این دو برادر دوقلو بعدها راهی جنگ شدند و بعد از مدتی بر اثر عوارض ناشی از گازهای شیمیایی به شهادت رسیدند.
نوشتار زیر به قلم حمید داوودآبادی منتشر شده است:
«هفتم مهر ۱۳۶۰ بود که از پادگان امام حسن (ع) از تهران عازم منطقه غرب کشور شدیم و فردا صبح به پادگان الله اکبر در شهر اسلام‌آباد غرب رفتیم. در بین نیروها متوجه حضور دو برادر دوقلو شدم. وقت تقسیم نیرو خود این دونفر درخواست کردند به عنوان امدادگر معرفی شوند، چون قبلاً دوره‌های امدادگری را دیده بودند. چند روز بعد عملیات مسلم بن عقیل در سومار شروع شد. ما را به منطقه بردند و این دو برادر دوقلو هم در دسته ما بودند. یادم است بچه‌های بسیار خوش مشرب و بانشاطی بودند. تا ی
ک روز بلندگوی تبلیغات اعلام کرد بچه‌های دسته سه بیایند نامه‌هایشان را بگیرند. نامه‌های پدر و مادر هر کدام ما از شهرهایمان می‌رسید دست واحد تبلیغات؛ مسئول این واحد هم یکی یکی اسامی را می‌خواند و نامه‌ها را می‌داد. همه ما دویدیم که نامه‌هایمان را بگیریم ولی این دو برادر نیامدند. آمدیم نشستیم توی چادر و با همان ذوق نوجوانی نامه‌ها را باز و شروع کردیم به خواندن. مثلاً من می‌گفتم دمش گرم! مادرم برایم آش پشت پا پخته! آن یکی می‌گفت پدرم فلان چیز را نوشته و… من دیدم این دو برادر بغض کرده‌اند. ثابت که ظاهراً کمی بزرگ‌تر بود برادرش را صدا کرد و دوتایی بیرون رفتند. بلند شدم و دیدم این دوتا سرهایشان روی شانه هم دور می‌شوند و گریه می‌کنند. نفهمیدم ماجرا چیست.

دلیل اشک‌های ثاقب و ثابت را بعدها متوجه شدم.
در بمبارانی در سومار تعدادی از بچه‌ها شهید شدند. دیدم ثاقب خیلی بی‌تابی می‌کند. گفتم این بچه‌ها پدر و مادرشان بیشتر از تو داغ دیده‌اند. دیدم گریه‌اش شدیدتر شد. گفتم مگر حرف بدی زدم؟ گفت آخر ما پدر و مادر نداریم. شوکه شدم. پرسیدم یعنی چه؟ گفت ما پرورشگاهی هستیم. آن‌ها حدود ۱۲، ۱۱ نفر بودند که با هم از پرورشگاه به جبهه اعزام شده بودند. با همان تعجب گفتم خب شما که پدر و مادر ندارید و پرورشگاهی هستید برای چه به جبهه آمده‌اید؟ گفت «ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم.»

تا آخرین سال جنگ این دو برادر با وجود اینکه مجروح و شیمیایی شده بودند، اما در جبهه حضور داشتند. نکته جالبی هم بود که رد این دو برادر را در مناطق جنگی غرب و جنوب پیدا می‌کردم. مثلاً در کرمانشاه مسجدی بود که به پاتوق رزمنده‌ها معروف بود. آنجا دیدم اعلامیه‌ای روی دیوار است که آن را بارها این طرف و آن طرف دیده بودم.
عکس کودکی‌های این دونفر بود و بالای عکس به رسم آن زمان نوشته شده بود: «به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان» و چنین مضمونی داشت: «مامان، بابا! شما را به خدا، ما دنبال شما می‌گردیم…» هرجا که می‌رفتند، هر منطقه و شهری، این اعلامیه را به دیوار می‌چسباندند و دنبال پدر و مادرشان بودند. ثاقب در سال ۱۳۷۷ و ثابت در سال ۱۳۸۵ بر اثر جراحت‌های جانبازی به شهادت رسیدند.»
hotnewsسایر5 سال پیش • dahio.com • 92



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها