برترینها: قطعا در شروع هر جنگ، نبردهای هوایی امتیاز مهمی بود که در محاسبات جنگ به طرفین مبارزه و اهمیت آن جایگاه ویژهای میداد. این اهمیت حوادثی را به ویژه بعد از جنگ جهانی اول و گسترش روزافزون استفاده از هواپیماها، رقم زد که تا امروز تاریخ و سرنوشت بشر را بهطرز عجیبی دگرگون کرد؛ تا جایی که وینستون چرچیل در وصف نیروی هوایی چنین میگوید: «نیروی هوایی یا جنگ را پایان میدهد یا تمدن بشر را!»
۱۰. بمبباران گرنیکا (Guernica)
جنگنده تاثیرگذار: هاینکل -۱۱۱ (Heinkel He- ۱۱۱)
در طول جنگهای تاریخی که در قرن بیستم میلادی اتفاق داد، جنگهای داخلی اسپانیا به طرز وحشتناکی به نتایج مرگباری رسید. در واقع این جنگ نتیجهی مبارزهی دو گروه داخلی ملیگرایان و جمهوریخواهان در کشور اسپانیا بود. طبق روال گذشته، کشورهای همسایه با وقوع یک جنگ داخلی فرصتی را برای نفوذ و منفعتطلبی بدست آوردند. اتحاد جماهیر شوروی از جمهوریخواهان با جنگندههای شرکت پولیکارپوف و حمایت بمبافکن توپولوف اس بی ۲ شروع به کمک کرد. از سوی دیگر، ایتالیا تحت ارادهی موسیلنی، به حمایت از ملیگرایان و ژنرال فرانکوی کبیر پرداخت. حتی آلمان که بعد از جنگ جهانی اول مجبور به پرداخت غرامت بود، وارد این معرکه بزرگ شد.
نتیجهی حمایت هیتلر، ورود هزاران داوطلب آلمانی به جنگ داخلی اسپانیا بود که بیشترین تعداد آن از نیروی هوایی آلمان معروف به لوفتوافه (Luftwaffe) بودند. این نیروهای ویژه بیشتر به نام لژیون کرکس (Condor Legion) شناخته میشدند. سرانجام در روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۳۷، شهر کوچک گرنیکا در شمال اسپانیا قربانی این جنگ شد.
هنگامی که مردم شهر در بازار محلی جمع شده بودند، توسط بمبافکنهای آلمانی غافلگیر و زیر بمباران شدید قرار گرفتند. این تلاش مخوف که با نام عملیات رگین (Operation Rügen) نام گرفت، باعث شد تا گرنیکای کوچک با ۷ هزار جمعیت در طول بیش از سه ساعت حملهی هواپیماهای هاینکل -۱۱۱ آلمانی، ۴۵ هزار کیلوگرم انواع بمب و مواد منفجره بر سر اهالی این شهر ریخته شود.
این تهاجم خونبار و ویرانگر، علاوهبر تخریب ۷۰ درصد شهر منجر به مهاجرت غیر نظامیان و مردم شد و در نهایت جمعیت شهر نیز به یکسوم کاهش پیدا کرد. وخامت اوضاع به اندازهای بود که ژنرال فرانکو، در اعلامیهای کل واقعه را زیر سوال برد و انگشت اتهام را به سمت کمونیستها گرفت. در عین حال، آتشسوزی شهر را هم به گردن جمهوریخواهان گذاشت که در حین عقبنشینی به آن دست زدند؛ هر چند این تهمتها و رفع تهمتها تا مرگ فرانکو ادامه داشت.
حضور و تاثیر خاص بمبافکنها در این جنگ، به ویژه برای آلمانها که با این تجربه و تحلیل استراتژی آن متوجه اهمیت و قدرت نیروی هوایی در میدانهای نبرد شده بود. همچنین ترس دیگر کشورهای اروپایی از قدرتی که دوباره در آلمان در حال ظهور بود. البته حق با آنها بود، زیرا نازیهای آلمان با تکیه بر این تجربه به خلق تاکتیک خونباری به نام بمباران اشباع (carpet bombing) دست زدند که تکیه آن بر ریزش متراکم بمب در یک منطقه بهمنظور نابودی کامل منطقه بود. خلق تابلوی گرنیکا (Guernica) اثر پابلو پیکاسو، از معروفترین آثار ضدجنگ با محوریت بمباران گرنیکا به شمار میرود.
