سینماسینما، شادی حاجی مشهدی: شرایط اقلیمی، در کنار پشتکار و روحیه خلوتگزین مردمان صبور نقاط کویری ایران در طول تاریخ، سبب شکلگیری مشاغلی بوده که نساجی یکی از مهمترین آنهاست.
فیلم «پنج» با ساختاری مستندگونه قصه زندگی یک استادکار شَعرباف را در بافت سنتی شهر یزد روایت میکند. سیدمجتبی حسینی متولد ۱۳۵۷ و فارغالتحصیل رشته سینماست. او با ساخت فیلمهای کوتاه فعالیت حرفهای خود را در سینما شروع کرد و پس از تجربه حضور در چند جشنواره داخلی و ساخت یک تلهفیلم، دانستههایش را به شکلی جدیتر در اولین تجربه بلند سینماییاش آزمود.
«پنج» تا کنون در جشنوارههای بینالمللی کلکته هندوستان، اونیروس ایتالیا، فستجیوس لسآنجلس، کانسپشن شیلی، زلاتنای رومانی و چندین جشنواره دیگر به نمایش درآمده و جوایزی را نیز به خود اختصاص داده است. با این کارگردان یزدی تازهنفس به بهانه اکران فیلمش در گروه هنر و تجربه گفتوگو کردیم.
ایده اصلی فیلم «پنج» چطور شکل گرفت؟ برای نگارش فیلمنامهای که وجوه داستانی را در یک بستر مستندگونه به شکلی باورپذیر و واقعی روایت کند، چالشهای پیش رو چه بود؟
عموما فیلمنامه کارهایم را خودم مینویسم و در حد خودم سعی دارم در مسیر یک فیلمساز مولف قدم بردارم. شاید در اغلب موارد منشأ ایدهها را بهسختی بتوانم پیدا کنم. ایده اصلی شاید در ناخودآگاه من از کودکی شکل گرفته باشد، چراکه در شهر یزد بزرگ شدهام، فکر میکنم خانوادهام انسانهای صبوری بودند و هستند. معمولا کار نساجی سنتی هم در اشکال مختلف در زندگی این افراد وجود داشته. مهمترین مسئله فیلم «پنج»، بُعد زمان است. اصلیترین ایده فیلم را از مادرم دارم، ایشان وسواس عجیبی روی ساعت و تنظیم زمان دارند. راستش در خانهای بزرگ شدم که بر دیوار تمام اتاقها یک ساعت نصب شده بود و مادرم وسواس عجیبی روی تنظیم این ساعتها داشت. اینها تاثیرات ناخودآگاهی است که این موضوع بر من داشته و بدون اینکه بفهمم، توجه به مسئله زمان از اینها نشات گرفته.
مهمترین چالشی که در پرداخت فیلمنامه داشتم، در زمان فیلمبرداری اتفاق افتاد؛ فهمیدم محیطی که در آن قصه من شکل گرفته، باید طبیعی و واقعی به نظر برسد. بر اساس این وجوه مستندگونه، در حین فیلمبرداری فیلمنامه را تغییر دادم و روزهای آخر فیلمبرداری تقریبا فیلمنامه اولیه را کنار گذاشته بودم و بر اساس آنچه در ذهنم در حال شکل گرفتن بود، فیلم را جلو میبردم.
اساسا چرا پرداختن به شعربافی و صنایع وابسته به شیوههای سنتی نساجی در یزد و دیگر شهرهای ایران اهمیت دارد؟
طی تحقیقاتی که برای نگارش فیلمنامه و تولید فیلم داشتم، متوجه شدم شهر یزد یکی از مهمترین پایگاههای نساجی جهان محسوب میشود و بیش از ۸۰ درصد خانوادههای این شهر در طول ۲۰۰ سال به نوعی با این شغل در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم بودند. این آمار منحصربهفردی محسوب میشود که به دلایلی از قبیل شرایط اقلیمی، روحیه خلوتگزینی، صبوری و پشتکار مردمان نقاط کویری ایران باعث شکلگیری مشاغلی مثل نساجی شده است. بافت انواع پارچه و منسوجات نظیر دارایی، ترمه، چادرشب، احرامی، زیلو، شمد و… حاصل توجه و انرژی مردم یزد بر این حرفه است. هر چند این روزها شرایط زندگی به علت ماشینی شدن تغییر کرده، اما باز هم میتوان گفت نساجی از اهمیت زیادی در این منطقه برخوردار است. شاید عجیب به نظر برسد، ولی تاثیرگذاری شغل بافندگی در طولانیمدت بر شخصیت و رفتار آدمها به حدی است که حتی از راه رفتن آنها قابل تشخیص است. آرامش، دقت، سربهزیری و عجله نداشتن، ویژگی بیرونی این آدمهاست که در گذر زمان به یک ویژگی بارز اغلب یزدیها نیز تبدیل شده است.
انتخاب حاج حسین، استادکار تنها و بیکارآموزِ ساکنِ پلاکِ ۵، که جهان خلوتش با ضرباهنگ ساعتی قدیمی جان میگیرد، چگونه اتفاق افتاد؟
حاج حسین نیکخواه نمونه بارز یک بافنده یزدی است که بیش از ۴۰ سال شغل نساجی و بافندگی را دنبال کرده است. انتخاب او به عنوان بازیگر به این دلایل بود که اولا هیچ بازیگری نمیتوانست کمتر از شش ماه وقت بگذارد تا بتواند با ابزار خاص بافندگی در کارگاه کار کند، دوم اینکه تمرکز و تسلط این مرد سختکوش در مقابل دوربین حیرتانگیز بود!
در ابتدای امر و زمان پیشتولید به دنبال بازیگر چهره میگشتم و به سفارش یکی از دوستانِ حاجحسین در حین انجام کار او را دیدم و با یک تست ساده متوجه شدم بازیگر این فیلم باید حتما ایشان باشد. تجربه تولید تلهفیلمی که قبلا ساخته بودم، مرا مجاب کرد به حسهایم اعتماد کنم و تسلیم فشارهایی که از بیرون بر من وارد میشود، نشوم.
به گمان بنده نیز برای چنین فیلمی بهتر بود از نابازیگر استفاده شود…
حتی تا روز شروع فیلمبرداری بسیاری از عوامل مرا سرزنش میکردند که چرا یک پیرمرد نابازیگر محلی را برای نقش اصلی انتخاب کردم و قطعا با مشکل مواجه خواهم شد. اما چند روز که از شروع فیلمبرداری گذشت، نظر همگان تغییر کرد و این انتخاب را کاملا درست و بهجا دیدند.
ریتم و صدای منظم دستگاه شمدبافی (دستگاه سنتی بافندگی) همچون ضربان زندگی حاج حسین است؛ در ساختاری چنین مستندگونه، گویی صدای تیک و تاک ساعت و ضربههای پای استادکار، تمپوی فیلم را تنظیم میکند و باقی نماها قصه جاری و جهان بیرون از این کارگاه کوچک را روایت میکنند… در مورد اتودهایی که بر اساس فیلمنامه در ذهن داشتید تا به این شکل از ساختار و فرم برسید، بیشتر بگویید.
با یک فیلمنامه مدون سر صحنه رفته بودم، اما با شروع کار متوجه شدم نباید به بازیگرم در هیچ زمینهای فشار بیاورم. توجه داشته باشید که بازیگر فیلمنامه را نخوانده بود و نمیدانست جریان از چه قرار است. من فقط در حین فیلمبرداری به او میگفتم الان فلان کار را انجام دهد، یا فلان حس را در چهرهاش داشته باشد. فرد مستعدی بود و کاملا خواستههای ما را برآورده میکرد. در واقع از همان آغاز فیلم با بازیگری همراه شدم که به فیلمنامه اشراف نداشت و برای من متن صرفا مشخصکننده مسیر راه بود نه همه آن.
از تلخ و شیرین کار با یک بازیگر غیرحرفهای یزدی بگویید.
جالب است بدانید بازیگر ما از روز اول شرط گذاشته بود که طبق عادتش باید نماز را اول وقت بخواند. فکر کنید ساعت ۱۲ ظهر است و دوربین و تجهیزات گرانقیمت سینمایی آفیش شدهاند و عوامل همه آماده هستند؛ شرایط نوری زیر بازارچه یا کارگاه نساجی در بهترین شرایط است و به محض شنیده شدن صدای اذان باید گریم را پاک میکردیم تا بازیگر نمازش را اول وقت بخواند. در صحنهای اگر میخواستیم با پای چپ سوار دوچرخهاش بشود، میگفت من فقط با پای راست سوار دوچرخه میشوم و ما میدانستیم نباید روی هیچ مسئلهای پافشاری کنیم.
این احترام دو طرفه چه فایدهای در روند کار داشت؟ در این تجربه چه نکتهای برای کارگردانان تازهکار نهفته است؟
میدانستم چه پشت صحنه و چه مقابل دوربین باید به عادتها، رفتار و حرکات بازیگرم احترام بگذارم تا یک احترام و اعتماد دو طرفه حاصل شود. البته چون خودم یک یزدی هستم، بسیاری از این رفتارها و انتظارات را از قبل حدس میزدم و همین مسئله باعث بالا رفتن حس باورپذیری رویدادها در فیلم شده است؛ به گونهای که مشخص نیست این فیلم یک مستند است یا داستانی است یا صرفا یک فیلم تجربی. در واقع در هر سه این قالبها، فیلم «پنج» مورد پذیرش قرار میگیرد. بهترین مستند، بهترین فیلم داستانی و بهترین فیلم تجربی جوایزی است که این فیلم در جشنوارههای مختلف دریافت کرده است.
چرا جهان فیلم با وجود نورپردازی خوبش و کنتراست هدفمند و معنادارش، تمایل دارد خاکستری و بیرنگ باشد؟آیا این نشانهای از تاثیرپذیری محیط کویری و بافت قدیمی شهر یزد و حرفه سنتی (شعربافی) است که کمکم دارد بیرمق میشود؟!
به نکته خوبی اشاره کردید. کمرنگ بودن فضای فیلم در واقع همان یکنواختی و سکون زندگی تکراری و به دور از عشق را تداعی میکند. ما ابتدا حتی در نظر داشتیم به جز چند سکانس پایانی که رستگاری کاراکتر فیلم به نمایش گذاشته میشود و هماکنون هم کنتراست رنگ و نور بالاتری دارد، «پنج» را سیاه و سفید بسازیم. در لابراتوار نظر آقای سامان مجد وفایی را که تصحیح رنگ فیلم را انجام داده، پرسیدم و نظر او این بود که ۲۰ درصد رنگ برای این فیلم لازم است، چراکه زیبایی چشمنواز نقش و نگارهای «پارچههای دارایی» در فیلم سیاه و سفید دیده نمیشود و حیف است مخاطب آن را نبیند.
درک فرایند تکرار و عادت چگونه آسان میشود؟ و اساسا عنصر زمان و کاربرد وسیلهای به نام ساعت چرا در این فیلم آنقدر اهمیت دارد؟
فلسفه زمان و معیار سنجش آن اصلیترین مضمون فیلم «پنج» است. توجه به پیری و سالخوردگی دغدغه ذهن من نبود. کیفیت زندگی و فراموش نشدن آن بر اثر یکنواختی و تکراری که در شغل نساجی وجود دارد، مسئلهای است که سعی کردم به آن بپردازم. این یکنواختی و تکرار میتواند اصل زندگی و عشق را به فراموشی بسپارد. این فیلم به شَعربافان یزدی طی سالیان متمادی پیشکش شده است. انسانهای صبور و سختکوشی که جوانی و عمرشان را در دخمهای نمور و تاریک با کاری پرتکرار به پایان بردهاند و چه بسا اغلب مانند
عقربههای ساعت حول محور محدود و چند ده کیلومتری حیات روزمرهشان بر زمین چرخیده باشند. دنیای کوچکی که با وجود داشتن دستاوردهای ارزشمندش برای سایرین، هرگز طعم درست زندگی را به آنان نچشانیده است. فیلم «پنج» تلنگری است برای تمام کسانی که در حلقه تکرار زندگی گیر افتاده و اسیر عادتهایشان شدهاند.
چرا کندی و رخوت سیال فیلم، آگاهانه به مخاطب هم سرایت میکند؟
بله، این یکنواخت بودن ممکن است برای عدهای کسالتآور هم باشد، ولی اگر با تامل نگاه شود، جذاب و تحسینبرانگیز است. فیلم «پنج» نیز ریتم کند و پلانهای تکرارشونده زیادی دارد و همانطور که اشاره کردید، کاملا آگاهانه و متناسب با موضوع و فضای فیلم است. البته در تجربه اکران سایر کشورها و بازخوردی که دریافت کردم، متوجه شدم برای مخاطبان برونمرزی این موضوع جذابیت بیشتری دارد.
