در جنگ نه تنها دنائت و فرومایگی از وجود آدمیان رخت برمیبندد بلکه جای آن را صفات والا و متعالی هم چون شرف و غیرت و ایثار پر میکند. دیگر مرزبندیهای احمقانهای هم چون چپ و راست و لیبرال و سوسیالیست و اصولگرا و اصلاحطلب معنای خود را از دست میدهند و برادری و برابری بیش از هر وقت دیگری معنا پیدا میکند. آنچه مهم است وطن است و هموطن. هر چیز دیگری جز این دو مفهوم به حاشیه رانده میشود و به قول شاعر مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و هر انسان برای انسان برادری است.
در همین افکار رمانتیک غرق بودم که ناگهان حمله شروع شد. نه حمله دشمن، که جمعی از برادران سلاحهایشان را به کار انداختند و تیرهایشان را به سمت جمعی دیگر از برادرانشان نشانه رفتند. دیدم پیش از آن که دشمن به خود جرئت تجاوز به این آب و خاک را بدهد دوستان دست به کار شدهاند و به استقبال جنگ رفتهاند. جنگ چیز پلشتی است اما در پلش ترین جنگها نیز آن چه ستودنی است برانگیخته شدن روحیه دلاوری و حماسی زنان و مردانی است که برای لحظاتی همه جان و تنشان برای دوست و همسایه و همزبان و هم آیین و هموطن، مهربانی و شفقت میشود و برای آن که متجاوز است سرتاپا خشم و کین و غضب. اما جنگی که نخستین قربانیانش- تو بگو به تیغ دشنام و ملامت و تهمت- دوستان و همکارانی باشند که ممکن است کمی متفاوتتر از من و تو بیندیشند، جایی برای تحسین و تقدیر باقی میگذارد؟
جنگ اگر قرار باشد به همدلی و همبستگی منجر نشود و هم از آغاز سبب تفرقه و تشتت را فراهم آورد، همان یک حسن را هم ندارد و از بیخ و بن به لعنت یزید هم نمیارزد. دشمن اگر تا به امروز به این سرزمین چشم طمع داشت اما جرئت نمیکرد سودای احمقانه خود را محقق سازد به این دلیل بود که گمان میکرد هرگاه آهنگ جنگ ساز کند ایرانی جماعت بی درنگ اختلاف رای و سلیقهاش را با هم وطنانش به یکسو مینهد و همه تن رگ، همه رگ خون، همه خون جوش جنون میشود و چرخ فلک را به زانو در میآورد. و مگر آن هشت سال حماسه شگفت این گونه رقم نخورد؟ از زرتشتی و درویش و سنی و شیعه و اهل حق و ارمنی و چپ و راست، همه و همه درکنار یکدیگر بودند تا شد آن چه باید بشود. اگر دشمن بداند صرفا عر و تیزهایش منجر به این شده که عدهای از برادران بر روی عدهای دیگر از برادرانشان تیغ بکشند باور کنید کار را تمام شده میداند و عزمش را جزم میکند تا خاک این مرز پرگهر را به توبره بکشد.
همیشه وقت برای سر بسر گذاشتن یکدیگر و رجزخوانی مطبوعاتی و مجازی هست. اما آیا باید سرزمینی باقی بماند و هم وطنی تا من و شما به این تفریحات سالم و غیر سالم دلخوش کنیم یا نه؟ این بنده به نوبه خود کم سر بسر دوستان اصلاح طلب و لیبرال نگذاشته ام. در همین چند سال اخیر بارها و بارها به تلویح و تصریح با آنان تندی کرده ام و گاه آن ها را از خود رنجانده ام. اما اختلاف رای و سلیقه باعث نمی شود بی پروا آنان را در زمره دشمنان این آب و خاک قرار دهم و خودم را قهرمان جنگ با استکبار جهانی فرض کنم. بی تعارف این نحوه مواجهه با دوستان و همکارانم را زاییده دو چیز بیشتر نمی دانم. یا جهل مضاعف و یا نفسانیت پروار شده لجام گسیخته. چطور باید باور کنم آن دوستی که بی هیچ ملاحظه ای می نویسد: این ها از پنتاگون پول گرفته اند، ذره ای به خدا و پیغامبر و قبر و قیامت اعتقاد دارد؟
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زانچ آستین کوته و دست دراز کرد
این سرزمین مصیبتهای بسیار دیده و این طور که باد می آید و شاخه می جنبد مصیبت های بزرگ دیگری نیز در راه است. ما بسته به زنجیر یکدیگریم و در مصائب پیش رو، هم سرنوشت. اگر خدای ناکرده جنگی دربگیرد گلوله ها و بمب ها سر و سینه اصلاح طلب و اصولگرا را به یک اندازه می شکافد. من باور ندارم هیچ ایرانی عاقل و بالغی از جنگ استقبال کند و هم چنین باور نمی کنم هیچ ایرانی عاقل و بالغی هواخواه خصم خود باشد. اگر دعوی دین داریم به حکم: اشداء علی الکفار و رحماء بینهم، در مواجهه با خواهران و برادران هم وطن خود شیوه دیگر کنیم. اگر اهل اخبار و تاریخ و عبرتیم کافی است به حال و روز همین همسایگان نظری بیفکنیم تا دریابیم آنان که به استقبال شرحه شرحه شدن رفتند چه فرجامی یافتند. این روزها، روزهای دشواری است. آزمونی که همه ما باید در آن شرکت کنیم. امید که در پیشگاه حقیقت مصداق رهروی نباشیم که عمل بر مجاز کرد.
۵۷۵۷