دستهای از درختان اکالیپتوس سوی پایگاه نظامی ارتش اسرائیل در “گلیلوت” در نزدیکی تل آویو پیچ و خم دیوارهای بلند و بتنی را پنهان میکنند. کسی که در میان پیچ و خم پرسه میزند نامها و تاریخهای حک شده در دیوارها را که متعلق به اعضای درگذشته شاخههای مختلف جامعه اطلاعاتی اسرائیل هستند، پشت سر میگذارد. در انتهای پیچ و خم در داخل یک سازه سنگی ساده تعدادی احجام بزرگ پیدا میشود که بر روی پایههای بلند قرار گرفتهاند.
این احجام، کتابهای خاطرهای هستند که در آن اقدامات زنان و مردان در سرویسهای اطلاعاتی و مخفی اسرائیل از اولین روزهای تشکیل دولت اسرائیل تا به امروز بیان شدهاند. یک یا دو صفحه به هر فرد اختصاص یافته است. برخی از آنان با عناوین مختلفی مورد تمجید قرار گرفتهاند مانند “اسحاق ناون” رئیس جمهور اسبق اسرائیل که ریاست بخش اطلاعات عرب گروه شبه نظامی هاگانا را پیش از تاسیس دولت اسرائیل برعهده داشت. برای برخی تنها یک خط نوشته شده مانند این که “او نقشهای اداری را پر کرد و در نهایت به عنوان رئیس اداره منصوب شد”.
این جملات خشک درباره “مالکا براورمن” زنی که بر موساد حکمرانی کرد، سازمان جاسوسی را در سالیان نخست تاسیس دولت اسرائیل تشکیل داد و به مدت ۱۵ سال معاون عملیات آن سازمان بود، نوشته شدهاند. از جمله اقدامات مهم براورمن میتوان به برنامهریزی و سازماندهی عملیات ربودن “آدولف آیشمن” در بوئنوس آیرس در سال ۱۹۶۰ میلادی و مدیریت عملیات انتقال یهودیان شمال آفریقا به اسرائیل اشاره کرد.
او در سال ۱۹۶۲ میلادی رهبری گروهی را بر عهده داشت داشت که تلاش کردند “یوسل شوماخر” پسر ربوده شده یهودی را پیدا و او را از آمریکا نزد پدر و مادرش در اسرائیل بازگردانند. او هم چنین نقش کلیدی در ایجاد منابع انسانی، فنی و مالی برای انجام عملیات جاسوسی و ضد جاسوسی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی در اسرائیل ایفا کرد؛ اقداماتی که تا سالیان آینده عمدتا ناشناخته باقی خواهند ماند.
برخی میگویند هیچ زن دیگری در موساد تا به امروز به جایگاه براورمن نرسیده است. تا به امروز دفتر نخست وزیری اسرائیل از انتشار هرگونه جزئیات جز اطلاعات حداقلی در مورد نقشی که او در حوزه امنیت ملی اسرائیل ایفا کرده، خودداری ورزیده است. مطالب منتشر شده و کتب موجود در مرکز میراث اطلاعاتی اسرائیل، به سختی از “براورمن” نام بردهاند و در بهترین حالت نام او به صورت اتفاقی در لابلای اسناد و کتب ذکر شده است. پیشنهادات بسیاری برای مشارکت در تحقیق کتابها، مقالات و ساخت فیلمهای مستند درباره رویدادهای بزرگی را که شخصا در آن شرکت کرده بود، به او داده شد اما همه را رد کرد.
او به پرسشگران میگفت: «هر کسی که نیاز دارد بداند من چه کاری انجام دادم میداند و این برای من کافی است». او افرادی را که مغرورانه فکر میکردند از اسرار آگاهند، تحقیر میکرد. از نظر او علنی ساختن این اقدامات در تضاد با نقش او و ناقض اعتماد صورت گرفته به وی بود.
شاید این گونه بود که مالکا خود را از تاریخ اسرئیل محو کرد. نام او از حافظه عمومی ناپدید شده است. حتی یک خیابان کوچک هم به نام “مالکا براورمن” نامگذاری نشده است اگرچه او یک ربع قرن پیش درگذشت.
براورمن در سال ۱۹۱۷ میلادی در بیاویستوک در لهستان در خانوادهای صهیونیست با والدینی ثروتمند و سکولار متولد شد. او هشت خواهر و برادر داشت. پس از مرگ پدرش در سال ۱۹۳۳ میلادی به همراه مادر و سه خواهر و برادراناش به فلسطین مهاجرت کرد. در همان سال خانواده آنان در منطقه یهودی نشین رعنانا ساکن شدند.