تکرار هر عمل، هم مهارت میآورد و هم کسالت. این تکرار و سکون نه فقط در سبک زندگی، که حتی در معماری و نساجی یزد نیز وجود دارد و در تمام سطوح زندگی یزدیهای اصیل وجود داشته و به نوعی نهادینه شده است. به طرح پارچهها و اشکال هندسی خانه و کوچههای بافت تاریخی یزد که نگاه کنید، یکنواختی و تکرار غیرقابل انکار است. این سبک از زندگی، معماری و آیینهای مذهبی برای آنها که شناخت زیادی از مردمان کویرنشین ندارند، جذابیت بیشتری دارد. از ابتدا هم یکی از اهداف ساخت این فیلم این بود که بافت تاریخی شهر یزد را معرفی کنیم که خوشبختانه تولیدش همزمان شد با ثبت جهانی این شهر از سوی سازمان یونسکو.
درباره داستانکهای موازی که در بستر فیلم شکل میگیرند و روایتگر غصهها و قصههای مردم کوچه و بازارند، بگویید.
این داستانکها تماما بر اساس زندگی انسانهایی است که وجود خارجی داشتند. برای ساختن این فیلم هر چه از تجربیات زندگی ۴۰ سالهام در یزد دیده بودم و در ذهن داشتم، استفاده کردم. عادتهای تکرارشوندهای را که قابل تامل بودند و در روند داستان میتوانستند تاثیرگذار باشند، انتخاب کردم.
زنانی که هر روز در کوچه سبزی پاک میکردند، یا کارهای روزمرهشان را در دید عموم انجام میدادند، دختر و پسری که علاقهشان فقط به ردوبدل شدن نگاه و خیالپردازی بسنده میشد، زن و شوهری که هر روز با هم تنش داشتند، اما بنا به هر دلیلی حاضر به جدا شدن از هم نبودند، همه و همه تصاویری از زندگی یکنواخت یک شهر سنتی است که بارها دیده و از نزدیک لمس کرده بودم. البته نباید از نظر دور داشت که واقعگرایی این فیلم تا حدودی فراواقعی هم هست و اگر بخواهم به یک سبک هنری نزدیکش کنم، آن را بیشتر به رئالیسم جادویی شبیه میبینم.
زنی که از شکاف پنجره سایهاش را میبینیم، پرستار آن دخترک معلول است یا همسر استاد؟
برای یزدیها این صحنه کاملا ملموس است، چراکه در گذشته اغلب بچههایشان را نزد ملّا (زنی که در مقابل دستمزدی اندک مثل مکتبهای قدیم به بچهها قرآن خواندن یاد میدهد) میسپردند که هم قرآن یاد بگیرند و هم از شر بازیگوشی آنها خلاص شوند، حتی اگر به قیمت کار کشیدن از بچهها مثلا برای انجام کارهای شخصی معلم باشد. برای عدهای بیشک تازگی دارد که بدانند چطور در گذشته نگهداری و آموزش فرزندان معلول صورت میگرفته و به چه ترتیب این افراد جذب جامعه میشدهاند. هر چند هدف من از خلق این موقعیت در فیلم چیز دیگری بوده که به شخصیتپردازی کاراکتر اصلی مربوط میشود و با توجه به شرایط سنی استاد حسین، این دخترک معلول هم در حکم نوه اوست.
برای استاد حسین نیکخواه بعد از ساخته شدن این فیلم چه اتفاق مثبتی افتاد؟ آیا ایشان هنوز هم کارآموزی ندارد؟
استاد کماکان زندگی و کار خودش را دارد و طبق روال گذشته کارش را دنبال میکند. بازی در این فیلم هیچ تغییری در رفتار و زندگی او ایجاد نکرده و این نشانه اصالت و شخصیتش است. متاسفانه به گفته خودش این روزها نیروهای جوان تحمل سختی شغل او را ندارند. از سوی مسئولان میراث فرهنگی هم توجه و اراده لازم برای تربیت نیروی جوان و انتقال تجربیات دیده نمیشود. امیدوارم اکران فیلم «پنج» تاثیر مثبتی بر صنعت نساجی سنتی یزد، بهویژه بافت پارچه دارایی، بگذارد تا به سرنوشت ترمهبافی که دیگر تماما ماشینی شده، دچار نشود.
