احمد زید آبادی فعال سیاسی در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود نوشته است به ستایش از مستند “زیر صفر مرزی” به کارگردانی مهدی افشارنیک پرداخته که این روزها در گروه هنروتجربه اکران خود را آغاز کرده است .
به گزارش سینماسینما ،زید آبادی در یادداشت خود نوشته است :
در سالهای اخیر به نظرم بازار ساخت و تولید فیلمهای مستند داغ شده است؛ مستندهایی که اغلب از فیلمهای سینمایی این روزگار، حرفهایتر و عمیقتر و تأثیرگذارتر شدهاند.
در این تب و تاب سیاسی و هجوم خبرهای بینالمللی، روز دوشنبۀ هفتۀ جاری فرصتی دست داد تا در سالن موزۀ سینما در باغ فردوس به تماشای یکی از این مستندها بنشینم. مستند “زیر صفر مرزی” به کارگردانی مهدی افشارنیک.
سوژۀ مستند، ماجرای مفقودالاثر شدن شهید علی هاشمی یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق در آخرین روزهای پایانی جنگ هشت ساله است. طبق روایت فیلم، از آنجا که هیچ اثری از علی هاشمی در آخرین صحنهای که حضور داشته است، یافت نمیشود، شایعاتی در بارۀ سرنوشت او در بین برخی از سپاهیان بر سر زبانها میافتد که نهایتاً منجر به مسکوت گذاردن خبر شهادت هاشمی و طرح اتهامهای درِگوشی علیه او میشود.
خانواده و دوستان علی هاشمی طرح شایعات علیه او را به عرب بودن او نسبت میدهند و به همین دلیل عمیقاً دچار سرخوردگی و تلخکامی میشوند.
با این حال، جسد علی هاشمی در سال ۸۹ پیدا میشود و دولت وقت با تبلیغات وسیع و دامنهداری در صدد بهرهبرداری از تشییع جنازۀ او در میانۀ تحولات پس از انتخابات سال ۸۸ برمیآید.
طبعاً این قصۀ تلخ هر بینندهای را سخت متأثر میکند، اما داستان فیلم فقط به روایت این قصه محدود نمیشود و تلخیهای بیشتری را به نمایش میگذارد. فیلم، نمایی کلان از جغرافیای مناطق مرزی ایران در هورهای خوزستان به دست میدهد؛ جایی که به منظور خارج کردن جنگ از بنبست و تسخیر جزیرۀ مجنون، عملیات خیبر شکل میگیرد؛ عملیاتی که به فرماندهی محسن رضایی در کنار علی هاشمی به تلفات بسیار سنگینی در بین نیروهای ایرانی و شهادت برخی از برجستهترین فرماندهان جنگ از جمله محمد ابراهیم همت منجر میشود.
این بخش از فیلم همراه با انتقادهایی از نحوۀ مدیریت جنگ از سوی برخی مصاحبهشوندگان و دفاع از آن عملیات از سوی برخی دیگر میشود. با این حال شرح قصه، دل هر ایرانی را به درد میآورد.
پایان مستند اما ظاهراً بهانۀ اصلی ساخت فیلم است. سرزمینهایی که روزگاری شور و شوق حیات در آن جریان داشت و بعد درگیر جنگی هشت ساله همراه با ایثار و فداکاری بیمانندی از سوی مردم آن شد، اینک گویی به حال خود رها شده تا در مشکلات زیستمحیطی و فقر و بیکاری و عدم توسعه دست و پا بزند. مردمی که در مستند با آنها صحبت شده است، عموماً وضعیت منطقه را فاجعهآمیز دانسته و از مسئولان کشور به سختی انتقاد کردهاند. آنها بعضاً این مشکلات را به پای مسائل قومی نوشته و بر این گماناند که به دلیل عرب بودن مردم منطقه به آنها توجهی نمیشود. گرچه من وجود برخی نگاههای منفی و بیمار در بارۀ ترکیب قومیتهای ایران را رد نمیکنم اما واقعیت این است که این صحنههای فقر و ناداری و اعتیاد در همین بیخِ گوش تهران و دیگر شهرهای بزرگ هم به قدری یافت میشود که پیش از نسبت دادن آنها به مسائل قومی، باید از سیاستی انتقاد کرد که دردها و مشکلات عینی و ملموس جامعۀ ایرانی را فراموش کرده و به مسائلی چسبیده است که جز افزایش خشم و بدبینی و رشد انواع شکافهای اجتماعی در جامعۀ ایران حاصلی ندارد.