سینماسینما، سحر عصرآزاد: محمدعلی سجادی بیستمین فیلم سینمایی کارنامه خود را که تجربهگرایی ویژگی اصلی آن است، با گذر سه سال از زمان ساخت روانه اکران گروه هنر و تجربه کرده است. «طلاقم بده به خاطر گربهها» دومین بخش از سهگانه او بعد از فیلم به نمایش درنیامده «سودابه»، برگرفته از یک پرونده واقعی است.
«طلاقم بده به خاطر گربهها» در حالی به اکران هنر و تجربه درآمده که تجربه نمایش دو فیلمتان («تمرین برای اجرا» و «حمید هما») را در این گروه سینمایی داشتید. شکلگیری این گروه را نتیجه چه نیازی در سینما میدانید؟
محمدعلی سجادی: ما جامعه جوانی داریم، و پویایی و نوجویی ذات این سن و سال است. سینمای ایران از اوایل دهه ۹۰ دیگر در بنبستهای مضمونی و روایی گیر کرده بود. از سویی، فیلمسازان جوان با توجه به دسترسی به تاریخ سینما و فیلمهای روز دنیا و نیاز شکستن قواعد متداول و راهیابی به تنه سینما عامل این اتفاق شدند. دوربین دیجیتال این امکان را به جوان فیلمساز داد تا بدون ممیزی و قید و بند سیاست و سرمایه دست به تجربه بزند و این ضرورت منجر به تاسیس هنر و تجربه شد. این اتفاق در همه جا جاری است. سینما به عنوان هنر و صنعت، هم به سنت و هم به بدعت نیاز دارد. سینمای تنهمند یا بدنه به عنوان یک جریان حرفهای، در کنار سینمای هنرمند یا هنری قرار دارد و این دو مکمل هم هستند و هیچکدام بدون دیگری نمیتواند نفس بکشد. جارموش و سینمای او در کنار خیل فیلمهای صنعتی، معنا پیدا میکند، چراکه بحث بر سر صنعت و هنر به شکلی توامان است. در طول تاریخ شاهد بودهایم که سینمای تنهمند نمیتواند فارغ از تجربه سینمای هنرمند رشد کند. همینطور سینمای هنرمند بدون سینمای تنهمند بیمعناست. تجربیاتی که در سینمای هنرمند شکل میگیرد، بهتدریج از سوی سینمای تنهمند جذب شد. پس نمیتوان میان این دو سینما جدایی قائل شد و همواره دیالکتیکی بین آنها وجود داشته و دارد. در سینمای ما حداقل از ۱۰ سال قبل ضرورت پرداخت متفاوت ایجاد شد که ارتباط مستقیم با بستر اجتماعی، تاریخی و سیاسی ما دارد. این ضرورت سینمای تنهمند ما را نیازمند به نفسهای تازه کرد که با ورود نسلهای جدید فیلمسازان تامین شد.
با توجه به فیلمهایتان که تجربهگرایی در آنها مشهود است، با درک همین نیاز به این نوع سینما گرایش پیدا کردید؟
سجادی: من به واسطه علاقهمندی به تجربهگرایی و نظر به سیاهمشقهایی که کردم، این رویه را در حوزه سینما و ادبیات و نقاشی دنبال کردم که محصول همین نگرش است. خوشبختانه سینمای دیجیتال امکانات گستردهتری برای تجربههای نو در اختیارم گذاشت. «سیاوشان»، مستند «حمید هما»، «سیاوشخوانی» و مجموعه کارهای من در این حوزه که از آن به «سینمای بیچیز» تعبیر میکنم و تعدادشان بسیار زیاد شده، محصول گرایش من به تجربه در فضای سینمایی است که آثاری مثل «گزارش چهار شب و یک روز» (که درباره تدفین مرحوم کیارستمی است) و فیلمی از مجموعه «پاژ» (که تحقیقات تصویری من درباره شاهنامه است) و همینطور مستند چهرهنگارانه ای از احمد محمود (که آماده نمایش است)، مصداق این سینماست. در حال حاضر هم یک سالی است که «تاریخ سینما به روایت من» را در دست تدوین دارم.