درباره نکات تکنیکی فیلم برایمان بگویید؛ نوع دوربین، طراحی نورپردازی، استراتژی کارگردانی خودتان و نماهایی که نیاز به جلوههای بصری خاص داشت…
از لحاظ تکنیکی سعی شد همسو با ریتمی که برای فیلم در نظر گرفته شده، از پلانهای ثابت و قابهای ایستای عکس مانند استفاده شود. فیلمبرداری این فیلم به علت مشکلات مالی و عدم حمایت مسئولان در چندین فاز انجام شد. در هنگام تدوین با کمبود صدا و تصویر مواجه شدیم، که باید به یزد میرفتیم، چراکه مراحل فنی و پایانی فیلم «پنج» در تهران صورت میگرفت. نظرات وحید قاضی میرسعید، تدوینگر فیلم، در شکلگیری نهایی آن بسیار تاثیرگذار بود. همچنین عرفان ابراهیمی برای صداگذاری زمان زیادی گذاشت و خوشبختانه توانستیم به نتیجه مطلوبی در حد توانمان برسیم. طبیعی است که روی یزد تعصب داشته باشم، بنابراین بیشترین نیازی که برای جلوههای بصری فیلم میدیدم، رفع یکسری آلودگیهای دیداری در بافت تاریخی و در پلانهای فیلم بود تا به زیباترین شکل جهان شخصیت فیلمم را تصویرسازی کنم. از آنجا که به عنوان یک فیلمساز تجربی مستقل و بدون پشتوانه مالی کارم را شروع کرده بودم، اصلاح یکسری پلانها را به میز مونتاژ موکول کردم. شاید کمتر به چشم بیاید، اما حسین صمیمی مانند سایر عوامل این فیلم زحمت زیادی برای جلوههای بصری فیلم کشید و جا دارد از تکتک افرادی که انرژی زیادی برای این کار در هر یک از بخشهای تولید گذاشتند، تشکر کنم.
فیلم «پنج» کمدیالوگ و کمصداست، حتی موسیقی آن هم برای نماهای اندکی ساخته و انتخاب شده، در خصوص صدابرداری صحنهای و موسیقی هم برایمان بگویید.
از اول نگاهم این بود تا این فیلم صرفا با زبان تصویر ساخته شود. هدفگذاری من بر طیف گسترده مخاطبان با هر نوع زبان، فرهنگ و ملیت بود تا فارغ از دریافت معنای زبانی بتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. ویژگی شاخص فیلم «پنج» این است که پخش آن هر کجای دنیا که باشد، نیاز به زیرنویس ندارد. دیالوگهای بهکاررفته در فیلم کارکردهای محیطی و موقعیتی دارند. حتی زمانی که یک خطیب در حال صحبت کردن برای مردم است، تاکیدی روی متن کلامش وجود ندارد.
در تولید فیلم «پنج» با توجه به آشنایی که با یزد و فضای فرهنگی آن داشتم، تاکیدم این بود که همه چیز دارای اصالت یزدی باشد. تکتک صداهای فیلم در بافت تاریخی شهر ضبط شده و مخصوص همان محیط است. مثلا در مراسم پوش کشیدن آیین عاشورا از صدای همان نوحهخوانی که در تکیه نوحه میخواند، استفاده کردیم. مشکل اینجا بود که یزد علیرغم فرهنگ غنی معماری و نساجیاش، در زمینه موسیقی چندان حرفی برای گفتن ندارد. بنابراین صدای دستگاه بافندگی بیشترین کارکرد موسیقایی را در فیلم دارد.
از علی امیدی، آهنگساز فیلم، خواستم موسیقی آن را با یک ملودی تکرارشونده بسازد و خوشبختانه از نتیجه کار راضی هستم.
بر اساس چنین سوژهای و با توجه به اینکه تا کنون فیلم «پنج» جوایزی هم از جشنوارههای خارجی کسب کرده است، اگر منتقدان به شما بگویند عامدانه یک فیلم جشنوارهپسند ساختید تا بیرون از مرزها دیده شوید، به آنها چه میگویید؟
صادقانه بگویم، اتفاقا زمانی که طرح فیلم «پنج» را آماده کردم، نظرم اغلب روی دیده شدن در جشنوارههای بینالمللی بود. بسیاری به من گفتند این فیلم را نساز، چراکه جشنوارهپسند نیست. سراغ موضوعاتی برو که پر از تنش باشد، یا مسائلی نظیر چالشهای حقوق بشر را به نمایش بگذارد. سینمای ایران در دیگر کشورها اینگونه شناخته میشود و تو هم باید تابع اصول جاافتاده باشی. اما من سعی کردم بر زیباییشناسی زندگی همشهریانم تمرکز کنم. در یکی از جشنوارههای خارجی که خودم هم حضور داشتم، گفتند فیلمی سفارشی برای تبلیغ شهر و کشورت ساختهای و حتما حمایت دولتی پشت سرت بوده. وقتی گفتم برای تولید این فیلم هیچ حمایتی نشدهام و سلیقه شخصی خودم بوده، ناباورانه نگاهم میکردند. حتی هنوز هم که اکران فیلم «پنج» در کشور شروع شده و نخستین فیلم بلند با محوریت شهر یزد است که توانسته فرصت نمایش در سینماهای هنر و تجربه را پیدا کند، باز هم هیچ نهاد دولتی جز اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد حاضر به حمایت از اکران یا انجام تبلیغات برای آن نشد!
