هواپیما را شنیدم و نگران بودم که ممکن است حمله کند. محوطه پر بود از نجاتدهندهها، پزشکها و خبرنگارها. من هم تلاش خودم را کردم که بدون ایجاد مزاحمت، عکسهای خودم را بگیرم.”
مطالعه بیشتر: برندگان مسابقه عکس مسافرتی سال ۲۰۱۸ معرفی شدند
مایک بلیک توانسته است از یکی از کمپهای مهاجرین موجود در مرز مکزیک و آمریکا که توسط دولت آمریکا کودکان از والدینشان جدا میشوند، عکاسی کند. او میگوید: “گرفتن این عکس نیازمند کار تیمی خیلی زیادی بود. سیاست جدید دولت ترامپ مبنی بر جداسازی فرزندان مهاجرین از خانوادههایشان شروع شده بود ولی قبل از پخش شدن این عکسها در مقیاس جهانی و روشن شدن حقیقت، هیچ کسی متوجه این موضوع نبود.”
پس از فهمیدن زمان پرواز به کمپ، من از خلبان خواستم که برای حدود یک ساعت روی زمین بماند. فکر میکردم زمان شام حرکتهایی وجود خواهد داشت. در آن ساعت نور هم بهتر خواهد بود. این عکس توسط یک لنز ۶۰۰ میلیمتری از ارتفاع ۱۰۰۰ فوتی از طریق پنجره هواپیما کوچکی که در حال گشتزنی نزدیک شهر تورنیلو، تگزاس بود گرفته شده است. پرواز سخت و ناهمواری بود و آشفتگی هوا باعث میشد حتی فریمبندی عکس در منظرهیاب نیز کار سختی باشد. رویترز اولین جایی بود که چنین تصویر هوایی از کمپ را به انتشار میگذاشت و صبح روز بعد هنگامی که نیویورک تایمز و واشنگتن پست در نسخههای چاپی خودشان از عکس من استفاده کرده بودند رئیسجمهور ترامپ فرمانی را امضا کرد که به این جداسازی پایان داد.
خوان مدینا که نجات پناهجویان در دریای مدیترانه را دنبال میکند، میگوید: “هنگامی که قایق نجات ما تکههای یک قایق الواری را دید، زنی را دیدم که سعی میکرد برای ما دست تکان دهد. به همین دلیل میدانستیم که در آنجا افراد زنده وجود دارند. پس از مدت کمی مشخص شد که او تنها بازمانده است.”
مطالعه بیشتر: اتاقهای تاریک
“جنازه یک زن با تیشرت و شلوار پاره در میان تختههای شکسته و تیوپ پاره افتاده بود. مشخص بود که مدتی از مرگ او میگذرد. جنازه یک پسر چهار ساله نیز در آنجا بود که طبق گفته دکترهای قایق ما فقط چند ساعت از مرگش میگذشت. زن زنده مانده در حالی که کامل شوکه شده بود به قایق آورده شد و توسط دکترها مورد درمان قرار گرفت. او فقط اسم اولش که جوزفا بود را به ما گفت و گفت که اهل کامرون است.”
“او به دکترها گفته بود که تمام شب گذشته را به خرابه های کشتی آویزان بوده است و در حال خواندن سرودهای مذهبی و دعا برای بخشیدهشدن بوده است. او هیچ چیز دیگری راجع به خودش و دیگر مسافرین روی قایق به ما نگفت و حتی نگفت که چگونه قایق آنها خراب شده است. خدمه قایق نجات دو جنازه دیگر را به عرشه آوردند، رویشان را پوشاندند و در یخ گذاشتند. یک ناراحتی و احساس ناتوانی عمومی وجود داشت ولی لذت پیدا کردن جوزفا نیز در بین افراد دیده میشد. اگر چند ساعت دیرتر رسیده بودیم، ممکن بود او نیز بمیرد.”
“طی ۲۹ روز حضور من روی قایق نجات خیریه اسپانیایی Proactiva Open Arms دونفر را نجات دادیم. این قایق بازنشست شده، در ساحل لیبی برای نجات مهاجرینی که قصد رفتن به اروپا را داشتند گشت میزد.”
اندرو کلی: ” من برای پوشش یک قانون جدید و بحث برانگیز به دانمارک سفر کرده بودم. این قانون پوشیدن هرگونه پوشش صورت در اماکن عمومی را ممنوع میکرد. همانطور که من یک تظاهرات بزرگ را که در کپنهاگ در مخالفت با این قانون انجام میشد را دنبال میکردم، من به یک صحنه برخوردم که نماد مشکلات دوقطبی بود. من یک افسر پلیس زن را دیدم که با یک زن نقابپوش صحبت میکرد.”