۹. حمله برقآسا به لهستان (Blitzkrieg over Poland)
جنگنده تاثیرگذار: مسرشمیت (Messerschmitt)
حمله برقآسا یک استراتژی بر اساس غافلگیری دشمن بود که بر سرعت و کوبندگی برنامهریزی شده بود. دو رکن اصلی این استراتژی بر پایهی قدرت هواپیما در آسمان و تانک در زمین استوار بود. خسارت سنگین هواپیماهای بمبافکن، دشمن را دچار سردرگمی کرده و پس از این مرحله است که قوای زمینی در قالب تانکهای سریع به نفوذ در قلمرو دشمن میپردازند. حمله لوفت وافه آلمان به کشور لهستان که با کسب تجربه از نبرد گرنیکا بدست آمده بود، برای آنها کار سختی نبود.
هواپیماهای P.Z.L کشور لهستان، در برابر بمبافکن مدرن آلمانی مسرشمیت (Messerschmitt) قدرت چندانی نداشتند و مشکل بزرگ بعدی تعداد اندک هواپیمای لهستان در برابر نیروی هوایی آلمان نازی بود. از این موضوع غافل نشوید که خلبانان لهستانی یک اسلحه قدرتمند، به نام شجاعت داشتند، و در برابر نیروهای هوایی آلمان (لوفت وافه) ایستادگی کردند و ۱۲۶ هواپیمای آلمان را ساقط کردند.
با شکست خلبانان شجاع لهستانی، آلمان ادعا کرد که نیروی هوایی لهستان در عرض یک روز نابود شده است. خلبانان لهستنای با شجاعت درحال مبارزه با بمبافکنهای هاینکل در حفاظت از ورشو بودند که دست همکاری یلستین با هیلتر در ماه اوت گذاشته طبق معاهده عدم تجاوز، تقدیری جز شکست برای نجات کشور نمیگذاشت. این رویدادها ادامه پیدا کرد تا اینکه خلبانان لهستان به دو گروه تقسیم شدند. عدهای باناامیدی و در عین حال شجاعانه به نبرد هوایی با جنگندههای قدرتمند آلمانی میرفتند تا شاید از آن سوی مرزها راه نجاتی برسد که البته هیچگاه محیا نشد. دیگر خلبانهایی بودند که به کشورهایی مانند فرانسه و بریتانیا عقبنشینی کردند تا با تجدید قوا به جنگ با ماشین کشتار هوایی نازی بازگردند.
در نهایت سقوط لهستان، موفقیت استراتژی حملهی برقآسای آلمان را تایید کرد. این استراتژی که لهستان را در کمتر از یک ماه به زیر سلطه آلمان برد، مدتی بعد به تاکتیک مرگباری تبدیل شد که آلمان نازی کشورهای دیگر اروپای غربی مانند بلژیک و سپس فرانسه و هلند را مورد هدف قرار داده بود.
۸. نبرد بریتانیا (The Battle of Britain)
جنگندههای تاثیرگذار: سوپرمرین اسپیتفایر (Supermarine Spitfire) هاوکر هاریکن (Hawker Hurricane)
بعد از حمله آلمان نازی به لهستان، بلژیک، و هلند و فرانسه راهی جز تسلیم نمیدیدند. در این هنگامکه هیتلر توجه خود را به قلمروی بریتانیا متمرکز کرد؛ اما او مقابل خود مانع بزرگی به نام «کانال مانش» را میدید و البته نیروی دریایی هوشمند و قدرتمند بریتانیا که در طول سالها استعمارگری، اکنون باتجربه شده بود و در نقاط مختلف جهان حضور داشت. پس هیتلر چاره کار را در حمله هوایی به بریتانیا جست.
