فیلم «دختری با کفشهای کتانی» را بعد از شش سال ممنوعالکاری ساختم. علتش هم حضور آقایان ضرغامی و خاکبازان، مدیران وقت ارشاد بود که اساسا با فیلمهای «گلهای داوودی» و «پاییزان» من مشکل داشتند.
جالب است آن زمان خودم میخواستم فیلمنامه «میخواهم زنده بمانم» را که درباره زندگی پدرام تجریشی نوشته بودم، بسازم که نگذاشتند و درنهایت مرحوم ایرج قادری آن را ساخت یا مثلا قرار بود من تهیهکننده فیلم «خواهران غریب» شوم که باز اجازه کار نداشتم.
تا اینکه دوم خرداد پیش آمد و با رویکارآمدن آقای خاتمی توانستم طرح «دختری با کفشهای کتانی» را وارد مرحله تولید کنم. موضوع را با سعید مطلبی در میان گذاشتم و گفتم میخواهم این طرح را به فیلمنامه تبدیل کنم. آن زمان آقای مطلبی، در سیمافیلم فیلمنامهنویسی درس میداد و گفت این کار را یکی از شاگردانم خوب میتواند انجام دهد. او کسی نبود جز پیمان قاسمخانی. یک هفته بعد که پیمان طرح را دید، به من پیشنهاد خواندن کتاب «ناتوردشت» را داد. هرچند شخصیت آن یک مرد بود. او پیشنهاد کرد با نیمنگاهی به این کتاب فیلمنامه را بنویسم. جالب است فیلمنامه خیلی خوب شد.
دوسوم فیلم را با فیلمنامه پیمان قاسمخانی کار کردم. اما یکسوم پایانی را با فریدون فرهودی کار کردم. علت این بود که در پایان سکانسی بود که «تداعی» شب جایی ندارد بخوابد و ناچار میشود به فرودگاه مهرآباد برود. آنجا با دختر فراری آشنا میشود و در گفتوگوهایشان به او یاد میدهد که چگونه عمل کند تا کسی او را به عنوان دختر فراری نشناسد. هرچند ایده جالبی بود اما همان موقع به پیمان گفتم این سکانس بیشتر شائبه بدآموزی ایجاد میکند. همان زمان به پیمان موضوع را گفتم. البته او دلخور شد.
اما بعد دیگر نشد که با هم همکاری کنیم. به نظرم قاسمخانی یک فیلمنامه خوب درباره سینمای اجتماعی نوشت اما متأسفانه دیگر این مسیر را ادامه نداد و بیشتر به سمت سینمای کمدی رفت.
۱۷۲۵۸