” من خیلی احتمال نمیدادم که افسر پلیس میخواهید به خوبی با آنها رفتار کند ولی به زودی متوجه شدم که او خیلی دوستانه رفتار میکند. او با یکی از زنهایی پوششدار با نام آیه که مشخص بود احساساتی شده صحبت میکرد. افسر پلیس او را آرام میکرد و به خاطر اینکه آیه به گریه افتاد، او را در آغوش گرفت. این عکس به صورت گسترده منتشر شد و یک بحث داغ را در مورد این ممنوعیت به را انداخت. مردم به دو دسته تقسیم شده بودند. برخی افسر پلیس را تشویق میکردند و برخی دیگر خواستار تعلیق او بودند. این عکس توجه زیادی هم به سمت آیه جلب کرد. او مصاحبههای زیادی کرد و توضیح داد که این ممنوعیت چطور روی زندگی او تاثیر گذاشته است.”
آیه میگفت:”واقعا مسخره است. من دیگر نمیتوانم کارهایی که دوست دارم را انجام دهم. از این به بعد باید درخانه خودم هم یک زندانی باشم.” با این حال این مشهوریت یکدفعهای توجه منفی زیادی را به سمت او جلب کرد و پس از آن آیه مجبور بود همیشه به دور از توجهها زندگی کند.
مطالعه بیشتر: اعتماد ملی
گو ناکامورا: ” من هیچوقت نحوه گرفتن این عکس را نفهمیدم. قبل از گرفتن عکس، من در حال پوشش یکی از تجمعات سفیدپوستهای برتریخواه در نیونان، ایالت جورجیا بودم که با یک گروه نئونازی به نام جنبش نشنال سوشیالیست روبرو شدم. همین گروه در تجمع شارلوتوایل در سال ۲۰۱۷ نیز نقش داشت. دو نفر از همکارانم به من گفتند که ممکن است این گروه پس از تجمع یک مراسم مذهبی مخفیانه نیز در بیرون شهر برگزار کند. با هم رئیس جنبش را ملاقات کردیم که به ما اجازه مستندسازی مراسم را داد.”
“پس از چند ساعت صبر کردن، ما به حیاطخلوت یک بار رسیدیم که در وسط ناکجا آباد قرار گرفته بود. اینجا ما یک صلیب شکسته و یک صلیب را دیدیم که روی زمین قرار گرفته بود. سپس یک گروه تقریبا ۱۵ نفره از نئونازیها در حالی مشعلهای خودشان را روشن کردند که دور صلیب شکسته جمع میشدند و به روش نازیها سلام نظامی میدادند.”
“خیلی صحنه سورئالی بود. آدرنالین در بدنم جریان داشت ولی من هشیار ماندم و چیزی که در مقابل چشمانم در حال اتفاق افتادن بود را ثبت میکردم. مراسم مذهبی به اوج خودش رسیده بود که گروه در مقابل صلیب شکسته سوزان به صف شدند و شروع به آوازخواندن و دادن سلام آخر شدند. ما بلافاصله پس از پایان مراسم آنجا را ترک کردیم و من توانستم احساسات پیچیده خودم را که آن روز تجربه کرده بودم ابزار کنم.”
ابراهیم ابومصطفی: “آن روز من به همراه گروهی از عکاسهای دیگر در شرق خان یونس منتظر بودیم تا چیزی که ساکنین نوار غزه به آن «راهپیمایی بازگشت» میگفتند، شروع شود. من یک گروه از معترضین را دیدم که به سمت نردهها پیشروی میکردند. سربازها و وسایل نقلیه اسرائیلی در فاصله کوتاهی، پشت این نردهها ایستاده بودند. معترضین شروع به پرتاب سنگ به سمت سربازها کردند و یکی از سربازها سوار یک جیپ شد و شروع به پرتاب گاز اشکآور به سمت مردم کرد.”
“معمولا تظاهراتکنندگان در چنین مواقعی شروع به فرار میکنند چون محفظههای این گاز میتواند خطرناک باشد و به سر کسی بخورد. من از دیدن مردی که از صورتش گاز اشکآور خارج میشد تعجب کردم. من اولین نفری بودم که او را دیدم و متوجه این موضوع شدم و در ابتدا فکر کردم که او برای تفریح یا به خاطر مبارزهطلبی، گاز را داخل دهانش گذاشته است. پس از چند ثانیه فهمیدم محفظه گاز به صورتش نفوذ کرده و وارد آن شده است.”
