سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه:
در جویندگان جان فورد، ایتان ادواردز سال ها به دنبال ردی از خواهر گمشده اش که دست سرخپوست ها اسیر مانده میگردد نه برای آنکه نجاتش دهد که بکشدش چون به گمانش خونش آلوده سرخ پوست ها شده.
سال ها پس از آن فیلم ،دو قهرمان فیلم ردی از خواهرو همسر گمشده را که سال ها پیش در اوایل جنگ اسیر نیروهای عراقی شده را میان گروهک مجاهدین و در میانه عملیات شکست خورده مرصاد میابند. این اما همه فیلم نیست. فیلم انبانی از قصه ها است و همه نیمه کاره. به این اضافه کنید جهت گیری آشکارا سیاسی و تبلیغاتی که راه را بر هرگونه شخصیت پردازی بسته. آدم ها یا سیاه اند یا سفید. بالا و پایین ندارند. شناسنامه و احساس ندارند. فرقی میان نیروهای اطلاعاتی این طرف و گروهک مجاهدین انگار نیست. همه مثل روبات حرف میزنند و کنش نشان میدهند. همین ریتم رد خون را گرفته. فیلم را نبدیل کرده به بازسازی عملیات نظامی شکست خورده در سال ها پیش. کاراکترهای قصه این وسط کجایند؟ فیلم مهدویان گویا قصد قصه تعریف کردن ندارد. آمده شعار دهد.
فیلم نشان میدهد فیلمنامه چه کتاب مقدسی دست فیلمساز است و در نبودش چه آشفته بازاری شکل میگیرد.
به داستان خواهر گمشده برگردیم. ایتان فیلم جویندگان ،در نمای پایانی با اسب میانه جنگ با سرخ پوست ها ،سر پی خواهر میگذارد اما وقتی به او میرسد یک کلمه میگوید. بریم خونه دبی. سپس دبی را بغل کرده و میتازد سمت خانه.
در فیلم مهدویان مهم نیست چه بلایی سر دختر میاید.فیلم را خودتان ببینید متوجه میشوید. مهم آنست که چنان کینه ای در فیلم جاری است که جای هر بخشودگی را از بین برده. آن هم در مورد کسی که به شهادت اعضا دستگیر شده گروهک مجاهدین تا فرق استخوان با سازمان مشکل داشته.
تبلیغات و پیش فرض که بر فیلم حاکم باشد راه بر هرگونه تحلیل شخصیت انسانی ای بسته میشود. فیلم میشود نمایش یک رزمایش برای حلوگیری از نفوذ خائنین به کشور. حال این خائنین چه شکل و صورتی دارند و چه فکر میکنند اصلا هدف کار نیست. اگر با چنین هدفی میخواهیم عملیات شکست خورده مرصاد را از ورای یک قصه عاطفی خانوادگی تعریف کنیم، کاری که جان فورد در جویندگان چه زیبا و جاودانه ازپسش برآمده و فیلم مهدویان خواسته و ناخواسته چه شباهت های مضمونی به آن پیدا کرده، اصلا چه نیازی به ساخت فیلم بوده؟ این همه را میشد در یک رزمایش نظامی بهتر از این هم نشان داد.