این سئوال بسیار مهمی است که در تحلیل شرایط این روزها مطرح می شود. این پرسش از آنجا جدی تر از همیشه شده است که اضلاع آن ائتلاف دیگر آن همچسبی سابق را ندارد. نه روحانی آن روحانی سابق است و نه لاریجانی شبیه گذشته.
حجاریان حرف هایی را می زند که صادق زیباکلام نقدهایی را روانه او می سازد. صورت مسئله این است. می گویند هم شرایط عوض شده و هم روحانی.
در این که اعضای دیگر ائتلاف نیز باید عوض شوند اختلاف عقیده است. اجازه بدهید، ماجرا را به شکل دیگری توضیح دهیم. سعید حجاریان که روزی پیگیرانه و مصرانه فریاد ائتلاف را بلند کرده بود و به همه می گفت، این روحانی همان کسی است که باید گرد او جمع شویم و یا حتی بعد از آن می گفت باید دولت را نقد پنهانی و حمایت آشکار کنیم، حالا رک و صریح عبارت گدایی در انتخابات را به کار می برد و از لزوم خروج از وضعیت فعلی سخن می گوید. از این که نباید حساب روحانی را به حساب ما اصلاح طلبان بگذارند، می گوید.
ساده تر بگوییم حرفش حرف رفتن است. حرفش بوی خداحافظی می دهد، خداحافظی با ائتلاف و روحانی.
جالب تر اینکه فرد دیگری از این حلقه تصمیم ساز یعنی مهندس بهزاد نبوی شکل دیگری از نسخه سیاست ورزی برای آینده اصلاح طلبان را ارائه کرده است. او همچنان می گوید باید ائتلاف کرد.
کارگزارانی ها او را با مکتب واقع گرایی تطبیق دادند و خود نیز مسرور از بیان چنین سخنانی از زبان بهزاد نبوی، همراه و همساز او می دانند.
اما در جناح دیگر نیز اوضاع چندان فعلا به سامان نیست، آن سوی دیگر ائتلاف که در میان اصولگرایان حضور دارد، از همین حالا تلاش کرده جای خالی اصلاح طلبانی را که می روند، پر کند.
سخنان مصباحی مقدم و امیر محبیان به روشنی همین پیام را منتقل می کند. آنها پاید دکتر علی لاریجانی را پیش کشیدند. همان فردی که از ابتدا هم نامش برای ۱۴۰۰ مطرح بود.
امیر محبیان گفت: بحث آقای لاریجانی را افرادی مطرح میکنند که میخواهند القا کنند، او با اصلاحطلبان یا دولت برای کسب حمایت آنها زدوبند کرده است تا به این وسیله او را تخریب کنند. من احتمال کاندیداتوری او را منتفی نمیدانم اما آنها که این روزها این مسئله را تبلیغ میکنند، بیشتر قصد دارند همراهیهای او با دولت را فرصتطلبانه و قدرتطلبانه نشان دهند. درحالیکه به گمان من لاریجانی را واقعیتهای سیاسی و اقتصادی کشور به حمایت نسبی از دولت کشانده است.
همچنین غلامرضا مصباحیمقدم گفت: لاریجانی قطعا در آینده در سرنوشت سیاسی کشور نقش تعیین کنندهای ایفا خواهد کرد. احتمال دارد ایشان پس از پایان دوران ریاست مجلس دوباره به عنوان نماینده در انتخابات مجلس حضور داشته باشند.
اما این وسط بسیار مهم است که شخص حسن روحانی چگونه فکر می کند. به یک معنا اگر چه او در قامت رئیس جمهور مستقر شاید در ظاهر تمایلی به ورود به بازی های سیاسی نداشته باشد اما قطعا هم برای او مهم است که رئیس جمهور بعد از خودش چه کسی باشد و هم مهمتر اینکه مجلس آینده که او قرار است مدتی را با آن کار کند از چه افرادی تشکیل می شود. در چنین چینش پیچیده ای از شرایط موجود می توان یک پیش بینی سیاسی داشت. به نظر می رسد باید منتظر رخ نمایی های تازه باشیم.
در این سو بعد از آیت الله هاشمی کسی میدان دار نشده است، نه علی اکبر ناطق نوری حاضر شده است جای آیت الله به ایستد و نه حسن روحانی حاضر شده در چنین پوزیشنی قرار بگیرد.
در آن سمت دیگر با توجه به محدودیت های محمد خاتمی خیلی ها تلاش کردند که عبدالله نوری را میدان دار چپ ها کنند اما محافظه کاری بیش از حد او و عدم پذیرش حداکثری موجب شد که او نتواند تصمیم ساز نهایی باشد.
درست همین جاست که برخی نام موسوی خوئینی ها را پیش کشیدند. آیا او حاضر خواهد شد که حضور در چنین کاراکتری را بپذیرد؟ آیا بدنه چپ ها از پیش روها تا سنتی ها او را می پذیرند؟ آیا در آن سمت می توان کسی را یافت که پا جلو گذاشته و داستان ائتلاف را در همسخنی با چپ ها به سرانجام برساند؟
زمانه مهمی فرارسیده، سپهر سیاست ایران در حال تغییر است و حتما صورت جدیدی از آرایش سیاسی را مشاهده خواهیم کرد، چیزی بسیار متفاوت از آنچه امروز می بینیم.
به نظر عصر گذار از چهره های کاریزماتیک قدیمی دو جناح فرا رسیده است، حالا پیش روها و مدرن ها دست بالا را خواهد داشت.