«طلاقم بده به خاطر گربهها» طی چه روندی در مسیر تجربهگرایی شما قرار گرفت و پیش رفت؟
سجادی: زمان نگارش فیلمنامه ابتدا ساختار کلاسیک را برای روایت انتخاب کردم. داستان اولیه این فیلم چهار صفحه بود که از اینترنت استخراج کردم و آن را بسط دادم. اما طی مراحل فنی متوجه شدم روند خطی روایت، آن را جذاب نخواهد کرد، پس تغییرش دادم. به همین دلیل معتقدم در این نوع سینما فرصت آزمون و خطا وجود دارد.
داستان فیلم بر اساس یک اتفاق واقعی است که در سال ۸۳ رخ داده است. با توجه به نگاه روانکاوانه ای که به بحران زوجها و عشقهای ملتهب دارید که ابعاد ماورایی هم پیدا میکند، چه وجهی در این ماجرا شما را جذب کرد؟
سجادی: در اواخر دهه ۸۰ سوژهای به ذهنم آمد که مردی اخراجشده از کار در خیابان مردی را میبیند که سم دارد. طرحش را نوشتم و حتی با عطاران هم حرفش را زدم و نشد و ماند کنار کارهای نشدهام. اما این ایده ادامه پیدا کرد و شروع به جستوجو درباره داستانها و مقالات جن کردم که تقریبا ۱۰ سالی طول کشید و منجر به نگارش رمان «جهی و شاعر و باقی قضایا» شد که البته هشت سال توقیف بود. تا اینکه در سال ۹۷ از سوی نشر نگاه منتشر شد. همانجا با خبر این ماجرای واقعی برخورد کردم که مرا شوکه کرد؛ بحث رایج کودکهمسری و دختری ۱۳ ساله که باید تن به ازدواج بدهد. این داستان روایت یک روانشناسی اجتماعی است که در ابعاد گستردهاش به شکلهای دیگر در ما نهادینه شده است. به نظر میآید روایت این زوج از زندگیشان روایتی فانتزی و متافیزیکی است؛ درحالیکه این ظاهر و پوسته روایت است به گمان من. سینمای ما وجه مسلطی دارد متاثر از این واقعیت که ما در یک وضعیت ایدئولوژیک زندگی میکنیم و ایدئولوژیزدهایم خواسته و ناخواسته، به همین دلیل همه چیز جهان را به مسائل اجتماعی و بیرونی تقلیل میدهیم. در این فیلم ما از درون به بیرون نگاه میکنیم و به نوعی فیلم بازتاب بیرون به درون این زوج را نشان میدهد.
از چند منظر میتوان به فیلم نگاه کرد. در واقع با موضوع کلیشهای طلاق یک زوج در دادگاه روبهرو هستیم که آنچه جنس این دادگاه و طلاق را متمایز میکند، ریشههای آن است. مبحث ماورایی قصه، یعنی جن، ریشهای ایرانی دارد و کیفیتی متفاوت به موضوع داده و در عین حال کودکهمسری این ازدواج منجر به طلاق را رئال و شناسنامهدار میکند. وقتی تصمیم گرفتید فارغ از روایت کلاسیک سراغ یک روایت تجربی بروید، با توجه به محدودیت در یک لوکیشن و فشرده کردن زمان چند ساله در دیالوگها، این ساختار چه امتیازی به قصه داد؟
سجادی: احساس کردم در ساختار خطی چند وجه را از دست میدهم؛ اول اینکه باید وارد فانتزیهایی در مورد ذهنیت پرستو میشدم. دومین نکته این بود که بخش عمده این قصه اروتیک است و باید به آن میپرداختم. تجسم شب زفاف که آغاز این بحران یا ترکیدن و انفجار چرکهای نهادینهشده در دختر است. با توجه به مهم بودن این دو عنصر، احساس کردم بهتر است فارغ از ممیزی، نسبت به امری که یک فرد آن را متصور و البته دخیل است، تخیلپردازی کنیم. تصورم این بود که بهتر است این امر به همان شکل ابژکتیو باقی بماند و ما ناظر باشیم تا بیننده بر اساس فضای موجود بتواند تخیلپردازی کند. اتاق به منزله یک کالبد است و این فضای بسته چیزی شبیه ذهنی است که در مورد آن حرف میزنیم. اینها مجموعه عواملی بودند که مرا مجاب کردند به این ساختار در روایت فیلم برسم.
تا چه حد در رئالیسم این گزارش چهار صفحهای دخل و تصرف کردید؟ چون بههرحال آنچه مشاهده میکنیم، تخیل و بسط دراماتیک قصه از دریچه ذهن و نگاه شماست.
