بنا بر آن قرار گرفت که به عنوان یکی از خیل ارادتمندان آن استاد گرامی یادداشتی کوتاه به نگارش درآورم از سر اخلاص و بدان امید که ادای دینی باشد هر چند اندک و ناچیز به حضرت ایشان؛ چه حق و دین آن جناب بر ذمه نگارنده در بسیاری چندان است که براستی یک از هزار آن گزاردنی نتواند بود.
در مناقب و سجایای اخلاقی و مراتب معنوی و علمی آن استاد گرانقدر گرانمایه در زندگانی این جهانی و عمر پر برکت ایشان سخن فراوان می توان گفت و با بیان خاطرات و خطرات صحبت و ملازمت با جناب شان کام جان را شیرین نمود . بر این وجه چه مایه نکات آموختنی و معارف دل انگیز از شایستگی های معنوی و ستودنی استاد در هر کدام از این سخنان و نقل ها یافتنی و حاصل آوردنی تواند بود اما راقم این سطور در حد بضاعت خود از تجربه زیسته اش به ذکر چند نمونه بسنده می کند تا اختصار رعایت شود و هم ضعف بیان و عجز زبانش بیش از حد معمول حق مطلب را ادا ناشده باز نگذارد.
حال که استاد جهانگیری جهان ما را به جسم و تن ترک گفته اند و به جوار رحمت الهی و صقع لقای حق نائل آمدهاند بجا و مناسب خواهد بود از رویایی بیاغازیم که ایشان در برخی مصاحبه ها به اجمال و اشارت از آن سخن به میان آورده بودند البته از باب و اما بنعمه ربک فحدث لیکن از جهت احتراز از شائبه تظاهر و ادعای گزاف از بازگویی مضمون آن همواره ابا می کردند تا آنکه در نوبت آخر دیدار با ایشان که به اتفاق دو تن از دوستان و همکاران در منزل شخصی خدمت شان شرفیاب شدیم در پاسخ به پرسش بنده دیگر بدون کتمان بصراحت فرمودند که در روزگار کودکی که پدر او را برای تعلم به مکتب خانه سپرده بود از حفظ و درک مطالب ناتوان بوده و از این روی آشفته و مکدر و بدحال شده تا آنکه در عالم خواب و رویا ولی عصر امام زمان را دیده اند و به یمن آن دیدار فرخنده و به لطف عنایات آن حضرت از آن پس از عهده درک و فهم و حفظ آموخته ها به خوبی بر آمده و آموختن قرآن و مطالب و معانی دیگر برای شان از پی دشواری پیشین سهل و آسان گشته است. از باب تصریح و تاکید شایان ذکر است که صدق و صفای ایشان و احتراز و اجتناب شان از گزافه گویی و ادعاهایی کذایی بر همه مصاحبان و همکاران و شاگردانش معلوم و محرز است و نقل و بازگویی آن بر این دانشجوی فلسفه نیز در این مقام لازم و در حکم ادای تکلیف است و برخلاف،احتراز و پرهیز از آن صواب و روا نتواند بود .
باری جناب استاد در همان مجلس از خاطراتشان در فیضیه قم گفتند از جمله آن که در طبقه بالای حجره ایشان حجره مرحوم استاد سید جلال آشتیانی بوده است سید نسخهای از کتاب اسفار را داشتهاند که پس از مطالعه درس هرروزه ایشان را صدا می زدند و کتاب را برای استفاده در اختیارشان می گذاشتند. نیز به مناسبت از حوادث سیاسی آن زمان هم سخن به میان آوردند. دکتر جهانگیری در فقه و اصول از جمله شاگرد مرحوم حجت کوه کمر ه ای یکی از مراجع ثلاث در حوزه قم در فاصله میان رحلت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و مهاجرت مرحوم آیتالله بروجردی به قم بودهاند ،پس از مدتی اقامت در قم تصمیم میگیرند به تهران و دانشکده ادبیات بروند و در رشته فلسفه درس بخوانند و در نهایت در گروه فلسفه به آموزش و تدریس و پژوهش و تحقیق اشتغال یابند در همان جلسه گفتند که یکبار که با مرحوم دکتر علی اکبر سیاسی در محل قدیم دانشکده مواجه شده دکتر سیاسی ایشان را که بالاخره تصمیم گرفته بودند در دانشگاه بمانند در حالی که از خوشنودی دست بر شانه شان میزدند بر این رئی و رای تایید و تشویق کردهاند.