در نهایت یکی از درخشانترین لحظات در تاریخ نبردهای هوایی بشر رقم خورد. هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا (RAF) همانند سوپرمرین اسپیتفایر (Supermarine Spitfire) و هاوکر هاریکن (Hawker Hurricane) در مقابل رقبا آلمانی خود یعنی مسرشمیت به مقابله و جنگی بینهایت پرداختند. آلمانها با راهی کردن ۱۳۰۰ بمبافکن و ۱۲۰۰ جنگنده یک و دو موتوره به مقابله نیروهای هوایی بریتانیایی که تنها ۶۰۰ جنگنده از قبیل: اسپیت فایر و هاریکن در خط مقدم داشت، حمله خود را آغاز کرد.
هرچند نیروهای هوایی آلمان دارای برتری عددی بودند، اما از نظر تجربهی استراتژی در برتری هوایی، دچار ضعف بودند. از آن طرف، برگ برنده انگلیسیها تکنولوژی موثر رادار آنها بود. در واقع این رادارها تاکتیک غافلگیری را از آلمانها گرفته بودند. گستره حملات هوایی آلمان به بنادر، تاسیسات فرماندهی، نظامی و ایستگاههای راداری یا نبردهای هوایی بود تا شاید بتواند سد نفوذ به انگلستان را بشکند. در آن سو، تلفات خلبانان جوان انگلیسی در این حملات و مبارزات دردناک بود؛ اما هزینهی این درگیری برای آلمانها با از رده خارج شدن ۶۰۰ هواپیمای مسرشمیت و هاینکل و خلبانان آنها، نیز سنگین بود.
تجربه آلمانیها که در طی این درگیریهای هوایی در برابر انگلیسیها ناکارآمد بود و باعث شکست آنها شده بود؛ برای آنها پایان کار نبود که ناگهان انگلیس با یک حملهی غافلگیرانه و مستقیم به برلین باعث تحقیر هیتلر شد تا انتقام این جنگ را گرفته باشد. هیلتر نیز در مقابل به قوای هوایی خود دستور دارد که استراتژی حمله را از مرزها به شهر لندن تغییر دهند. با دستور هیتلر، حمله به لندن شدت گرفت و در طی ۵۷ شب، تلفات سنگینی به مردم عادی و غیرنظامیان انگلیسی وارد شد.
هیتلر با بمباران کردن شهرهای انگلیسی عملاً فرصت نابودی نیروی هوایی سلطنتی را از دست داد وی در تمام این مدت کارگران و مردم انگلیسی دست به تعمیر پلها و فرودگاهها و کارخانههایشان زدند. از طرف دیگر حضور مداوم ملکه و پادشاه انگلیس در کنار سخنرانیهای آتشین چرچیل در حفظ روحیه مردم بریتانیا بدون تأثیر نبود. در نهایت هیتلر نیز پایان توقف حمله به انگلیس را صادر کرد.
۷. سدشکنها (The Dambusters)
جنگنده تاثیرگذار: آورو لنکستر (Lancaster)
بدون شک اسکادران شماره ۶۱۷، از معروفترین اسکادران نیروی هوایی سلطنتی در جنگ جهانی دوم بود. این اسکادران تحت فرماندهی خلبان گیبسون، در یکی از جالبترین حملات در تاریخ نبردهای هوایی شرکت داشتند. این یک مأموریت بسیار ویژه و مخفی با عنوان عملیات تنبیه یا همان Operation Chastise بود که با هدف نابودی سه واحد تاسیساتی از مهمترین سدهای آلمانی اجرا شد که بیش از ۳۰۰ میلیون تن آب برای صنایع آلمان تخریب به جا گذاشت. سه سد موهن (Mohne)، ادر (Eder)، سورپه (Sorpe)، که هدف عملیات تنبیه بودند، از مهمترین نقاط استراتژیک ارتش هیتلر بود.
بمبافکنها برای نابودی سدها باید در ارتفاع پایین پرواز و تقریبا در سطح آب پرواز میکردند. به همین دلیل بود که زمان عملیات به شب تغییر کرد. این بمبها بهنحوی طراحی شده بود که روی سطح آب با حرکاتی جهشوار به پیش میرفت تا به دیوار سد برخورد کند. خب برای انجام چنین پرتابی باید خلبان هواپیما با سرعت ۳۴۵ کیلومتر بر ساعت در ارتفاع ۱۸.۳ متری بر بالای آب حرکت میکرد. فاصلهی رهاسازی بمب از دیوار سد نیز ۳۸۸ متر بود؛ اما درصد انحراف مجاز خلبان، تنها ۶ درصد بود.
هواپیمای لنکستر، شانس اول اجرای این عملیات ویژه بود. از ۱۹ لانکستر که مأموریت خود را انجام دادند، تنها هشت نفر از خلبانها و ۵۶ نفر از اعضای خدمه بازگشتند. پنج تن از این هشت نفر به ضرب گلوله کشته شدند و دو نفر دیگر به شدت آسیب دیده بودند، مجبور به ترک مأموریت بودند. با این حال، درصد موفقیت عملیات، بیشتر از آنچه که پیشبینی شده، به دست آمده بود.
سرانجام با با شکست سد، سیل بزرگی به راه افتاده که علاوه بر صنعت برق، راهآهن نیز از کار افتاد. در ادامه شکست سد ادر در کار آلمان اخلال زیادی ایجاد کرد. هرچند نازیها با فراخوانی کارگرانشان از دیوار دفاعی آتلانتیک که در سواحل فرانسه مشغول ساخت آن بودند، به تعمیر سریع سدهای شکسته پرداختند.
به این ترتیب اسکادران شماره ۶۱۷ به عنوان یکی از افسانههای تاریخ کتاب دیمبستر شناخته شد. فرمانده گیبسون به واسطه رهبری درخشانش در عملیات تنبیه، موفق به دریافت صلیب ویکتوریا و به عنوان قهرمان ملی شناخته شد.
۶. پرل هاربر (Pearl Harbor)
جنگنده تاثیرگذار: ناکاجیما بی ۵ ان کیت (Nakajima B۵N Kate)
در واقع این عملیات قدم اول ورود آمریکا بهصورت مستقیم به میدان جنگ جهانی دوم بود. حملهی ناگهانی و عظیم توسط ۳۵۳ هواپیمای ژاپنی شامل بمبافکنها، جنگندهها و هواپیماهای اژدر افکن به پرل هاربر جهان را در شوک فرو برد؛ ویرانگری بزرگ در یک صبح تعطیل که تلفات سنگینی برای آمریکاییهای به دنبال داشت. یکی از حملات هوایی غیرمنتظره و عجیب در طول تاریخ، عملیات زد (Z) یا حمله به پرل هاربر نام دارد؛ عملیاتی که روزولت رئیسجمهور آمریکا را مجبور کرد تا ۷ دسامبر ۱۹۴۱ را روز رسوایی بنامد.
در آن روز، سه ناوشک (destroyer)، سه ناو (cruiser)، سه کشتی مینریز (minelayer) به همراه ۴ نبردناو (Battleship) غرق شدند. ۲۰۰ هواپیما تخریب شد و از همه این فجایع بزرگتر، ۲۵۰۰ نفر کشته و ۱۰۰۰ نفر زخمی از آمریکاییها پس از بمباران بود. این واقعه درحالی بود که ژاپنیها تنها ۲۹ فروند هواپیما و ۵ زیردریایی را از دست دادند و مجموع کشته و زخمی آنها نیز به ۶۵ نفر میرسید.
عملیات پرل هاربر، نتیجهی تلاشهای آمریکا در مقابل ژاپنیها برای تسخیر سرزمینهایی نظیر اندونزی و مالایا بود. این عملیات در نیروی هوایی ژاپن طراحی شد تا قدرت مقابلهی آمریکا کم شود؛ به این ترتیب ژاپن حضور خود را بر آسیای جنوب شرقی تثبیت کرد.