مطالعه بیشتر: ماهیت مهاجرت در عکسها
“همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد. من از لحظهای که او شروع به دویدن کرد، لحظهای که به زمین افتاد و لحظهای که پزشکها برای کمک به او آمدند عکس گرفتم. گاز متوقف شد و خون لباسها و صورتش را پوشاند. پزشکها او را روی برانکارد گذاشتند و از منطقه دور کردند و من نیز به عکاسی از دیگر معترضان و دیگر زخمیها ادامه دادم. من برای او احساس تاسف میکردم چون او در مضعیت وخیمی بود و من به عنوان اولین کسی که او را دیده بود نتوانستم کمکش کنم. این صحنه برای من شوکهکننده و ترسناک بود ولی من احساس کردم که وظیفه دارم پس از کنترل خودم، اتفاقات را پوشش دهم. مخصوصا پس از چنین حادثه تعجبآوری”
آنتون واگانوف: “یک تابستان کاملا جهانی در سن پترزبورگ در جریان بود. شهر واقعا زنده بود و هزاران طرفدار فوتبال در حال جنب و جوش در اطراف چشمانداز نوسکی بودند. آن ها میخواندند و جشن میگرفتند. من طرفداران را پوشش میدادم و همیشه به دنبال راههای جدید برای مستندسازی جامجهانی بودم.”
“در شامگاه مسابقه نیمهنهایی بین روسیه و کرواسی، با خودم گفتم بهتر است هنرمندانی که بازی را در سینما میبینند پیدا کنم. رقص باله ارتباط خیلی نزدیکی با فرهنگ سنپترزبورگ دارد و به همین دلیل یک ترکیب زیبا میسازد. این سینما دقیقا در نزدیکی یکی از فنزونها بود و صف خیلی طولانی داشت. مردم حتی سعی میکردند برای ورود به فنزون به داخل رودخانه بپرند و خودشان را به آنجا برسانند. داخل سالن نیز اجراکنندهها همه طرفدار بودند و بازی را در حین استراحت نگاه میکردند.”
“اجراکنندهها میخواستند لباسهایشان را عوض کنند و به همین دلیل به رختکنهای خودشان رفتند و من هم رفتم تا از لباسهایشان عکس بگیرم. البته این چیزی نبود که من علاقه زیادی به آن داشته باشم. به همین دلیل در کنار تلویزیونهایی که به صحنه نزدیکتر هستند ایستادم و امیدوار بودم که یکی از بالرینها، هنگام رد شدن، نگاهی به آن ها بیاندازد. مدت زیادی نگذشته بود که یکی از بالرینها همین کار را کرد. راهرو خیلی باریک بود و من مجبور بودم از یک لنز واید استفاده کنم. در حالی که من خیلی خوشبخت بودم که این صحنه را ثبت کردهام، عکس خیلی واید شده بود و چیزی نبود که من میخواستم.”
“با این وجود من عکس را برای سردبیر خودم فرستادم و پس از پایان بازی نگاه کردم که ببینم کدام یک از عکسهای من منتشر شده است که دیدم او عکس را برش داده و آنرا تبدیل به این عکس فوقالعاده زیبا کرده است. عکاسها ممکن است در ظاهر تنها باشند ولی در حقیقت، ما یک تیم قوی داریم که به ما کمک میکنند یک تصویر فوقالعاده بگیریم.”
مطالعه بیشتر: رقابت عکاسی urban در سال ۲۰۱۹
شنون استپلتون: “آن روز ۵۰ عکاس در پشت موانعی که پلیس بیرون از دادگاه فدرال منهتن گذاشته بود جمع شده بودند و منتظر ستاره فیلمهای بزرگسال استورمی دنیلز بودند. این گونه ماموریتها خیلی پر تب و تاب هستند و فضای خیلی رقابتیای دارند. با اینکه زمان رسیدن تقریبی را میدانی ولی واقعا نمیدانی سوژه چه زمانی مشاهده میشود و مطمئن هم نیستی که همانجا باشد.
“پس از مدتی من تصمیم گرفتم یکی از عوامل فیلمبرداری را دنبال کنم که به نظرم اطلاع بیشتری راجع به حرکات دنیلز داشت. قبل از اینکه متوجه شویم، یک ون بزرگ تجهیزات ورزشی سیاه نگه داشت و دنیلز از آن پیاده شد. به دلیل اینکه همه سعی داشتند از او عکس بگیرند، آشفتگی بزرگی شروع شد. من به سمت یک پنجره دویدم و سعی کردم خودم را درکنار یک فلزیاب که همه باید برای ورود از آن رد شوند قرار دهم.”
