اصلا برای عموم ما مهم نیست انچه برکشیده ایم و یا انکه بر سنگ زده ایم را به چه معیار و به چه کیفری به چنین سرنوشتی مبتلا ساخته ایم. الان که این عبارات را تحریر می کنم، امروز تازه ترین نمونه ها “چین”، “تحریم”، “قرنطینه” شده اند و دیروز “برجام”، “تلگرام” و … بوده اند.
هرحال مثل روز روز تاریخ چند قرن اخیر ، اکنون هم جنبشی برپاست که توامان چین و تحریم را موضوع قرار داده اند. در یک وزارتخانه از ملت و دولت چین قدردانی می شود و در وزارتخانه دیگر همان روز، و چه بسا مقارن همان ساعت اهل چین و ماچین شماتت و لعن می شوند.
یک جریانی تحریم های بانکی امریکا که منتهی به عدم انتقال دارو در کشور می شود را علی الاساس “فرصت میمون و مبارک” می شمارد و از پذیرش قیود و توافقات بین المللی در امر پول و اعتبار شانه خالی می کند و یک شعبه ای فریاد “وا تحریما” سر داده و می کوشد از درون همان ترتیبات و امکانات بین المللی در کسب حمایت جامعه جهانی بمنظور نفی و تقبیح سیاست ظالمانه و تروریستی همان آمریکا بهره جسته اتحادی فراگیر و همبستگی عالمگیر با ایران را شکل دهد و …. الی ماشالله از این نمونه ها.
بنظر می رسد اصلا مهم نیست چه واژه ای را در داخل این قوسین بگذارید. بادمجان هم باشد به استناد روایت غلام ناصرالدین شاه قاجار بسته به اقتضای شرایط گاه می شود طعام لذیذی از آفریده های طبیعی برای اهالی زمین و چند روزی بعد زائده ای است بد هیبت و بد رنگ که به کار .. می آید.
ریشه این عدم توازن و یا تحیر شناختی ما را در چه می توان جست؟
برای پاسخ لازم نیست بسیار دلیل آورد یک دو عبارت ساده واقعیت را عیان و اهل تمیز را خجل می دارد. وقتی یک جامعه و فرهنگ به شناختی منصفانه و جامع درباره هر امری نائل نشود، قضاوتش درباره امور از جنس بادمجان می گردد. تا زمانیکه بادمجان – و یا هر کلمه جایگزین دیگر – به مذاق و طبیعتش خوش باشد، احلی من العسل است و چون بر مزاجش سنگینی کند تلخ تر ز زهر خواهد بود.
این فرهنگ محصور شده در پرانتز “از تقدیس تا تقبیح” فقط زمانی دگرگون خواهد شد که بیآموزیم درباره هر امری به مطالعه و پرسش برخیزیم و آن هم مطالعه با “معیار” و پرسش از “منصف با مقدار”، نه آنکه جامع العلوم ما فرهنگ مجازی و برساخته دنیای اپلیکیشن ها باشد و معلم ما هر مدعی بی هنری که در هر بابی بر خود ردای استادی انداخته و بدنبال خویش یدک عنوان می کشد. اگر غیر از این عمل کنیم نتیجه آن است که شاهدش هستیم یا در عالم مجاز متحیر و غوطه ور مانده ایم و یا در جهل دنیای مجهولات اینگونه مدعیان دروغین سیال شده ایم.
رمز رهایی ما از این بلیه چه می تواند باشد؟ کمان “تقدیس” در این سوی پرانتز را با گزاره “مستند این معناچیست؟ و چه اعتباری دارد؟” تعویض کنیم و قوس آن سوی پرانتز “تقبیح” را با “به داوری گرفتن خرد و منطق خود در بیان مدعیان استادی و عنوانی” تحول بخشیم. آنگاه است که دیگر افراد و موضوعات برای ما “مسئله” می شوند برای کنکاش و شناخت و نه لقلقه ای برای چرخاندن زبان.
*رایزن دیپلماسی عمومی سفارت جمهور اسلامی ایران در لهستان
310311