براورمن کار برداشت و بسته بندی پرتقال را انجام میداد، اما همزمان در دوران نوجوانی در سازمان شبه نظامی زیرزمینی “هاگانا” نیز ثبت نام کرد. او به سرعت پیشرفت کرد و دوره فرماندهی جوخه را گذراند و به عنوان منشی استخدام نیرو منصوب شد و همکاری خود را با سرویس اطلاعات هاگانا آغاز کرد.
در آنجا با “ایسر هارئیل” (مدیر سازمان اطلاعات شاباک تا سال ۱۹۵۲ میلادی و از مغزهای متفکر سازمان اطلاعات موساد که بعدها به ریاست این سازمان نیز رسید؛ م.) آشنا و به او نزدیک شد. مالکا در ابتدا به عنوان پیک فعالیت میکرد و اطلاعات را در زمان منع رفت و آمد انتقال میداد و نسخههای پزشکی را برای پوشش اطلاعات حمل میکرد. هنگامی که بریتانیاییها او را بازداشت کردند با داستان ساختن مبنی بر آن که برای درمان بستگان بیمارش عجله کرده بود و مقررات منع رفت و آمد را بدین خاطر نقض کرده، از محاکمه جان سالم به در برد.
پس از تاسیس اسرائیل او در وزارت دفاع و در سرویس امنیتی شین بت که توسط هارئیل تاسیس و رهبری میشد کار کرد. زمانی که هارئیل در سال ۱۹۵۲ میلادی رئیس موساد شد مالکا به عضویت آن سازمان درآمد و به زن دست راست او تبدیل شد. “هارئیل” در کتاب خود تحت عنوان “خانهای در خیابان گاریبالدی” در بخشی پیرامون بازداشت آیشمن درباره براورمن نوشت: «مالکا استعدادی کمیاب برای سازماندهی داشت و مفهوم “غیرممکن” برای او وجود نداشت. او به خاطر انرژی، توانمندی، درک سریع و ویژگیهای رهبریاش برجسته بود».
هارئیل کاملا به براورمن وابسته بود و مسئولیت هر موضوعی را که فراتر از حرکتهای عملیاتی بود به او واگذار کرد. اخیرا “یگال شاپیرا” از دستیاران سابق او اشاره کرده بود زمانی که کسی سعی میکرد با سیاست دیکته شدهای از سوی براورمن مخالفت کند هارئیل به فرد یا افراد مخالف دستور میداد «هر کاری که مالکا میگوید را انجام دهید».
جلسات مهمی در دفتر براورمن برگزار شد و روسای شعب دیگر در آنجا احضار شدند و تصمیمات او صادر شد. وضعیت او برای همه روشن بود. برای مثال، “افرائیم هالوی” رئیس اسبق موساد در مصاحبهای از دیدار “لوی اشکول” نخست وزیر وقت اسرائیل از مقر موساد در تابستان ۱۹۶۳ میلادی میگوید. هالوی که در آن زمان رئیس بخشی در تل آویو بود به خاطر میآورد: «افراد ارشد سازمان در کلبهای در پایگاه نظامی “کیریا” در تل آویو جمع شدند و منتظر اشکول بودند که با افرادش وارد اتاق شد. زمانی که اشکول در اتاق نشست به چهره افراد حاضر نگاه کرد و کسی را نشناخت. وقتی براورمن را دید ایستاد و گفت: “اگر مالکا اینجا باشد خیالام راحت است” و سپس جلسه آغاز شد. اعتمادی که بین براورمن و اشکول ایجاد شد به قدری عمیق بود که تقریبا مالکا هر چیزی را از اشکول میخواست بدون تردید و بدون سوال امضا میکرد».
هالوی که خود از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ میلادی ریاست موساد را برعهده داشت، گفته است:” فکر میکردم باید به سبک اروپایی لباس بپوشم و وقتی برای قرار ملاقات رسیدم برای اولین بار با مردی با شلوار کوتاه مواجه شدم و احساس میکردم یک احمق هستم. سپس تستهای روانشناسی انجام شد و در نهایت با مالکا که به عنوان رئیس امور مالی معرفی شد ملاقات کردم. گفتگو با موضوع شرایط کار شروع شد و به صحبتهایمان در مورد دوران کودکی من در بریتانیا، زمانی که در نقاط مختلف خارج از کشور گذرانده بودم، دوستان ام و کارهایی که در هر جایی انجام دادم کشیده شد. بعدا فهمیدم که صحبت با او مهمترین صحبت بود، زیرا مالکا تایید نهایی را انجام داد. اگر او موافقت نمیکرد من در سازمان استخدام نمیشدم».
شبیه رئیس موساد
“یگال شاپیرا” که در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ میلادی دستیار شخصی براورمن بود و در نهایت رئیس بخش شد میگوید: «به عبارت امروزی میتوانم بگویم که مالکا مانند رئیس موساد بود. او مسئول بخشهای مالی، پرسنلی، اداری، آموزشی و تجهیزات بود. همه میدانستند که حرف مالکا قطعی است. هر جا که میرفتی میشنیدی که میگفتند: “اول ببینیم مالکا چه میگوید. ما هر کاری که مالکا تصمیم بگیرد را انجام خواهیم داد”. زمان ناهار ارزش این را داشت که با مالکا ناهار بخورید، زیرا در این صورت گوشت بیشتری در بشقاب خود پیدا میکردید! سرآشپز برای او غذای بهتری را تدارک میدید».
شاپیرا میگوید: «مالکا اولین فردی بود که صبح میآمد و آخرین نفری بود که عصر میرفت. او مرا سرزنش نمیکرد تنها به من میگفت:”چیزی به نام بی پاسخی وجود ندارد. شما باید پاسخ را دریافت کنید”».
زایمان کن، بعد جلسه بگذار
براورمن تنها دخترش “لیورا” را در سال ۱۹۵۳ زمانی که ۳۶ سال داشت به دنیا آورد. او به دوستاناش میگفت که باید مراقب تمام نیازهای کودک باشند، اما انجام این کار نباید مانع از انجام وظایف دیگر شود. در واقع، لیورا در ساعت ۴:۱۵ صبح در شهر یافا متولد شد و در ساعت ۹ صبح مالکا در اتاق زایمان با مقامهای موساد و افسران ارتش جلسهای برگزار کرد.
لیورا که اکنون با خانوادهاش در امریکای شمالی زندگی میکند به یاد میآورد که مادرش مانند دیگران نبود. او به یاد میگوید: «دوستانی داشتم که از مدرسه به خانه میآمدند و مادرشان ناهار را برای آنان روی میز میگذاشت. در خانه ما همه چیز متفاوت بود. یک تلفن وجود داشت چیزی که دیگران نداشتند و یک خودرو بود که فقط افراد کمی داشتند. مادرم با خودرو رانندگی میکرد. او هم چنین اغلب به خارج از کشور سفر میکرد. هیچ فرد دیگری که من در آن روزها میشناختم به خارج از کشور سفر نکرده بودند».
هارئیل مانند یکی از اعضای خانواده براورمن بود (لیورا حتی به یاد میآورد زمانی که پدرش بیمار بود، هارئیل در خانه آنان چمن زنی کرده بود) و مالکا اوقات را در خانه و دفاتر موساد میگذراند.
لیورا میگوید: «یک بار هارئیل از من خواست که در خانهاش گوشی را بردارم و هر پیامی که به من داده شد را بنویسم. در عوض او گفت که برای هر تماسی که میگیرم به من پول پرداخت خواهد کرد. زمانی که به دیدن مادرم رفتم طبیعتا به یاد قول هارئیل افتادم و به دفترش رفتم و در را باز کردم. بدون معطلی برگهای که فهرست تماسها در آن بود را به او دادم. منشی که متوجه من نشده بود با عجله وارد شد و سعی کرد مرا از آنجا بیرون کند، اما هارئیل جلوی او را گرفت و گفت: “این زن جوان درست میگوید و حق با اوست”. او کیف پول اش را درآورد و دستمزدم را به من داد. افراد حاضر در آنجا با نارضایتی به من به عنوان دختر بچهای نگاه میکردند که آزادانه به اطراف میدوید و بدون هیچ هشداری وارد دفتر سرویس اطلاعاتی میشد. با این وجود، زمانی که شنیدند من دختر “ملکه” هستم بلافاصله رفتارشان با من تغییر کرد».
علیرغم آن لیورا تا ۱۰ سالگی نمیدانست که مادرش در موساد کار میکند. او میگوید: «در مدرسه ابتدایی معلمان از هر کودک میخواهند که در مورد مادر و کارش صحبت کند. در خانه اسنادی را دیده بودم که بن گوریون امضا کرده بود و مادرم اغلب نام او را ذکر میکرد. بنابراین، در مدرسه گفتم مادرم منشی “بن گوریون” است. وقتی مادرم این را شنید البته به من چیزی نگفت، اما نارضایتی را در چهرهاش دیدم».
