انسان نیز از خدای بزرگ طلب می کند که همانگونه که طبیعت را متحول کرده است، جان او را نیز به بهترین حال ها متحول گرداند. اما اگر طبیعت در نقطه اعتدال بهاری و در بهار متحول می شود، جان انسان با بازگشت به فطرت الهی می تواند هر لحظه بهاری شود.
فطرت الهی
زیبایی دوستی، پرستش، نیکویی پسندی از فطرت های الهی اند که در نهاد هر انسانی وجود دارند. فطرت ها اکتسابی نیستند، بلکه ذاتی اند و روح آدمی با آنها آرام می گیرد و البته امکان رشد و تنوع آن برای انسان فراهم است. هرچیزی که فطری باشد روح را به آرامش می رساند. به عبارتی، روح از امور فطری سیراب و زنده می شود.
زیبایی دوستی
اگر زیبایی دوستی امری فطری است، که هست؛ و خدای بزرگ مبدٱ و منشا مطلق زیبایی، و زیبایی مطلق است؛ هر امر زیبایی، روح را به «وجد» در می آورد. وجد، برانگیختگی جان برای برپایی و لذت درونی است. این لذت را می توان به «بهجت» تعبیر نمود که از جنس اطمینان و آرامش درونی است.
به وجد آمدن روح با امور و حالاتی امکان می یابد که ماهیت روح به آنها کشش دارد؛ و آن امور و حالات، حالات و رفتارهایی است که منطبق بر فطرت زیبایی دوستی است. یعنی، زیبایی ها برای روح جاذبه می آفرینند.
البته گاهی زرق و برق ها جای زیبایی اصلی را می گیرند. در این میان، توانایی تمیز بین زیبایی فطری که بهجت می آفریند و زرق و برق، درواقع یک «هنر» است و باید مراقبت نمود که پوسته شادی به جای اصل شادی در کام ما ننشیند، که فقط در کام می ماند و به جان نمی رسد.
تفرج در آفاق و انفس، گردش و نگاه به طبیعت زیبا، تزیین کلام، نیایش، عبادت، نجوا با مبدٱ هستی، درک سحر، تزیین در رفتار ، محبت، عشق ورزی، مهربانی، نگاه از سر عطوفت، تزیین محل زندگی، و صدها رفتار دیگری که ناظر به زیبایی و گرایش انسان به زیبایی است؛ از مصادیق رجوع به فطرت زیبایی است و امکانی برای وجد روح می باشد.
براین اساس، تحول جان با دو رفتار صورت می پذیرد؛ «بازگشت» و «مراقبت». بازگشت به فطرت الهی و مراقبت از آن.