سینماسینما ،رسول آبادیان
ناصر تقوایی از آنجمله فیلمسازانیاست که از ادبیات به سینما آمده و بر همین اساس میتوان از او به عنوان یکی از چهرههای موثر در ادبیات جنوب، خصوصا مکتب ادبی مخصوص به این خطه یاد کرد؛ نویسندهای که گرچه بیشتر از یک مجموعه داستان منتشر نکرده اما تاثیر همین چند داستان کوتاه در روند ادبیات داستانی کشور بهشدت مشهود است. پرداختن به چند و چون پدیدآیی مکتب داستاننویسی جنوب، فرصتی بیش از این میخواهد اما به شکل فشرده میتوان گفت که مکتب جنوب همانگونه که از نامش پیداست با نام نویسندگان آثاری پدید آمد که اتمسفر داستانهایشان حول محور جنوب و مصائب آن دور میزد. نویسندگانی چون احمد محمود، منوچهر شفیانی، قاضی ربیحاوی، نسیم خاکسار، صفدر تقیزاده و… که بعدها توسط نویسندگانی دیگر چون محمد ایوبی، کورش اسدی، قباد آذرآیین و… ادامه پیدا کرد. ناصر تقوایی گرچه ادبیات داستانی را خیلی زود به عشق سینما رها کرد اما حسرت بازگشت به خانه نخست، هیچگاه دست از سرش برنداشته و از این عملکرد خودش تاکنون ابراز رضایت نکرده. تقوایی برای نوشتن مجموعهداستان «تابستان همانسال» مهر خود را علاوه بر نوشتن و کارگردانی در سینما و ساخت فیلمهای مستند و عکاسی و… در ادبیات داستانی هم حک کرده است. نویسندهای که در اولین کتابش تا حدی زیاد به شخصیت و آثار ارنست همینگوی تمایل دارد و تلاش میکند به سبک او بنویسد و البته موفق هم میشود. در مکتب جنوب میتوان رویکردهای اجتماعی و سیاسی متنوعی را از لابهلای آثار نویسندگان پیش از انقلاب مشاهده کرد. مسائلی چون فقر و نفتی که به غارت میرود و گرسنگی مردم در سرمایهدارترین نقطه کشور و… که کارهای تقوایی هم به همان نگاه مشکلات وجود نفت در جنوب اختصاص پیدا میکند. کتاب تقوایی، مجموعهای است از هشت داستان کوتاه که برشهایی از زندگی کارگران اسکلههای مناطق نفتخیز جنوب را در برههای تاریخی به تصویر میکشد. همانگونه که میدانیم این داستانها که در محیطی کارگری و مردانه اتفاق میافتند، هرکدام به تنهایی واجد ویژگیهای یک داستان کوتاه کامل بوده و در عین حال وجه اشتراکهایی دارند که آنها را به هم متصل میکنند. این وجه اشتراکها نخست در کاراکترهای مشترک آمده است که مثلا سرانجامِ کاراکتری را در داستان دیگری میبینیم – مانند عاشور که راوی داستان دوم است و در داستان هشتم کشته میشود. وجه اپیزودیک داستانهای این مجموعه نشان میدهد که ناصر تقوایی از همان دوران جوانی به شیوههای مختلف داستاننویسی آشنا بوده و از پس کاشت موقعیت و شخصیتها به خوبی برآمده است و جلوه شخصیتی چون عاشور، هنوز هم به عنوان شاهد مثالی از شخصیتهای ماندگار ادبیات داستانی کشور قابل لمس است. نکته قابلتوجه مجموعه داستان تابستان همان سال، تابستانی خاص و سال خاصتر است. سالی که در تقویم امروز ایران جایگاه ویژهای دارد. منظور مردادماه سال ۱۳۳۲و وقایع روز بیستو هشتم این تابستان معروف است. نگاه تاریخی تقوایی در کنار ابعاد سیاسی کارها، از تابستان همان سال، اثری ساخته که میتوان از زوایای گوناگون به آن ورود کرد. این مجموعه داستان را میتوان علاوه بر اختصاص به جریان داستاننویسی مکتب جنوب، به ادبیات شکست هم مرتبط دانست. ماجرای داستانهای تقوایی در تابستانی میگذرد که یأسی کشنده بر جامعه ایران حکمفرماست؛ یأسی برآمده از کودتایی که باعث خانهنشینی شخصیتی سیاسی که اتفاقا نامش هم به گونهای با نفت گره خورده، میشود؛ اتفاقی که چنان بر دل اهالی ادب فعال آن دوران سنگینی میکند که دست به آفرینش آثاری میزنند که به ادبیات شکست معروف میشود. ادبیاتی که بیشتر در آثار شاعری چون مهدی اخوان ثالث و نادر نادرپور و در ادبیات داستانی در آثار نویسندهای چون بهرام صادقی و چند نویسنده دیگر انعکاس پیدا میکند. وجه نمادین داستانهای تقوایی در تابستانی که تصویر میکند، شمهای از تصویر یک کشور است؛ کشوری که در دل یک تابستان داغ گویی بیپناه مانده و این بیپناهی مختص همه افراد و همه مکانهاست: «آخرهای تابستان عدهای را «ول» کردند. این بود که دوباره برگشتیم به اسکله. همهمان برنگشته بودیم. چند ماه پیشتر خیلیها را دیده بودیم افتاده بودند زمین. آمبولانسهای سیاه بارشان میکردند و روی نوار سیاه آسفالتها میرفتند به مردهشویخانه… بعضیها زحمتی نداشند، چالههای بزرگ پشت قبرستان برای اینها بود…» ناصر تقوایی با همین یک مجموعه داستان توانسته چند هدف مختلف را یکجا نشانه بگیرد که با توجه به سن و سال او در آن دوران، حکایت از ظهور نویسندهای جستوجوگر دارد؛ نویسندهای که گرچه تا رسیدن به زبان و نگرش خاص خود در داستاننویسی فاصله دارد اما زیاد هم به بیراهه نمیرود. در کنار شخصیتی چون «عاشور» به شخصیتهای ماندگار دیگری هم میرسیم که هرکدام در روند داستانی جایی منحصربهفرد دارند و جای خود را در ذهن مخاطب باز میکنند؛ شخصیتهایی چون «گاراگین» که شاهدی تمام و کمال است تا شخصیتی چون «اسی» که گاه پیدا و گاه پنهان میشود. به هر شکل مجموعه داستان «تابستان همان سال» از آن جمله مجموعههایی است که برای خواندنش هیچوقت دیر نیست.