تنها زمانی که استعفای اجباری هارئیل در سال ۱۹۶۳ میلادی گزارش شده بود، لیورا متوجه شد که مادر کجا کار میکند اگرچه معنای دقیق آن هنوز برای او مبهم بود.
“مئیر آمیت” که جایگزین هارئیل به عنوان رئیس موساد شد نوشته بود: «میدانستم یک شخصیت وجود دارد که همه به او احترام میگذارند. او “مالکا براورمن” بود. همان طور که در مورد “گلدا مایر” گفته شد، مردم در مورد او گفتند که او مالکا مرد واقعی در موساد است. در واقع، همان طور که معلوم شد این شخصیت پردازی اصلا شوخی نبود».
با این وجود، به سرعت خصومتی میان آمیت و براورمن ایجاد شد. آمیت متقاعد شده بود که براورمن موضع او را تضعیف میکند. زمانی که او برای حرکتی که براورمن فکر میکرد غیرضروری بود درخواست بودجه کرد، براورمن از امضای این درخواست خودداری کرد. آمیت جلوی همگان به براورمن گفت: “تو خیلی بدی”. براورمن نیز به روش معمولش پاسخ داد و به آمیت گفت: «و تو خیلی خوبی».
جایی برای یک رهبر زن نیست
براورمن هرگز آرزوی ریاست موساد را نداشت. او به دخترش گفت که انتصاب یک زن در آن سمت اسرائیل را در برابر دشمنان تضعیف میکند. بنابراین، او خود را نامزد کسب این مقام نکرد. سالها پس از بازنشستگی زمانی که زنی به نام “استلا ریمینگتون” به ریاست سرویس اطلاعات داخلی بریتانیا (MI۵) منصوب شد براورمن موافقت کرد که به طور استثنایی از او در مطبوعات نقل قول شود.
او در دسامبر ۱۹۹۱ میلادی به خبرنگار هاارتص گفت: «آن چه برای بریتانیا یا دانمارک خوب است برای ما مناسب نیست. بنابراین، من اصلاً مطمئن نیستم که یک زن هر اندازه که صلاحیت داشته باشد بتواند این منصب را در اینجا پر کند. از آنجایی که فکر نمیکنم بتوانم این منصب را پر کنم هیچ ادعایی در این مورد نداشتم. من هیچ گونه گلایهای در این باره ندارم که رتبه ام ارتقا پیدا نکرد».
براورمن این ایده را که زن بودن مانع پیشرفت او در موساد شد را رد کرد و درباره شکاف جنسیتی در ردههای بالای سازمانهای امنیتی گفت: «واقعیت این است که من به مقام بسیار بالایی رسیدم. اگر زنانی در مناصب کلیدی نیستند بدان خاطر است که ماهیت آن فعالیتها بیشتر برای مردان مناسب است تا زنان. فرماندهی یک سرویس مخفی به معنای نشستن در یک دفتر بسته نیست. این امر مستلزم پروازهای مکرر در میدان عملیات، تحرکات و ماموریتهای زیادی است که انجام آن برای یک زن دشوار است».
با این وجود، براورمن با نگاهی به آینده اشاره کرد که با تغییر در واقعیات امنیتی شانس انتصاب یک زن در چنین سمتی (ریاست موساد) افزایش خواهد یافت.
در سال ۱۹۶۷ میلادی تقریبا پنج سال پس از اینکه آمیت جای هارئیل را گرفت براورمن پس از ۱۵ سال فعالیت از موساد بازنشسته شد. این انتخاب او نبود و به گفته هالوی تنها یک گزینه برای او باقی ماند: «مالکا با سبکی که آمیت از ارتش نسخهبرداری کرده و در موساد اجرا کرده بود، نمیتوانست هماهنگ شود و برای آن رویه مناسب نبود. آمیت توزیع مسئولیتها را تغییر داد. مناصب تازهای ایجاد کرد و افراد خود را که در سیستمهای مختلف رشد کرده بودند، به موساد آورد. آمیت موقعیت مالکا را تنزل داد و اختیارات او کاهش یافت. آمیت مالکا را دور زد و عملا او را از قدرت کنار گذاشت».
براورمن در اواخر دهه هفتم عمرش به سرطان مبتلا شد. او در سپتامبر ۱۹۹۷ در سن ۸۰ سالگی درگذشت. پس از مرگ مالکا براورمن یک مددکار اجتماعی که مدتی را با او در بیمارستان گذرانده بود به دخترش گفت: «نمیدانم مالکا در زندگی اش چه کرد. او نمیخواست به من چیزی بگوید، اما واضح است که او زن بسیار مهمی بود».
بیشتر بخوانید :
۲۱۲۲۰