هادی کشاورز: امروز سالروز شهادت امام یازدهم شیعیان است که بیشتر عمر شریف خود را تحت نظارت شدید دستگه خلافت گذراند. از این امام همام آموزهها و احادیث صحیح و متقنی به دست ما رسیده است. اما مفصلترین مجموعهای که در حوزه میراث حدیثی از امام حسن عسکری با عنوان تفسیر منسوب به امام یازدهم به دست ما رسیده توسط بسیاری از علما فاقد سند معتبر است. آنگونه که ابنبابویه نقل میکند این تفسیر را شـیخ صدوق به نقل از محمّدبن قاسم استرآبادی و او بـه نـقل از یوسف بن محمّد بن زیاد و علی بن محمّد بن یسار و آن دو نیز از امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده اند. از همان قرن چهارم هجری که این کتاب مـنتشر شـد و در دسترس عـموم قـرار گـرفت، همیشه مورد بحث بوده و مخالفان در این باره اظـهارنظر کرده اند. شدیدترین موضع گیری را ابن غضائری ابراز کرده که از نقل آن درمیگذریم.
حسن انصاری درباره صحت و سقم این تفسیر با اشاره به ناکامل بودن کتاب که تنها سوره حمد و بقره را دربرمیگیرد مینویسد: «قسمتی از مطالب این تفسیر را که برای نخستین بار در کتابهای شیخ صدوق نقل شده، دست کم می توان تا زمان او یعنی اواخر سده چهارم قمری پی گرفت. اما این واقعیت تکلیف کل متن موجود در شکل کنونی آنرا حل نمی کند. در حقیقت ما به درستی نمی دانیم که این تفسیر از چه زمانی در شکل کنونی آن در اختیار است. نسخه های این کتاب همگی نسبتا متأخرند و نمی توانند استمرار تاریخی این متن و اصالت انتساب آن را نشان دهند. تنها از طریق پاره ای از منابع و نیز نسخه های موجود کتاب می دانیم که این کتاب در سده ششم توسط شماری از محدثان امامی روایت می شده است و برای آن طریقی تا شیخ صدوق و از وی به شخصی که این تفسیر را ظاهرا برای نخستین بار از راویان اصلی روایت می کرده است، ذکر می کرده اند. البته نسخه کتاب کامل نیست و اصلا معلوم نیست در اصل آن چه اندازه بوده است».
بـرخی از مـخالفان در ردّ انتساب کتاب به امـام عـسکری علیه السلام به ضعف سندی و اکثر آنها به ضعف محتوایی برخی از متون مندرج در کتاب اسـتناد کرده اند.در میان معاصرین آیت اللّهالعظمی خویی از مخالفان انتساب این کتاب بـه امـام یازدهم است. آیت اللّه خویی در این باره می نویسد: کسی که بـدین تـفسیر بنگرد و در آن تـأمّل کنـد، هـیچ شکی در جعلی بودن آن نـخواهد کرد؛ زیرا هیچ شخص عالم و دانشمندی چنین نگاشته ای را نمی نگارد؛ چه برسد به امام معصوم.
نکته دیگر آنکه علاوه بر فاقد سند بودن تفسیر مذکور، عدم اعتبار حدیثی دیگر منسوب به امام یازدهم است که به طور متناوب مورد استفاده مکتب تفکیک در رد و نقد فلسفه قرار گرفته است. ماجرا از این قرار است که یک روایت در کتاب حدیقه الشیعه که ظاهرا متعلق به محقق اردبیلی بوده که همواره مورد اشاره علما و محققین مکتب تفکیک بوده است. روایتی که پیشتر در هیچ کدام از کتابها و رسالههای شیعی نیامده است. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که محقق اردبیلی که خود یکی از نویسندگان فلسفی و کلامی بوده است نمیتواند روایتی در ضد فلسفه در اثر خود آورده باشد و این نشان دیگری از ساختگی بودن روایت است که به دلیل تکرار توسط تفکیکیها تا به امروز مطرح بوده است. اما در هیچ یک از کتب حدیثی پیش از محقق اردبیلی چنین روایتی موجود نیست.
در این روایت که به احتمال بسیار زیاد ساختگی است، به حدیثی بدون سند شناخته شده از امام حسن عسکری نیز اشاره میشود که مشکوکیت آن را بالاتر نیز میبرد. حسن انصاری که یکی از نسخهشناسان و کتابشناسان شیعی مستقر در دانشگاه پرینستون است، حدیث را از قول حاجی نوری که در کتاب مستدرک آورده نقل میکند و ضمن اذعان به فضای آخرالزمانی آن چنین مینویسد: «این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم در ژانر علائم آخر الزمانی باید دیده شود. حتی اگر اصلی هم داشته باشد در ورژن کنونی آن پرداخته ای بیش نیست و اگر رأسا هم برای رد اهل فلسفه و تصوف ساخته نشده باشد دست کم عبارت لأنهم یمیلون إلی الفلسفه والتصوف در آن الحاقی است. نیاز به گفتگو ندارد که جز در ادوار خیلی متأخر اهل فلسفه و تصوف ربطی به هم نداشته اند و نه تنها ترکیب فلسفه و تصوف در این عبارت نمی تواند متعلق به عصر امام عسکری باشد بلکه تردید نباید کرد که این روایت را جز بعد از اوائل دوره صفویه نمی توانند ساخته باشند. خود تعبیر تصوف در این روایت هم خود گواه دیگری است بر ساختگی بودن روایت و یا الحاقی بودن این تکه چرا که این تعبیر هم متناسب با زمان حضرت نیست.»
همانطور که ذکر کردیم این روایت به جز در کتاب حدیقه الشیعه که انتساب آن به محقق اردبیلی غیرقابل اثبات است، هیچ سابقه ای در متون روایی شیعی ندارد. این سند ناشناخته و مجهول که مطابق گفته انصاری محتوای متناقض و دست خورده ای نیز دارد در صد سال اخیر دستمایه مکتب تفکیک و چهرههای شاخص آنان در نقد فلسفه و کلام قرار گرفته است تا نشان داده شود معصومین با فلسفه و کلام مخالفت داشتهاند. در حالیکه واقعیت نمیتواند این چنین باشد یا حداقل با این ضعف استنادی و جعلی هیچ ادعایی بر مخالفت امام حسن عسکری با فلسفه نمیتوان آورد.
بسیاری از عـالمان بزرگ شـیعی نظیر ثقه الاسلام کلینی، شیخ مـفید و سـید مـرتضی هیچ اشاره ای نه به این حدیث و نه به کتاب تفسیر کرده اند؛ در حـالی که اگـر این کتـاب مـنسوب بـه امام باشد و در اخـتیار و مـورد تأکید آنان می بود، از آن استفاده می کردند و این خود دلیل دیگری بر عدم قطعیت کتاب مذبور در انتساب به امام حسن عسکری است. این هم یکی دیگر از مظلومیتهای معصومین است که محدثان و متفکرانی ولو از سر خیرخواهی و در جهت نشر تشیع، آثاری را از زبان آنان جعل میکردند.
6565