“دوربین خودم را به شیشه چسباندم و امیدوار بودم که دنیلز از مقابل من رد شود. او یک لباس صورتی پاستلی پوشیده بود و من میدانستم اگر روی او فوکوس کنم، میتوانم یک عکس تمیز بگیرم. همین که دنیلز از فلزیاب رد میشد من متوجه شدم که او باید کفشهای پاشنهبلندش را بیرون بیاورد و برای پوشیدن دوباره آن ها باید بنشیند. آن لحظه میدانستم که این عکس، یک عکس فوقالعاده خواهد بود: دنیلز در حالی که میخواهد کفشش را بپوشد، پای خودش را بالا بیاورد”
ربکا کوک: “لری نصار درحالی که ۴۸ زن جوان یکی یکی در حال توضیح به قاضی بودند کنار وکیل خودش نشسته بود. هرکدام از زنها یک داستان دردناک از تجاوز توسط دکتر ورزشی سابق دانشگاه میشیگان میگفتند. من در دادگاه نزدیک به محوطه مخصوص هیئت منصفه نشسته بودم تا این رویداد سه روزه را پوشش دهم. در روز دوم نوبت به دو خواهر بود تا در مورد کارهایی که نصار با آن ها کرده بود شهادت دهند. در حالی که لاورن و مدیسون مارگریوز در حال صحبت بودند، من روی دردی که از صورت خانواده دیده میشد تمرکز کرده بودم.”
در حالی که دخترها در حال صحبت بودند، صورت پدرشان خیلی پریشان بود. هنگامی که مراسم شهادت به پایان رسید، او اجازه داشت که صحبت کند او پرسید: “عالیجناب، شما میتوانید به من اجازه دهید ۵ دقیقه با این مرد شیطانی در یک اتاق تنها باشم؟” قاعدتا قاضی باید درخواست او را نمیپذیرفت و من تنشی را که توسط دوستان و خانواده قربانیان نصار ایجاد شده بود را حس میکردم. بدون هیچ زمانی برای فکر کردن، درحالی که او به سمت میز نصار میرفت، من چندین عکس از او گرفتم.
“در عکس افسرهای پلیس، خم شدهاند تا ماگریوز را بگیرند و او را روی زمین بخوابانند. در حالی که وکیل نصار برای محافظت از او رفته بود، خود نصار هیچ حرکتی نکرد.”
آلکیس کانستانتیندیس: “من در شهر بندری پاتراس بودم و تلاش مهاجرها را برای رساندن خودشان به کشتیهای ایتالیایی را پوشش میدادم. مسیر خطرناکی است ولی پس از بسته شدن مسیر زمینی به اروپای شمالی که از کوههای بالکان میگذرد، امنترین مسیر است. ساعتهای آخر کار من در بندر بود که یک افسر نیروهای ویژه ساحلی، در کنار یک کامیون که برای ورودی نگه داشته بود زانو زد و چراغقوه خودش را زیر آن نشانه گرفت.”
مطالعه بیشتر: بهترین عکس من: جاسپر دوئست
“ناگهان او داد زد: ‘بیا بیرون، بیا بیرون از اینجا’ یک مرد جوان بیرون آمد و اطراف خودش را نگاه میکرد. او به نظر سردرگم میرسید و من در حالی که او از بین لاستیکها بیرون میآمد چند عکس از او گرفتم. او در سکوت بلند شد و به سرعت بازداشت شد. او عضو یک گروه چندصد نفره از مردان جوانی بود که اکثرا مهاجران افغان یا پاکستانی بودند که در کارخانههای متروکه آن سوی بندر زندگی میکردند. آنها هر روز به آن خیابان شلوغی میرفتند که در همان نزدیکی بود تا با استفاده از کامیونها به بندر برسند. اکثر آنها توسط سگهای پلیس و یا دستگاه اشعه ایکس شناسایی میشوند و قبل از آزاد شدن یک شب در اختیار پلیس خواهند بود. همه آنها دوباره و دوباره شانس خودشان را امتحان میکنند.”
نوشته نمایش برخی از برجستهترین عکسهای سال ۲۰۱۸ به همراه شرح واقعه از طرف عکاسها – قسمت اول اولین بار در مجله نوریاتو | رسانه جامع هنرهای تجسمی پدیدار شد.