اگر صف کاندیداتوری جشنوارهها و آکادمی اسکار را کنار بگذاریم و اگر لانتیموس، کارگردان «کشتن گوزن مقدس» و «لابستر» را نشناسیم، حضور سه بازیگر مجرب و هنرمند را نمیتوانیم در فیلم «سوگلی» نادیده بگیریم. یک درام زنانه با بازیهایی دیدنی و غیرقابل تکرار.
راشل وایز باز هم در اثری از لانتیموس درخشیده و اما واتسون بعد از «لالالند» باز هم تواناییهای خودش را نشان داده؛ در اوج این توانایی الیویا کلمن است که بازی برونگرای درخشانی را ارائه میدهد و بعد از مدتها تصویری نابهنگام از ملکه انگلستان میسازد. تصویری که مماس و در پرسپکتیوی درست از پرداخت شخصیتی نویسنده فیلمنامه است و با گریم و طراحی لباس عجین شده و ترکیبی دقیق را بهدست میدهد.
یورگوس لانتیموس؛ فیلمساز مولف
ترکیبهای دقیق، یا بهتر بگوییم ترکیببندیهای این فیلم بی شک مدیون کارگردان نابغهای است که از زمان ساخت «لابستر» تا حالا رشدی دوچندان کرده و ایدهپرداز داستان و تصویری فوقالعاده شده است.
ماجرا از این قرار است که ردپای کوبریک در فیلمهای گذشته لانتیموس بیش از پیش دیده میشد، فضاسازی سرد، معماری مدرن، استفاده از لانگ شات و… اما «سوگلی» و دیدنش به ما میگوید که لانتیموس از این تحتتاثیر بودن عبور کرده است.
چه فیلم را دوست داشته باشیم، چه نه؛ نمیتوانیم از دقت لنزگذاری، وایپ ها و حرکات شلاقی دوربین بگذریم که فیلم را دارای شناسنامه بصریای کرده که تنها مختص به لانتیموس است. از این جلوتر نیز نشانهگذاریهای بصری و صوتی لانتیموس قابل دریافت است.
استفاده از اسلوموشن و موسیقی باروک و کلاسیک از دیگر عناصری است که لانتیموس را به سمت یک واژه بیش از پیش سوق میدهد؛ فیلمساز مولف.
چرا خوب؟ چرا بد؟
فیلم «سوگلی» یک درام تاریخی محسوب میشود. تاریخی که بارها از لابیرنتهای گوناگون قصر ملکه به دست ما رسیده است و خبر از یک رسوایی اخلاقی نزد ملکه انگلستان میدهد. رسوایی جنسی او که در پاورقیهای تاریخ بارها به آن اشاره شده و لانتیموس این بار این رسوایی را به شکلی دراماتیک و در کشمکشی میان دو سوگلی نشان داده است. رسواییای که تا آخر بدون توقف نشان داده میشود.
تمرکز و تاکید لانتیموس روی نگاه جنسیتی در دربار ملکه و این مسئله که قدرت و بیبند وباری دو روی یک سکه هستند بیش از پیش در اثر لانتیموس جلب نظر میکند و گاه زیاده از حد به نظر میرسد.
این زیادهگویی در تصویر و داستان گاه هدف مدنظر لانتیموس در فیلم را به سمت و سوی دیگری سوق میدهد و میتوان گفت فیلم را به تصویرپردازیهای رادیکال کوبریک نزدیک میکند.
بهترین سکانس
لانتیموس از موتیفهای زیادی در فیلمهایش استفاده میکند. این موتیف گاه هماهنگی تکرار شده در موسیقی و تصویر است و گاه موتیف یک موقعیت. در سکانسهای شکار و تیراندازی که یک دوئت میان ابیگل و مارلبرو است اتفاقات قدم به قدم شکل عوض میکند و در آخرین شکار، ابیگل آنقدر زود شکار خود را صید میکند و به آن تیراندازی میکند که خون آن بر روی چهره مارلبرو میپاشد، نشانهای از بالا گرفتن رقابت دو سوگلی که به خون، یک نماد شکسپیری، منجر خواهد شد.
فیلم «سوگلی» ۹۲ میلیون دلار فروش داشته است و این یک موفقیت برای آثار غالباً کممخاطب لانتیموس است اما برخی منتقدان، فیلم را فمینیستی توصیف کردهاند که نشان از کژفهمی آنان از چنین مفاهیمی دارد. امثال جاشوا راس کاف از تایم اوت نیز با دیگر منتقدان هم نظر بودند که فیلم سه بازیگر درخشان دارد که کارگردانی لانتیموس را پشت سر میگذارند.