در جلسهای که به همت دست اندر کاران کتاب ماه فلسفه سالیان پیش برگزار شد در سخنانشان گفتند که مرحوم فردید میگفتند اسپینوزا در تمام آثارش حتی یک بار هم سبحان الله نگفتهاست (دربیان قول وی به حلول و اتحاد یا به تعبیر برخی درون ماندگاری یا درون ماندگی جوهر immanentism/e ) دکتر جهانگیری فرمودند ما که در آن موقع جوان بودیم و به اعتبار فهم خود از برخی عبارات اسپینوزا و با استناد به آنها انکار می کردیم حالا می فهمیم که حق با ایشان یعنی مرحوم سید احمد فردید بوده است اهمیت این سخن در آن است که از قرار مسموع مرحوم استاد فردید
به جهت همین اختلاف ها و اصرار مرحوم جهانگیری از راهنمایی رساله ایشان منصرف شده اند با آنکه با هم چه مایه از کار را پیش برده بودند ، نکته آن است که از همین جا پیدا بود آن بزرگوار با سماحت و سعه صدر آن را به دل نگرفته اند.
دکتر جهانگیری از اینکه به مشغله های فراوان به قصد درآمد مالی بیشتر بپردازند اجتناب می کردند با همه پرکاری عمده فعالیت ایشان به کار در گروه فلسفه دانشگاه تهران و همکاری با مدرسه عالی شهید مطهری منحصر و محدود می شد از کم کاری در کلاس درس بغایت پرهیز می کردند، بسیار متشرع بودند و همواره مراقب بودند هر مطلبی را در هر جا بازگو نکنند اما هرچه میگفتند کاملاً مستند و دقیق بود ، زحمات و دشواری های پژوهش و تتبع و چاپ کتاب و مقاله را به نحو پاکیزه و منقح و عاری از اغلاط متحمل می شدند و همه آثارشان خوب ،دانشگاهی و قابل استشهاد و استناد است ؛ بویژه از دو اثر ایشان باید نام ببریم که لاجرم ماندگار خواهند بود : یکی “زندگی ،آثار و آرائ محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی “است که هم در تتبع و هم در بیان استادانه معانی پیچیده و دشوار کلامی ،فلسفی و عرفانی فوقالعاده است و دو دیگر ترجمه کتاب “اخلاق” اسپینوزاست که با مقدمه و حواشی از روی متون انگلیسی صورت گرفته.
در پایان زندآگاهانه عرض میکنم که شاید در پیشفرضها و طریقت فکری ایشان بتوان چون و چرا کرد و بر خوش بینی بعضاً وافر آن نازنین به جریانها و افراد خرده گرفت و آن را احتمالاً و نه در تمامت ناشی از تبری و تزهد جبلی و تعمدی اشان از سیاست در همه عمر تلقی نمود (و عجبی نیست که این امر در زمانه رواج و غلبه سیاستزدگی اتفاق می افتد )لکن براستی نمیتوان از بیان این نکته که مورد تصدیق و تایید همگان است صرفنظر کرد که ایشان در حوزه و دانشگاه معلمی وارسته ، دقیق ، زحمتکش و از جهاتی بی نظیر بوده اند ؛ شاگردان بسیاری را پرورانده و آثار گرانقدری از خود برجا نهاده اند. و راستی برای یک آموزگار چه توفیقی بیش از این ها می توان برشمرد؟! هرگز حلاوت درس هایشان از کام ما دانشجویان زایل شدنی و شعف و بهجت آن از خاطرمان زودنی نیست .تدریس ایشان از اخلاق اسپینوزا ، فصوص الحکم ابن عربی ، شرح مقاصد و شرح مواقف در علم کلام با حذاقت و تسلط و با مطالعه قبلی و دقت نظر صورت میگرفت بحق و نه بر سبیل مجامله و از باب تعارف در حق آن مرحوم باید گفت عاش سعیدا و مات سعیدا.
* منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب | شنبه ۰۶ اردیبهشت ۹۹