سجادی: ساختار خطی که در طول این ۷۲ دقیقه میبینید، همان چیزی است که در گزارش چهار صفحهای دادگاه در اینترنت خواندم، اما جزئیات و دیالوگنویسی کار من است؛ از اضافه شدن یک منشی زن به دادگاه تا شخصیتپردازی قاضی و زوج محوری که در گزارش خیلی کلی بود و باید در ریز جزئیات آن وارد میشدم. چند پرونده خواندم و درباره یکی دو دختر که وضعیت مشابهی داشتند، جستوجو کردم که برخی دیالوگها بر همان اساس نوشته شده، چون مسئله گربه و ارتباط با آن در چندین مورد اشاره شده بود.
کاراکتر محوری فیلم به گفته خود در ارتباط مستقیم با ماورا و اجنه قرار دارد و این مسئله باید از سوی مخاطب مورد قبول و باور قرار بگیرد تا با اثر همراه شود. این رابطه و بسط و گسترش آن تا چه حد مابهازای واقعی دارد و تا چه حد محصول درامپردازی شماست؟
سجادی: این فیلم در جهت اثبات یا عدم اثبات وجود جن و موضوع ماورا نیست. فیلم یک روانداستان را روایت میکند؛ مثل بسیاری از کارهایی که همچون «شیفته»، «رنگ شب»، «جنایت»، «اثیری» و… انجام دادهام، و چون موضوع تا حد زیادی غامض و پیچیده است، شاید موجب گنگی و سردرگمی شود. واقعیت این است که نسبت ما با جهان، جهل است و جهل با خودش ترس، ترس با خودش ابهام و ابهام با خودش خرافات را به همراه میآورد. این امر میتواند هر پرسشی را به چالش بکشد و موجب کندوکاو شود. این دایرهای که درباره آن حرف میزنیم، باید در نسبت با کاراکتر دختر یعنی پرستو و در مواجهه با فیلم سنجیده شود؛ دختری منزوی و گوشهگیر که برادرش را در جنگ از دست داده و پدرش کفترباز و جوینده گنج بود و مانند خیلی از افراد به گربه علاقه دارد. واقعیت این است که ما وقتی در زمان حال نیستیم و اوضاع حال به ما روحیه نمیدهد، به گذشته و تخیل پناه میبریم، یا درگیر اوهام میشویم. پرستو در انزوایی قرار دارد که بروز آن ماخوذ به حیایی است، اما او به روش خودش شروع به اعتراض میکند و ناراحتیاش از حضور در خانه همسر را اینگونه مطرح میکند که وقتی در خانه شوهر است، گربهها سراغش میآیند و در جاهای دیگر خبری از آنها نیست؛ انگار گربهها هم با حضور او احساس امنیت میکنند. او مخالفت منفی کرده و فضا را روانی میکند که نشان میدهد مشکلش متافیزیکی نیست، بلکه امری روانی است. به عبارتی، بنا به تحلیل دوستان دکتری که دارم، فیلم تصویر یک اسکیزوفرنی حاد است.
جایگاه گربه را در این امر روانی و به قول شما مخالفت منفی، چطور تحلیل میکنید؟
سجادی: این نگاه من به حیوان نیست. چون خودم گربهها را دوست دارم. اما این نگاه در فیلم متکی بر باوری است که به شکل دینی یا حتی خرافی نیز وجود دارد. در نقاط مختلفی از جهان مردم بر این باورند که جن میتواند در جلد حیواناتی همچون گربه حلول کند. این نکته را از دل رمان «جهی و شاعر و باقی قضایا» استخراج کردم؛ آنجا که بنا به گفته نیما میگوید: «زاده اضطراب جهانم.» اما این امر میتواند ریشه در کودکی پرستو نیز داشته باشد؛ بهخصوص آنجا که با افسوس یادی از نیلو، گربه دوران بچگیاش، میکند که سرش له شده و… همه این اوهام محصول شرایط یک بیمار است. او بهشدت درونگرا و کمحرف و منزوی است. و یادمان نرود در ۱۳ سالگی تن به ازدواج میدهد.