خلاصه کلام اینکه «پنج» اثری است که کاملا با معیار و ارزشگذاری شخصی ساخته شده و سیاستگذاری هیچکس در تولید آن دخیل نبوده. پخش فیلم را هم خودم انجام دادم و هیچ ارتباط یا سفارش ویژهای هم نداشتم. خوشبختانه اکران مختصری که در سیوهفتمین بازار جهانی فیلم فجر داشتم، خیالم را از ارتباط با مخاطب داخلی راحت کرد و متوجه شدم میتوانم روی ارتباط با مخاطب داخل کشور هم حساب باز کنم.
طراحی لوگوی تلفیقی فارسی و لاتین «پنج» جذاب است؛ درباره طراحی آن و همچنین پوستر فیلم اگر نکتهای در ذهن دارید، بفرمایید.
شکل عددی پنج که در زبان فارسی به صورت قلب وارونه است، باید برای کسانی که با زبان فارسی بیگانه بودند نیز رمزگشایی میشد. در فیلم «پنج» هر نشانه کارکرد سمبلیکی دارد و سعی شده یک بار معنایی و استعاری پشت هر شیء یا اتفاق نشسته باشد. نکته قابل ذکر در طراحی پوستر دوم فیلم «پنج» این است که به قلم استاد محمدعلی حدت، نقاش، گرافیست و از چهرههای شاخص طراحی پوستر در سینمای ایران، صورت گرفته است. این هنرمند پیشکسوت بعد از سالها کنارهگیری از طراحی برای اقلام تبلیغاتی سینما، برای فیلمی که در زادگاهش- شهر تاریخی یزد- ساخته شده، افتخار همکاری داد. با توجه به نوستالژی زیادی که فیلم «پنج» برای مخاطبان آشنا با فضای فرهنگی یزد ایجاد میکند، طراحی این پوستر نیز به صورت نقاشی به قلم استاد حدت انجام شد.
چقدر منتظر اکران در گروه هنر و تجربه بودید؟ درباره فعالیت این گروه چه نظری دارید؟
در سینمای مستقل فاصله بین تولید اثر تا زمان اکران معمولا زیاد است، چراکه فیلمساز غالبا بهتنهایی باید تمام مراحل را تا اکران طی کند. خوشحالم که بالاخره با حمایت و سفارش واحد سینمایی ارشاد یزد و سازمان سینمایی فارابی این فیلم مورد تایید گروه سینمایی هنر و تجربه قرار گرفت و نزدیک یک سال و اندی طول کشید تا شرایط اکران آن فراهم شود.
شخصا علاقه خاصی به این گروه دارم، چراکه تماشای فیلمهای متفاوت و تجربی را به جریان رایج سینمای بدنه کشور ترجیح میدهم. تماشای فیلمهایی که اندیشهورز بوده و جسارت فیلمسازانش را به نمایش میگذارد، برایم هیجانانگیز و جذاب است.
بدون شک ذائقه هنری مخاطبان تربیتپذیر است و سینمای هنر و تجربه، سطح سلیقه و دانش سینمایی مخاطبان سینما را در کشور بالا میبرد و هر چقدر حمایت بیشتری از آن صورت گیرد، سطح فرهنگی جامعه نیز افزایش مییابد.
در پایان امیدوارم فیلم «پنج» بتواند به کمک گروه سینمایی هنر و تجربه بهخوبی دیده شود و من نیز بتوانم با استفاده از نظرات مخاطبان مسیرم را در جریان فیلمسازی بهتر و آگاهانهتر از قبل دنبال کنم.
منبع: ماهنامه هنروتجربه