فرهاد عشوندی:عکسهای شان جگرها را میسوزاند. فکر کن دخترکت را هزار امید، همین سه ماه قبل مانتو و قنعه سرش کردی، وقتی هنوز با خودت درگیر بودی که این بچه شش سال دارد ، مگر مدرسه برای هفت ساله ها نیست؟ اصلا کی این قدر بزرگ شد که حالا باید برود مدرسه؟
بهترین مدرسه ای که توان مالی اش را داشته ای برایش انتخاب کرده ای و برایش تا سالی سه میلیون تومان هم حاضر به هزینه شده ای تا برود و هر روز با «بابا آب داد» قند در دلت آب کنند که یکدفعه زنگ میزنند بیایید و ساعتی بعد جگرگوشهات را سوخته تحویلت می دهند.
کجا امن تر از مدرسه؟ این بار قصه سوزناک یکتا، صبا ، مونا و مریم داغ بر دل تک تک مان گذاشته اما مگر بچه های شین آباد یادمان مانده که درس عبرت بگیریم؟
چرخی بزنیم به اخبار اطراف مان، تا همین حالا حوالی ساعت ۱۲ شب که خبر درگذشت مونا، آخرین قربانی کلاس مرگ اسوه حسنه ، کدام مان خیلی درگیر این خبر و خبرهایی چون این شده بودیم؟
****
پسر بچه که بودیم یکی از سرگرمیهایمان فیتیله نفتی بود و آتش زدن بخاری نفتی مدرسه و بعد تعطیل شدن کلاس. خب بچگیما تازه جنگ تمام شده بود. به ازای آن بخاری نفتی توی کلاس که از نیمه آذر در کلاسها روشن می شد، مگر در خانههایمان چه داشتیم؟ خیلی جاها تازه صفهای نفت تمام شده بود. ولی در خود تهران هم هنوز همه جا لوله کشی گاز نبود و بخاری نفتی و حتی هیزمی ابزار گرم کردن بود.
حالا اما در ۱۳۹۷ که آمارمان میگوید تقریبا همه کشور گازکشی شده . اقلا مرکز استانی مثل زاهدان که دیگر گازکشی دارد و مدرسه ای که به ازای هر شاگرد تا سالی ۳ میلیون از شاگردانش گرفته نباید ابزار گرمایشی اش چراغ نفتی باشد.
آن هم برای گرم کردن کلاسی که بچههایش فقط کمتر از ۷ سال دارند و هنوز حتی خیلی دقیق نمی دانند خطر آتش چیست.
***
از بد حادثه همین چند روزه مجلسمان دو جلسه غیرعلنی داشته برای ماجرای دعوای نماینده سراوان در یک اداره گمرک.چه تلخ که سراوان در همین استان سیستان و بلوچستان است و نمایندگان مردم برای اینکه یکی به یکی گفته چه چیزی می خورد که دستور نمی گیرد و آن یکی هم قدرت بازویش را به رخ می کشد، سینه چاک کرده اند و ساعت ها وقت می گذارند . دقایقی که بر اساس چرتکه ای که خبرگزاری تسنیم در سال ۹۵ انداخته ، هر دقیقه اش بیش از ۱۷ میلیون تومان می شده و امسال بی تردید خیلی بیشتر شده است اما حضرات این قدر که آن ۴۵ دقیقه معطلی همکارشان و آن ماجرای پیچیده ویدئوهای تقطیع شده منتشره و پشت پرده مگوی این حال گیری عجیب و بودار برایشان مهم بوده ، خبرهای تلخ حوادثی که دیگر افتادن شان دارد عادی میشود ، برای شان تکان دهنده نبوده است. چه دردناک تر است اگر یادمان باشد اکثر این نماینده های امروز اگر بپرسی که چه کاره بوده اند یا می گویند معلم و یا مدرس!
***
همین روزها نگاهی کنیم به دیوارهای دورتادور شهرها یا اخبار رسانههای مان. شهرهامان پر هستند از انواع تبلیغات سمینارها و اجلاس و تجلیلها و سالگردها و گرامیداشتها که انگار زاده شده اند برای پول آتش زدن. آن هم در دل تحریمها و بی پولی ها.
کلی آماراز موفقیت های چند دهه اخیر که به اسم پژوهش های علمی به پایشان میلیاردی پول ریخته شده اما به اندازه سرچی ویکیپدیایی برای هیچ کدامشان وقت گذاشته نشده اما اگر الان بگویی امکانات اولیه و ایمنی برای مدارس، می گویند در کشور پول نیست!
***
یکبار دیگر گزارش های مربوط به حادثه مدرسه اسوه حسنه را بخوانید و تصاویرش را ببینید.
۴ بچه در زنگ تفریح به دنبال خوراکیهای شان برگشته بودند به کلاس درس که به بخاری نفتی بی حفاظ وسط کلاس می خورند و در آتش گیر می کنند. بی راه فرار و بی آنکه اولیای مدرسه تا وقتی همه چیز بسوزد و نابود شود اصلا بفهمند چه شده.
چقدر دشوار است که کل سیستم مدارس از بخاریهای نفتی و گازی که مدام قربانی می گیرند ، بدل شود به پکیج و رادیاتور و سیستم گرمایشی کم خطر تر؟ به گمان تان خیلی بیشتر از هزینه های زائد چند تایی از این مراکز فرهنگی خاص که بودجههای هزار میلیاردی می گیرند و در نهایت هیچ؟
سیستم گرمایشی به کنار؟ چه سیستم هشدار دهنده ای باید برای حفاظت از جان این خردسالان وجود داشته باشد تا اینگونه حوادث شوم باز تکرار نشود؟ اگر با اولین دود سیستم اطفای حریق به کار می افتاد آیا باز دیر می شد و داغ بر دل مان می نشاند؟
شین آباد گذشت اسوه حسنه هم می گذرد. وزیر محترم با توئیت گفته بودیم ایمنی را رعایت کنند از کنار مسئله گذشتند و دستان نماینده استان هم که درگیر ماجرای ویدئوی معروف هستند که همکارشان به یک کارمند گمرک گفته چیز اضافه خورده است و برسرش جنجالی به پا شده.
ته ماجرا اصلا که یک تسلیت ساده هم گفتند، آخرش چه می شود؟
تا عدم رعایت استانداردهای حداقلی ، آش همین است و کاسه همین.
آقای وزیر، آقای نماینده و جناب دادستان؛ اینها دردند در قبال حل این مشکلات مسئولید نه این دعواهای روزمره و رجزخوانی های هر روزتان.
فقط چشم های تان را ببندید .تصویر این ۴ مادر و داغ ابدی شان را مجسم کنید. چشمانتان را ببندید و کابوس آن ۵۵ بچه نجات یافته از زبانه های آتش را به یاد بیاورید و بعد اگر احساس درد و شرمندگی کردید، در کنار هم تلاش کنید آیین نامه ای با قابلیت اجرایی داشته باشید برای حل همیشگی این حوادث هولناک.
۴۱۴۱