در واقع حمله به پرل هاربر، اعلام جنگ ژاپن به ایالت متحده شناخته شد. این حمله زنجیرههایی از اتحادهای دیپلماتیک را آغاز کرد و به زودی آلمان نازی و ایتالیای فاشیست نیز به ایالات متحده آمریکا اعلام جنگ کردند. از طرف دیگر؛ سیاست پنهان حمایت امریکا از بریتانیا، به یک اتحاد کامل، علنی و پرافتخار تبدیل شد و در آنجا بود که جنگ جهانی دوم تمام جهان را درگیر خود کرد.
۵. یورش ناگهانی بمبهای اتمی (The Atomic Bomb Raids)
جنگنده تاثیرگذار: بمبافکن ۲۹ –B (۲۹ Superfortress -B)
در اواخر سال ۱۹۴۴ بود که ایالات متحده با بمببارانهای مختلف در مقیاس گسترده، شروع به مقابله در ژاپن کرد و تا ماه مه سال ۱۹۴۵، بسیاری از شهرهای کلیدی ژاپن ویران شد. در عین حال، دولت آمریکا ۲ میلیون دلار صرف کرد و تقریبا ۲۰۰۰۰۰ نفر را برای راهاندازی یک پروژه ویژه به نام «منهتن» به خدمت گرفت؛ پروژهای مخفی که هدف اصلی آن ساخت یک سلاح فوقالعاده بود. پس از انجام آزمایشهای اولیه با استفاده از این بمب انقلابی، تحت سرپرستی سرهنگ پل تیببت، یک تیم مخفی برتر تشکیل شد و آموزشهای ویژهای برای انجام یک کار صورت گرفت.
انتخاب اول و بدون شک برای این عملیات، بمبافکن ۲۹ -B بود؛ بمبافکنی که برترین تکنولوژی روز را در اختیار داشت. سرهنگ تیببت و کارکنان او، پس از یک دورهی سخت آموزشی را از سر گذراندند. بخش تمرین فرار سریع یکی از مهمترین بخشهای این تمرینها بود؛ چرا که آنها در ۲۰ روز قبل نتایج انفجار بمب اتمی را در آزمایش ترینیتی (Trinity test) به چشم دیده بودند. از طرف دیگر به گروه سرهنگ تیببت گفته شده بود که عدم فرار، امکان صدمهدیدن بمبافکن را بالا میبرد.
شهر هیروشیما (Hiroshima)، شهر کوکورا (Kokura)، شهر ناگاساکی (Nagasaki) اهدافی بودند که شرایط مناسب برای اجرای عملیات را داشتند. بمبافکن ۲۹ -B که به درخواست خلبان هواپیما سرهنگ تیببت، نام مادرش انولا گی (Enola Gay) بر آن حک شده بود، از پایگاه سری خود در اقیانوس آرام و از خاک جزیره تینیان (Tinian) که تنها در فاصله ۱۴۵۰ مایلی توکیو بود، به آسمان برخاست. سرانجام لحظهی مرگبار فرا رسید. ساعت ۸:۱۵ پسر کوچولو بمبی «Little Boy»، با وزن ۴۰۴۶ کیلوگرم از انولا گی به روی هیروشیما سقوط کرد. چند لحظه بعد حتی ب. بمبافکن ۲۹ -B در حال فرار، اسیر شوک موج انفجار بود. لیکن خلبان تنها گفت: «خدای من! ما چه کردیم؟»
دومین هدف مرد چاق (Fat Man) بود که با بمبافکن ۲۹ -B دیگری با نام باکسکار (Bockscar) در سدد نابودی شهر ناکازاکی باشد. مرد چاق، بمبی اتمی فراتر از پسر کوچک بود؛ در حالی که آمریکاییها صدمات بمب کوچک را بهتر از هر کسی ارزیابی کرده بودند؛ اما قدرتنمایی نظامی و تحولات سیاسی آن سه روز، آمریکا را ترغیب کرد تا باکسکار در تاریخ ۹ اگوست به پرواز درآید. هدف اصلی مرد چاق شهر کوکورا بود، اما ابرها شهر را پوشیده بودند، بنابراین هدف سوم یعنی شهر ناکازاکی انتخاب شد. هنگامی که این بمب منفجر شد، در چند ثانیه، ۷۴ هزار انسان بیگناه جان خود را از دست دادند.
۴. جنگ کره (The Korean War)
جنگنده تاثیرگذار: F-۵۱ Mustang, F-۸۰ Shooting Star, F-۹F Panther, MiG-۱۵ Fagot, F-۸۶ Sabre
جنگ کره به عنوان یک نقطه عطف جدی در طول نبردهای هوایی بود؛ زیرا برای اولین بار بود که جنگندههای جت به صورت تاثیرگذار در جنگهای هوایی شرکت میکردند. در حالی که نمونههای اولیه این سری از هواپیماها توسط آلمان در روزهای آخر جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفته شد، اما آنها واقعا نقش مهمی در جنگ ایفا نکردند. در واقع جنگ کره، اولین جنگی بود که هواپیمای جت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
جنگ کره در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با گذشتن نیروهای تحت فرمان کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی، به سوی کره جنوبی آغاز شد. ایالات متحده نیز برای مقابله با تجاوز کمونیستی علیه کره جنوبی، کمکهای خود را با پشتیبانی جتهای جنگنده آغاز کرد. از طرف دیگر جمهوری خلق چین برای کمک به کمونیستها اقدام کرد و همچنین اتحاد جماهیر شوروی به حمایت نظامی از کره شمالی پرداخت.
روزهای نخست جنگ، بیشتر به نبردهای هوایی بین موستانگهای آمریکا و لواچکین شوروی میگذشت. سپس بعد از مداخله سازمان ملل متحد در حمایت از کره جنوبی، جنگ جتها شدت گرفت و جنگندههای مدرنتر وارد میدان نبرد شدند. آمریکاییها از جنگندههای لاکهید شوتینگ استار (Lockheed Shooting Star) و جنگنده شرکت نورث امریکن با نام سیبر (Sabre) مدل ۸۶-F در مقابل هواپیماهای میگ ۱۵ (MiG ۱۵) شوروی با خاصیت بال عقب گرد (swept wing) استفاده میکردند.
همچنین نیروی هوایی استرالیا در ابتدا چند موستانگ ۵۱-F و بعد از آن جنگندهی گلاستر میتیور (Gloster Meteors) مدل ۸-F را روانهی این نبرد کردند؛ اما میگها در جنگ کره بهسختی قابل شکست بودند و در چندین نبرد با این جنگندهها هم بهخوبی از پس وظیفهی خود برآمدند. هنگامی که جنگ کرهای به پایان رسید، ایالات متحده آمریکا ۱۰۳ تلفات رنج برده و حداقل ۷۵۳ پیروزی را به دست آورد؛ بنابراین جنگ به اثبات خلبانی جت در عرصه بین المللی نشان داد.
۳. عملیات Black Buck در فالکلند (The Falklands Black Buck Attacks)
جنگنده تاثیرگذار: آورو والکان (Avro Vulcan)
جزایر فالکلند از سال ۱۸۳۳ تحت حکومت بریتانیا قرار داشته است. با این حال، آرژانتین در تلاش برای به دست آوردن حاکمیت جزایر در سال ۱۹۸۲ به آنجا حمله کرد. مبارزات بریتانیا برای به دست آوردن کنترل از دست رفته جزیره، به دلیل فاصله زیادی که از آنجا قرار داشت، دشوارتر شد. انگلیسیها باید برای بازپسگیری جزیره به آن تجهیزات نظامی نقلمکان میکردند، ولی در ابتدا باید از سد نیروی هوایی آرژانتین عبور میکردند. آنها برای ضربه زدن به این سد دفاعی باید علاوهبر فرودگاه پورت استنلی (Port Stanley) در جزیره فالکلند که در شهر استنلی بود، رادارهای آرژانتینی را نیز از بین میبردند.
انگلیسیها برای انجام این ماموریت به یک پایگاه نیاز داشتند و در میان اقیانوس اطلس، جزیره اسنشن (Ascension Island) را برای اینکار انتخاب کردند. هنوز یک مانع دیگر یعنی فاصله زیاد تا فالکلند در حدود ۶۱۰۰ کیلومتر، برای انگلیسیها وجود داشت. این مسیر طولانی برای اجرای عملیات بمباران، تجربهای بود که کسی تا به آن زمان امتحان نکرده بود؛ ولی برگ برنده انگلیسیها، آورو ولکان (Avro Vulcan) بود که به عنوان یکی از جنگندههای پیشرفته در دوران پس از جنگ جهانی دوم شناخته میشد.
اقدامات اولیه برای طرحریزی یک عملیات که جمع مسافت رفت و برگشت هواپیماها ۱۳۰۰۰ کیلومتر و طولانیترین مسافت تجربهشده برای بشر و انگلیسیها، انجام شد. این عملیات به شدت سری و عجیب، با نام عملیات Black Buck شکل گرفت. مشکل بزرگ دیگر در این عملیات، مسئلهی سوختگیری بود و حل این مشکل به جنگنده دیگر خانوادهی بمبافکن وی (V) با نام ویکتور (Victor) با نقش تانکر سوخت سپرده شد.
دو ولکان در ۳۰ آوریل ۱۹۸۲ هر کدام با ۲۱ بمب با وزن ۱۰۰۰ پوند به سمت فالکلند پرواز کردند. پرواز آنها تا فالکلند ۸ ساعت وقت میگرفت و برای انجام عملیات حداقل به پرواز ۸ تانکر ویکتور برای پشتیبانی سوختی نیاز بود. البته در طی پرواز یکی از ولکانها دچار مشکل شد و مجبور به بازگشت به فرودگاه شد. این اتفاق باعث شد تا حداقل شماری از تعداد قربانیان کاسته شود.
در نهایت بمبباران در فاصله ۵۰۰ کیلومتری از استنلی انجام شد و ولکان در کمتر از ۱۰۰ متر از سطح دریا فرود آمد تا از تشخیص به وسیله رادارها فرار کند. سپس ولکان بمب گذاری نهایی را آغاز کرد؛ این بار ارتفاع به بیش از ۳۰۰۰ فوت افزایش یافت. اما مشکل جدیدی سر راه انگلیسیها قرار داشت؛ در حدود ۱۰ کیلومتر دورتر از استنلی، یک رادار ضد هوایی شناسایی شده بود. گذر از مانع برای ولکانها کار سختی نبود؛ با استفاده از تجهیزاتی که به وسیله ایالات متحده در اختیار ارتش بریتانیا گذاشته شده بود، ولکان توانست هر ۲۱ بمب خود را به صورت مورب بر روی فرودگاه بیاندازد.
۲. عملیات دره الدورادو (Operation El Dorado Canyon)
جنگنده تاثیرگذار: (F-۱۱۱ Aardvark) (F-۱۸ Hornet)
پس از یک سری حملات تروریستی بر علیه ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۸۶، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا ادعا کردند شواهد غیرقابل انکاری وجود دارد که حادثههای تروریستی توسط حکومت لیبی حمایت شده است. در واقع عملیات الدورادو پاسخ آمریکا به این تهدید رو به رشد تروریسم بود. در حالی که کشورهای اروپایی همچون فرانسه، پرتغال، ایتالیا و اسپانیا با عبور هواپیمای آمریکا از آسمان کشورهایشان موافقت نکردند، انگلیسیها اجازه دادند امریکا از پایگاه لیکن هیت برای انجام عملیات استفاده کند.
برای انجام این عملیات، بمب افکن F-۱۱۱ انتخاب شد؛ هرچند سابقهی پرواز دور برد در روزمهی این هواپیما وجود نداشت، ولی به واسطه سرعت بالا و بالهای متحرک، از امتیاز ویژهای برخوردار بود. عملیات الدورادو دربارهی یک حمله به اهدافی در فاصلهی ۶۴۰۰ مایلی و زمانی در حدود ۱۳ ساعت بود یا به عبارتی نیاز به حداقل ۱۲ بار سوختگیری بود!
در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶، تعداد ۲۴ هواپیمای F-۱۱۱ از انگلیس به پرواز درآمدند. علاوه بر آن نیروی دریایی ایالات متحده نیز یک حمله همزمان را با بمب افکنهای A-۶E و F-۱۸ Hornet آغاز کرد. اگرچه این حملات موفق بود و به اهداف کلیدی لیبی منجر شد، اما ماموریت آسان نبود. دفاع هوایی لیبی سیستم پیشرفتهای در اختیار داشت که تقریبا با تکنولوژی آن روزهای شوروی برابری میکرد.
در نهایت حمله به مقرهای لیبی با موفقیت انجام شد و تنها یکی از هواپیمای F-۱۱۱ مورد هدف قرار گرفت که دلیل آن، جدایی از دستهی پرواز و دوری از هواپیمای اخلاگر تحلیل شد. این حملهی موفقیتآمیز، قذافی را سرنگون نکرد، ولی حملات او را به نیروهای آمریکایی متوقف کرد.
۱. جنگ خلیج فارس (The Gulf War Bombers)
جنگنده تاثیرگذار: F-۱۱۷ Nighthawk , B-۵۲ Stratofortress
اگر به دنبال هواپیماهایی هستید که بعد از گذشت سالها هنوز در خدمت نیروی هوایی هستند، جنگ خلیج فارس فرصت خوبی است تا برخی از پیشرفتهترین بمبافکنهایی که هنوز در فعالیت هستند را در قامت یک قهرمان مشاهده کنید. یک روز پس از مهلت تعیین شده سازمان ملل متحد برای خروج عراق از کویت، نیروهای ائتلاف آمریکایی اروپای و عربی در یکی از بزرگترین حملات هوایی در تمام دوران دست به اقدام زدند.
شاهین شب یا هواپیمای رادار گریز لاکهید اف-۱۱۷ و دقت بالای آن در انهدام اهداف، این جنگنده را به یکی از مهرههای تاثیرگذار در جنگ خلیج فارس تبدیل کرد. با حضور جنگندهی تهاجمی F. ۱۱۷ و توانایی رادارگریزی آن، عملا سیستم پدافند هوایی عراق به صورت کامل فلج شده بود. سپس نوبت به بمبافکن غولپیکر B-۵۲ رسید تا کار ارتش عراق را یکسره کند. این بمبافکن آمریکایی، مسافتی در حدود ۲۲ هزار کیلومتر را در طی ۳۵ ساعت بدون وقفه پرواز میکرد. در ادامه حملات هوایی به عراق، دیگر بمب افکنها به این حمله پیوستند و کار حکومت صدام حسین را بیشتر از قبل سخت کردند.
در طول بیش از یک ماه، هواپیماها ائتلاف به حملات خود ادامه دادند. در اولین روز عملیات طوفان صحرا، مراکز کنترل زمینی عراق و دفاع هوایی آن به طور کامل نابود شد. با کاهش قدرت پدافند هوایی عراق، هواپیماهای جگوار (Jaguars)، هواپیماهای F-۱۶ و F-۱۸ و حتی بمبافکن برجستهی ترنادو (Tornado) به مرز هوایی عراق یورش بردند تا هرچه باق مانده بود را از بین ببرند. هدف تیم پرواز ترنادو و بلکبرن بوکانیر (Buccaneers) از بین بردن پلها برای قطع راههای ارتش عراق بود که منجر به از بین رفتن بیش از ۲۰ پل در تگریت و فرات شد.
در نهایت در سوم مارس سال ۱۹۹۱، صدام حسین تن به شکست و قبول آتش بس داد. جنگ خلیج فارس این فرصت را به بمبافکنها و جنگندههای زمان خود داد تا با نمایشی چشمگیر، خط و نشان جدی برای کشورهای دیگر باشد.