در شرایطی که نیروهای درمانی در بیمارستان‌ها، با ازخودگذشتگی مثال‌زدنی، به درمان بیماران مشغول هستند، در گوشه و کنار شهر پزشکانی پیدا می‌شوند که با آبروی همکارانشان بازی می‌کنند؛ با وجود این‌که برای معاینه و ویزیت بیماران در مطب‌ها، مقررات ویژه‌ای وضع شده‌است و عموماً اطبّا آن‎ها را رعایت می‌کنند، اما وقتی پای ویزیت یا ارائه خدمات پزشکی در منزل به میان می‌آید، وضع خیلی فرق می‌کند. دوستی نقل می‌کرد که به دلیل شرایط جسمانی پدرش، ناچار شده‌است از پزشکی عمومی بخواهد که برای کنترل وضعیت او، به منزل بیاید؛ می‌گفت: اگر پدر را به مطب او می‌بردیم، با توجه به بیمه بودنش، باید مبلغی حدود 30 هزار تومان پرداخت می‌کردیم؛ اما او به منزل ما آمد و بعد از ویزیت، 350 هزار تومان بابت آن مطالبه کرد و ما هم به ناچار پرداخت کردیم. وضع مالی دوست من زیاد خوب نیست، اما چاره‌ای جز قبول این وضعیت نداشت؛ تازه آن پزشک برگ بیمه دفترچه پدرش را هم جدا کرده و برده بود! می‌دانم که همه این‌طور نیستند؛ باور کنید، به خدا قسم، آگاهم که هنوز هم رد و نشان انسانیت را می‌شود در صنف اطبّا، آن هم در گستره‌ای وسیع، یافت. اصلاً در تاریخ همین مشهد خودمان، کم نبوده‌اند پزشکانی که مرزهای مروت و انسانیت را جابه‌جا کرده‌اند. به همین دلیل، خواستم امروز در صفحه تاریخ، به سراغ دکتر مرتضی شیخ بروم و از خاطراتی بگویم که در قلب و ذهن هزاران مشهدی باقی است؛ از منش او بگویم که امروز هم، پیروان کمی در میان طبیبان ما ندارد؛ هر چند که برخی دکترها، سر ناسازگاری دارند و شمشیر را برای خدشه‌دارکردن آبروی جامعه پزشکی، از رو بسته‌اند.

سرآغاز خدمت

تقریباً همه اهالی مشهد نام دکتر شیخ را شنیده‌اند. بیمارستان تخصصی کودکان دکتر شیخ، حوالی چهارراه میدان بار، برای همه مشهدی‌ها شناخته شده‌است. وصف و تعریف اخلاق و تعهد دکتر شیخ، هنوز هم در میان قدیمی‌ها باقی است. کافی است پیش آشنایانی که در دهه‌های 70 یا 80 عمرشان قرار دارند، نام او را ببرید تا مجموعه‌ای از خاطرات شیرین را برایتان بازگو کنند؛ خاطراتی که گوشه‎ای از انسان‌دوستی و وظیفه‌شناسی این پزشک نام‎آشنای شهرمان را آشکار می‌کند. زنده‌یاد، دکتر مرتضی شیخ در سال 1286ش در شهر تهران متولد شد. پدرش ابتدا به شغل زرگری مشغول بود، اما از بخت بد، ورشکسته و وضعیت مالی خانواده‌اش دچار اختلال شد. دکتر شیخ در کنار تحصیل، کار می‌کرد و کمک‎دستِ پدرش هم بود. دوران کودکی و سپس تحصیلات دانشگاهی را، در رشته طب، در تهران گذراند و سپس راهی مناطق محروم شد. ماکو، مراغه و سیستان و بلوچستان جاهایی بودند که او در آن‌ صادقانه خدمت کرد. تلاش‌های او باعث شد تا بیمارستانی دولتی برای مداوای مستمندان در سیستان و بلوچستان تأسیس شود.

انسان‌دوستی، همه وقت، همه جا

دکتر شیخ پس از ازدواج به مشهد آمد و کار طبابت را در این شهر، از اواخر دهه 1329 ش تا اوایل دهه 1350 ش ادامه داد. او برای خدمت‎رسانی بیشتر به محرومان، در نقاط مختلف شهر، از میدان شهدا تا فلکه برق، سرشور و نوغان، مطب دایر کرد تا بیماران ناچار نباشند برای مراجعه به او، حتی هزینه ایاب و ذهاب پرداخت کنند. دکتر شیخ، پزشک متعهدی بود که هیچ‌گاه به منافع مادی نمی‌اندیشید. او بسیاری از بیماران مستمند را به صورت رایگان درمان می‌کرد. اخلاق و فروتنی دکتر شیخ، زبانزد خاص و عام بود. برای او مداوای ثروتمندان ارزش چندانی نداشت و معتقد بود این افراد، معمولاً امکانات پزشکی مناسبی در اختیار دارند و باید برای مستمندان فکری کرد. یکی از پیرمردهای فامیل ما که حالا به رحمت خدا رفته‌است، برایم نقل می‌کرد: «مطب دکتر شیخ که می‌رفتیم، مبلغ ویزیت آزاد بود، یعنی هرکس هرچه داشت پرداخت می‌کرد؛ دم در کاسه‌ای مسی گذاشته بودند که هرکس هر چقدر دارد در آن پول بریزد و اگر هم ندارد، نیازی به پرداخت پول نیست. یادم می‌آید که دکتر برای ضدعفونی، داخل کاسه الکل می‌ریخت؛ بعضی‌ها می‌آمدند و به جای سکه، سرِ نوشابه در کاسه می‌انداختند و می‌رفتند. اما برای دکتر مهم نبود. حتی دیده‌ام که بعضی وقت‌ها، نه فقط از بیمار ویزیت نمی‌گرفت، بلکه داروی او را هم تهیه می‌کرد و به دستش می‌داد.» دکتر شیخ، پزشک 24 ساعته مردم شهر بود. جلوی درِ خانه‌اش لامپی نصب شده‌بود که هر وقت در خانه حضور داشت، آن را روشن می‌کرد؛ این‎گونه بود که وقتی نیمه‌های شب هم مردم به او نیاز پیدا می‌کردند، می‌توانستند از حضورش در منزل مطمئن شوند و بعد در بزنند.