کاراکتر شوهر، هم روی کاغذ هم به واسطه انتخاب بازیگر، مردی ملایم ترسیم شده که ریشه رفتار دختر را پیچیدهتر میکند. در واقع علت ترس دختر، نه خشونت مرد، بلکه قرار گرفتن در شرایطی است که به جای کودکی او را در موقعیت یک زن قرار داده است. این اصرار بر شکستن کلیشههای رایج از کجا میآید؟
سجادی: متاسفانه ما تقسیمبندیای داریم که بر پایه یک فرهنگ ثنویتی (دو بنی) است؛ خوب مطلق، بد مطلق، سفید و سیاه و… درحالیکه قضیه فراتر از این حرفهاست. مسئله این زوج از شب زفاف آغاز میشود که برای هر فردی، بهخصوص این دختر ۱۳ ساله، با ترس و اوهامی همراه است. ما حتی فضای دادگاه و شخص قاضی را بر اساس کلیشه رایج فضاهای دادخواهی طراحی نکردیم تا به این وسیله آشناییزدایی در نگاه مخاطب حاصل شود.
از تمهیداتی همچون شکست زمان و فلاشبک در روایت به گونهای استفاده کردهاید که دور از کلیشههای رایج است و صدای کاراکترهای غایب را محملی برای یادآوری گذشته قرار دادهاید. البته گاه و بی گاه تصاویری از چهره جوان دختر نشان میدهید که چهرهاش خونآلود است. از کارکرد این طراحیها بگویید.
سجادی: من در بهکارگیری این تهمیدات تنها به یک چیز فکر میکردم و آن اینکه از تجربههای جدید و غیرمتعارف نهراسم. فارغ از حاصلش. به همین دلیل هم مثلا از نمافصل در روایت فیلم استفاده کردم تا تمایزی در فضای فیلم شاهد نباشیم، چون اعتقاد دارم میان رویا، کابوس و عالم واقع، تمایزی وجود ندارد. در سینمای ما وجه مسلط روایت بیشتر واقعنگاری است، نه واقعگرایانه. تقلیل همه امر واقعیت به بیداری و دیدن و نفی احتمالی خواب و خیال و روان تجلی این نگاه است. من اینها را در قالب تکنیک نمافصل که به برکت سینمای دیجیتال به آن دست پیدا کردم، روایت کردم و همه این صداها، افکتهای تصویری و صوتی تنها با دختر همراه میشوند نه سایر کاراکترها.
پس با اینکه فیلم با کاراکتر مرد آغاز میشود و دیالوگهای پرستو معدود و کوتاه است، او را شخصیت اصلی میدانید؟
سجادی: قطعا شخصیت دختر، یعنی پرستو، در این فیلم سنگینی میکند؛ هرچند دیالوگ کمی دارد و این پارامتر مهمی است، چون اساسا دختر محور التهاب روایت است و همه چیز حول محور او میچرخد. اما مرد و زن مکمل و سازنده اصلی این روایت هستند.
چطور شد در انتخاب بازیگران، به جز رضا مولایی، به سراغ چهرههای ناشناس رفتید؟
سجادی: چون کار با بازیگران نامآشنای سینما به واسطه تجربیات قبلی آنها پیشزمینهای برای مخاطب ایجاد میکرد. مریم همتیان که برای ایفای نقش پرستو انتخاب شد، بازیگر بااستعدادی است و عاشق تاریخ سینما. جلالالدین ترابی هم که برای نقش قاضی انتخاب شد، از دوستان قدیمی من است و سابقه بازیسازی در گروه نمایشی را دارد. منشی دادگاه را هم به دلیل برقراری توازنی میان حضور او و پرستو در قاب تصویر ایجاد کردم.
بخش تکنیکی و کار با دوربین دیجیتال چگونه پیش رفت؟ آیا دکوپاژ و استوری برد مدون داشتید؟
سجادی: غیر از این نمیتواند باشد. ما برای این فیلم دکور ساختیم. ۱۵ روز تمرین مستمر و شش روز تصویربرداری داشتیم. بههرحال ممکن بود در لحظه نسبت به آنچه قبلا در نگارش فیلمنامه و دکوپاژ نهایی کرده بودیم، تغییراتی حاصل کنم. گروه فیلمبرداری حرفهای هم داشتیم که محمدرضا سکوت مدیریت آن را به عهده داشت. فیلمبرداری این فیلم با سختیهایی همراه بود، چراکه فضای کوچکی در اختیار داشتیم که دکور فیلم را در آن ساخته بودیم. دوست داشتم این تجربه را انجام بدهم. هرچند این کار بارها در سینمای جهان انجام شده و زین پس هم خواهد شد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه