سینماسینما، حسن شریعتی:
در دنیای تضاد ها و وارونههای اخلاقی، نفس کشیدن برای غیر، کاری عبث و بیهوده می نماید. در کنج فراغت تنها کاری که از قهرمان رانده شده بر می آید پایان دادن به همه کامها و ناکامیهاست چه به دست خود وچه به دست دیگری در هاله ابهام های مدور در ذهن مردم. غلامرضا تختی از نظر راوی در این مستند – داستانی از این جنس قهرمانانی است که گزیری و گریزی ندارند تا درجایی به پایان برسند که جوان بمانند. جوهرجدال با فقر و تبعیض به جوهر خودنویسی در لیوان آب سرشار از سم های مهلک نانوشته قلم های افسونگری است که او سر می کشد. و خرناسهای پیاپی اش از پشت در اتاق ۲۳ در نت موسیقی محو می شود. تختی به آخر خط رسیده است یا ما مردم او را به آخر خط هل دادهایم؟
فیلم با روایتی در تاریکی شروع می شود تا روشنایی زندگی مردی را از کودکی تا ۳۷ سالگی و اسطوره شدن در نازایی بیتکرارش تصویر کند. اسطوره هایی که یکبار می آیند و در دهلیزجان مردم مینشینند و از این نشست خوش، هرکس قصهای به فراخنای احوال خویش برایش باز گو میکند. راوی اما نشانه ها را در تصاویر درست می نشاند تا هیمنه مردی را به برپرده بنشاند که نتوان از او او چشم برداشت. درست مثل قصه هایی که از اساطیر و پهلوانان و همان پنداری باشخصیت دست نیافتنی آنها در نقالی کهن می بینیم. روایت به شدت مطلق امروزی است گرچه به نقل پنج دهه قبل از تاریخ ساخت اثر است.
نشانههای پیدا و پنهان روایت زندگی مردی که به اسطور خودساختگی مبدل می شود تا شیوه انهدام اجتماعی تندیس او پیش می رود. مردمی که برآورده شدن رویاهایشان را در دست یک نفر میبینند و و او که آرش می شود تا جانش را در کمان آمال به هرکجا که دلی خوش شود پرتاب کند. تختی تجسم و تجسد واقعیت جامعهای است که از آن جز تحرک مردگان برپرده نمی افتد. جامعهای که می کشد، می سوزاند و پیاز با ریش آبرودارانش خرد می کند.
تختی روایت نخبه پروری و نخبه کشی است. فضا و بازسازیهای زیبا، روایت امروزی و صدای خش گرفته چون استخوانی در گلوی قهرمان مردمی لحن و ریتم مناسب و بی رنگی فیلم روایت بهرام توکلی از غلامرضا تختی را دل نشین و ماندگار می کند.