به عبارتی مساله اختیارات مورد تاکید تقریبا همه روسای جمهور ایران بوده و حالا هم آقای روحانی آن را مطرح کرده است. کسی که مردم او را به عنوان رییسجمهوری اسلامی انتخاب میکنند، باید پاسخگوی آنها باشد. او با رای مردم روی کار آمده است و آنها انتظار زیادی از او دارند، در حالی که اختیارات او برای تامین آن نیازها محدود است.
این محدودیت اختیار دو جنبه دارد: یک جنبه از آن محدودیت قانونی است. یعنی قانون بعضی از اختیارات را به سایر قوا و سران داده. جنبه دیگر، محدودیت غیرقانونی است. مثل موازیکاریهایی که با دولت صورت میگیرد. مثلا نهادها یا اشخاصی کارهایی انجام میدهند که در حیطه وظایف و مسوولیتهایشان نیست و در حیطه وظایف دولت است. این هم یک نوع محدود کردن دولت است. دولت باید از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پاسخگوی مردم باشد؛ در حالی که میبینیم خیلی از نهادها اختیاراتشان اگر بیشتر از دولت نباشد، کمتر هم نیست.
هر یک از دو جنبه محدودیتهایی که ریاستجمهوری با آنها روبهرو است، به نوعی اداره کشور و تامین انتظارات مردم را دشوار میکند.
تکلیف جنبه اول، یعنی محدودیتهای قانونی مشخص است. یعنی اختیاراتی را که قانون اساسی به نهادها و قوای دیگر داده، نمیتوان پس گرفت مگر اینکه خود قانون اصلاح شود. تا این اتفاق نیفتد، اختیارات رییسجمهور و دولت همان است که در قانون اساسی ذکر شده؛ نه کمتر و نه بیشتر. منتها مسالهای که وجود دارد و در زمان آقای خاتمی هم بر آن تاکید میشد و به جایی نرسید، مساله اصل 113 قانون اساسی است.
این اصل میگوید: پس از رهبری، رییسجمهور عالیترین مقام قانونی کشور است و مسوولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیم به رهبری مربوط میشود، رییسجمهور بر عهده دارد. یعنی رییسجمهور را مقام دوم کشور معرفی کرده و اولین وظیفهاش را مسوولیت اجرای قانون اساسی قرار داده است.
بر این اساس اول مسوولیت اجرا به رییسجمهور واگذار شده و بعد ریاست قوه مجریه. یعنی مهمتر از رییس قوه مجریه بودن، اجرای قانون اساسی است. زمان آقای خاتمی لوایحی در این خصوص ارایه شده که «لوایح دوقلو» نام گرفته بود. خیلیها علیه این دو لایحه عمل کردند و متاسفانه به جواب نرسید.
اصل 113 باید باز شود و مورد تشریح و تبیین قرار بگیرد. رییسجمهور که مسوول اجرای قانون اساسی است، مسوولیت پاسخگویی به مردم را هم بر عهده دارد؛ یعنی اگر جایی از قانون اجرا نشود، این رییسجمهور است که باید پاسخگو باشد. این یعنی اختیارات رییسجمهور چقدر است؟ آیا در جریان اجرای قانون میتواند به یک قوه دیگر دستور بدهد؟ آیا میتواند جلوی نهادی را که به نظر او غیرقانونی و خارج از چارچوب قانون عمل کرده است، بگیرد؟ اینها باید روشن شود. هیچگاه شاهد تعریف و تبیین این اصل نبودیم. هر وقت هم کسی میخواهد وارد این بحث شود، میگویند فزونیطلب است و میخواهد دیکتاتوری کند. در حالی که این دیکتاتوری نیست؛ بلکه مر قانون اساسی است.
قانون اساسی تا زمانی که در قانون عادی تشریح نشده و تفصیل داده نشده، قابل اجرا نیست. اصل 113 قانون اساسی از این نظر اصل مهمی است که همینطور متروک و مهجور مانده. رییسجمهوری که میآید، هر که باشد، حق خودش میداند دخالت کند و تذکر بدهد اما دیگران به او اجازه نمیدهند. آقای خاتمی در زمان ریاستجمهوری خود هیاتی از حقوقدانها انتخاب کرد برای اینکه اگر به آنها گزارش تخلفی رسید و آنها پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که یک قوهای، نهادی خلاف قانون عمل کرده به آن تذکر دهند. تمهید خوبی بود اما به هر حال یک اقدام غیررسمی بود و در واقع ضمانت اجرایی نداشت. تکلیف این اصل قانون اساسی باید مشخص شود و مجلس باید به موضوع ورود و شجاعانه این مساله را تشریح کند که حدود و ثغور اختیارات رییسجمهور و قدرت اعمال نفوذ و مدیریتش چقدر است. به تبع رفع این مشکل، بسیاری از دیگر مشکلات کشور نیز حل خواهد شد.
17302