یک خاطره عجیب

معلمی در دوره راهنمایی داشتیم که زبان انگلیسی تدریس می‌کرد؛ یادم هست که یک روز، با بغض فروخورده‌اش، خاطره عجیبی برایمان تعریف کرد: «حال پدرم خوب نبود؛ اما آه در بساط نداشتیم. نیمه‌های شب وضعش بدتر شد. به مادرم گفتم که می‌روم دکتر بیاورم و او، در حالی که اشک می‌ریخت آدرس خانه دکتر شیخ را داد و گفت که فقط او در این وقت شب به داد ما می‌رسد. من با دوچرخه، کوچه‎پس‌کوچه‌های شهر را در آن شب سرد زمستان طی کردم و به منزل او رسیدم؛ چراغ درِ خانه روشن بود؛ در زدم. دکتر شیخ خودش آمد. موضوع را گفتم و او به سرعت لباس پوشید و گفت: برویم. تازه یادم آمد باید برایش تاکسی بگیرم؛ اما من پولی نداشتم. شرم را در نگاهم خواند و بی‌معطلی گفت: با چی خودت را به این‌جا رساندی؟ گفتم: دوچرخه! گفت: زور داری مرا ترکِ دوچرخه بنشانی و ببری؟ گفتم: بله! دکتر خنده‌ای کرد و گفت: پس معطل نکن! این‌گونه بود که دکتر شیخ را بر ترک دوچرخه‌ام نشاندم و به خانه رفتیم؛ آن هم در آن کوچه‌های پر دست‌انداز و گِل و لای، در آن هوای سرد! او پدرم را معاینه کرد و چند قلم دارو از کیفش درآورد و به مادرم داد. موقع رفتن گفت که باز به او سر می‌زند. دکتر شیخ چندبار به عیادت پدرم آمد؛ اما ریالی از ما حق ویزیت نگرفت و این، کار همیشگی او در برخورد با افراد نیازمند بود؛ چیزی به او نمی‌گفتیم، دکتر خودش می‌فهمید.» نظیر این خاطره را هم از کاسبی در راسته نوغان شنیدم؛ او می‌گفت: «دکتر شیخ وسیله نقلیه‌اش موتورسیکلت بود؛ چرا؟ چون با این وسیله می‌شد در کوچه‌های تنگ و پیچ‌درپیچ محله‌هایی مثل پایین خیابان یا نوغان حرکت کرد و به عیادت مریض رفت. گاهی پیش می‌آمد که فرد مراجعه‎کننده، هیچ وسیله نقلیه‌ای نداشت، آن وقت بود که دکتر خودش دست به کار می‌شد و آن فرد را ترک موتورش می‌نشاند و می‌رفت به عیادت مریض.» مرحوم استاد محمد سنگتراش که عمری را به ساخت دیزی‌های سنگی «هرکاره» یا به قول مشهدی‌ها «هَرکِرِه» در بازار بزرگ مشهد گذراند و در نهایت عزت، رخت از این جهان بربست، اواخر عمر برایم نقل می‌کرد که دکتر گاهی از این حد هم فراتر می‌رفته‌است؛ می‌گفت: «فقط این نبود که ترک دوچرخه بنشیند یا کسی را ترک موتورش بنشاند و برود عیادت مریض؛ نه! بعضی وقت‌ها موتور دم دستش نبود و بدون وسیله دنبالش می‌آمدند؛ آن وقت او هم کیف طبابتش را برمی‌داشت و با پای پیاده به عیادت مریض می‌رفت. برای همین دوستش داشتند؛ دست به‌خیر بود.» بیهوده نیست که نویسنده کتاب زندگانی دکتر شیخ، نام «افسانه» را برای بازگوکردن خاطرات دوران حیات او برگزیده‌است؛ این‌هایی که می‌شنویم، بیشتر به افسانه می‌ماند؛ اما نه، حوادث دوران کرونا نشان داد که می‌شود هنوز رد و نشانی از منش دکتر شیخ و فداکاری برای نجات جان انسان‌ها یافت؛ منش و روش او، هنوز هم در میان ما زنده‌است و نباید از دیدن چند پزشکی که فکرشان دنبال پول است و با انسانیت کاری ندارند، ناامید شد. دکتر شیخ چنان در میان مردم زمانه خود محبوب بود که وقتی در سال 1352ش بیمار شد، مردم مشهد، به صورت خودجوش برای سلامتی‌اش مجالس دعا برگزار کردند. این پزشک متعهد، سرانجام در سال 1355ش، پس از یک دوره بیماری، دارفانی را وداع گفت و در حرم مطهر امام‌رضا(ع) به خاک سپرده شد؛ اما خاطره مهربانی‌ها، محبت‌ها و دلسوزی‌هایش هنوز هم در حافظه تاریخی مردم مشهد موج می‌زند و برای او، باقیات‌صالحاتی است که در جهان باقی نصیبش می‌شود.

2323

hotnewsخبر3 سال پیش • dahio.com • 7

برچسب‌ها



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها