مسعود رایگان عقبهای محکم و غنی داشت از پدری که علاوه بر نوحه خوانی و مداحی، هنرمند و کارگردان هم بود و مسعود رایگان در کودکی با او پرده خوانی میکرد تا دریافت مدرک کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک و سالها فعالیت نمایشی در سوئد. با این پشتوانه گرانقیمت است که حضور موفق او در نخستین فیلم سینماییاش، خاموشی دریا و بعد هم درخشش در فیلمهایی چون خیلی دور خیلی نزدیک ، خون بازی و نقشها و آثار دیگر رخ میدهد. همانطور که میبینید، هیچ موفقیت و درخششی اتفاقی و از قضا رایگان نیست.
باوقار روی صحنه
شاید تماشای حضور باوقار و محکم مسعود رایگان با آن صدای پرطنین، روی صحنه تئاتر و در مواجههای نفس به نفس، حس و حال بیتکرار و بهتری برای تماشاگران داشته باشد. اتفاقی که در این سالها بهندرت رخ داده و رایگان در مشغلههای سینمایی و تلویزیونیاش، کمتر مجالی برای حضور در تئاتر یافته است. با این حال مخاطبان خاطرات آثاری چون رویای یک عکس، دو مرد در یک اتاق، قاتل بیرحم هسه کارلسون و فرشته مرگ را از رایگان به یاد دارند و امیدوارند او باز هم سری به صحنه و تئاتر بزند.
راوی من ناصر حجازی هستم
صدای مسعود رایگان جان میدهد برای شنیدن و حظسمع بردن. باتوجه به همین ویژگی، سازندگان مستند من ناصر حجازی هستم (امیر رفیعی و نیما طباطبایی) از این بازیگر خوش صدا به عنوان یکی از راویهای این فیلم بهره میبرند و اتفاقا از میان چند گوینده سرشناس فیلم، صدای رایگان از معدود صداها و شاید بهترین صدایی است که صلابتش با وقار و تحکم قهرمان فیلم همخوانی دارد و حق مطلب را درباره او ادا میکند.
یک کارنامه قابلدفاع
خاموشی دریا
مکالمه سیاوش و هریت در اوایل فیلم خاموشی دریا (وحید موسائیان) و در آن سرمای سوزناک سوئد و به زبان سوئدی، آدم را یاد فضای فیلمهای برگمان و حرفهای اورلاند یوزفسون و لیو اولمان میاندازد. صدای گرم مسعود رایگان که به نقش سیاوش از بازگشت (به وطن) میگوید، همانقدر که یخ آن محیط یخ زده را آب میکند، در فرا متن حکایت از نوعی حدیث نفس شخصی و سر زدن به ریشهها دارد: «من به یه جزیره آزاد میرم که برای واردشدن احتیاج به هیچ ویزا یا اجازه نامهای نداره.»
رایگان، این برزخ و تردیدی را که سیاوش در آن گرفتار شده با تجربیات شخصی خودش پیوند میزند و سرگشتگی شخصیت را به بهترین شکل پیش روی تماشاگر میگذارد.
خیلی دور خیلی نزدیک
یکی از مصداقهای اینکه میگویند هرچیزی به وقتش اتفاق میافتد در همین خیلی دور خیلی نزدیک (رضا میرکریمی) و برای مسعود رایگان رخ داد. شاه نقش بازیگری او گرچه ظاهرا کمی دیر و در ۵۰سالگی نصیبش شد اما این بازیگر به دلیل مسیر طی شده درست و پشتوانه تحصیلی و تجربیاش بهخوبی از آن بهره برد و بازی درخشان و همدلی برانگیزی داشت. رایگان با درک و دریافت صحیح نقش و با متن رضا میرکریمی و محمدرضا گوهری و کارگردانی درجه یک میرکریمی، حتی از جزئیات حس و حال شخصیت غافل نیست، چه آنجا که وقتی مرد کهنسال خدماتی، موقع تعارف چای به دکتر محمود عالم (رایگان) میگوید گره دستش را باز کند، چون شگون ندارد و او با چشمهای متعجبش، دستهایش را از هم باز میکند و چه آنجا که بیاعتنا و اعتقاد به باور مادر بیماری در حال مرگ، میخواهد واقعیت تلخ پزشکی را با ملاحظه و لحنی نرم و مهربان منتقل کند.
اما آنچه باعث درخشش رایگان در این نقش میشود، آن روند درستی است که شخصیت دکتر عالم در قصه طی میکند و پس از آگاهی از بیماری مهلک پسرش، از یک پزشک متکبر و جاهطلب به شخصیتی متفاوت در پایان میرسد. این استحاله و خودشناسی در مسیر بازی رایگان به خوبی پیداست. به جز تایید تماشاگران و منتقدان، رایگان برای این بازی خوب، برنده تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در نهمین جشن خانه سینما میشود.
کافه ستاره
کافه ستاره (سامان مقدم) بیشتر جلوه درخشش رویا تیموریان بازیگر نقش ملوک بود و مسعود رایگان، یکی از نقشهای مکمل فیلم، پدر سالومه را بازی میکرد. با این حال یکی از جذابترین سکانسهای فیلم، مربوط به همکاری این زوج هنرمند است، جایی که ملوک از پدر سالومه که او را بابا صدا میکند، میخواهد برایش فال حافظ بگیرد و مرد روشندل هم حافظ مخصوص نابینایان را به دست میگیرد و میخواند: «سحرم دولت بیدار به بالین آمد/ گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد» رایگان با وجود کوتاهی نقش، بازی درستی به نقش یک نابینا دارد و در بیسویی نگاهش و تمرکز روی دستانش، چه در خواندن فال و چه در نوازش قفس قناری، حس و حال شخصیت را به خوبی به بیننده منتقل میکند.
گوشواره
همکاری بعدی سینمایی رایگان و تیموریان در فیلم گوشواره (وحید موساییان) پررنگتر است و رایگان بعد از نقشهایی از طبقات اجتماعی بالا همچون سیاوش در خاموشی دریا و دکتر عالم در خیلی دور خیلی نزدیک و به ویژه در کافه ستاره و همین فیلم گوشواره سعی میکند هم نقشهایی از طبقات فرودست را بازی کند و هم با گریمهای متفاوت از یک شمایل تثبیت شده بگریزد. گرچه نقش عباس و لری حرف زدن رایگان در گوشواره درست و به اندازه است و کار قصه را راه میاندازد و بعدها در چند فیلم و نقش دیگر هم نقشهای متنوعی بازی کرد اما درمجموع آن هیبت و آن صدا به اضافه وقار و صلابتی که خود شخصیت رایگان دارد، او را به سمت تیپ و شمایل مردانی باصلابت و بانفوذ از طبقات بالا هدایت میکند و تماشاگر کمتر، او را در نقشهایی با شأن و منزلت پایینتر میپذیرد. هرچند باز همین مثال فیلم گوشواره برای اثبات توانایی رایگان در نقشهای متفاوت کفایت میکند؛ به ویژه آن سکانسهای موتورسواری همراه با سرنشینان دیگر و آن سیب خوردن عباس را به یاد بیاورید تا ببینید رایگان چه استعدادی در بازی شیرین و کمیک دارد.
سنتوری
بازیاش در سنتوری (داریوش مهرجویی) و در نقش محسن بلورچی، پدر علی و رئیس صنف بلورسازان از نقاط قوت فیلم است. او و همسرش (باز هم با حضور تیموریان) که به دلیل تضاد فکری و اعتقادی، پسرشان را از خودشان و خانواده راندهاند در پایان آغوش خود را به روی فرزندی به ته خط رسیده، باز میکنند و پناه و تکیه گاهش میشوند. رایگان اینجا هم دقیق و درست بازی میکند، از آن لبخند متکبرانهاش وقتی عکس و تیترش را در روزنامه میبیند تا وقتی با همه جایگاه و بزرگیاش با حیرانی تمام، پسر معتادش را برای تزریق مواد مخدر یاری میکند و فرو میریزد.
خون بازی
رایگان در خون بازی (رخشان بنی اعتماد) هم به لحاظ تمکن مالی و طبقه اجتماعی، دست کمی از شخصیت بانفوذی چون بلورچی سنتوری ندارد و از قضا اینجا هم با رنج اعتیاد فرزندش روبهروست، اما به لحاظ کاراکتری با شخصیت مقتدری مواجه نیستیم و احمدرضا چیزی برای تکبر و افتخار ندارد. رایگان این بیچارگی و استیصال را خوب به تصویر میکشد و تنهایی و غمخواری با دختر گرفتارش را روی آن ویلچر به تماشاگر منتقل میکند. بازی خوب رایگان باز هم در نقشی با حجم کم اما با کیفیتی بالا، مورد توجه تماشاگران و منتقدان قرار میگیرد و نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر میشود.
زاد بوم
سینمای ایران معمولا طرح و برنامه خوبی برای بازیگران پابه سن گذاشته ندارد و بیشتر سعی میکند اموراتش به ویژه در سینمای بدنه و تجاری را با جوانها در نقشهای اصلی بگذراند اما همین مثال و مصداق مسعود رایگان میتواند الگو و موردنقض مهمی در این زمینه باشد که از حوالی ۵۰سالگی وارد بازیگری حرفهای سینما شد و از قضا چه نقش اولهای شاخص ، مهم و ماندگاری هم بازی کرد. گرچه در ادامه فعالیت رایگان، او هم از جبر زمانه و بضاعت ناچیز سینمای ایران به نقشهای مکمل رانده شده اما همین چند نقش اصلی و مهم مثل خیلی دور خیلی نزدیک و همین نقش بیژن امیری در زاد بوم (ابوالحسن داوودی) که به خاطرش نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر شد، نشان داده چنین ظرفیتی درباره رایگان و بازیگران هم سن و سال او و حتی سنین بالاتر برای دریافت و بازی در نقشهایی پرچالش و جذاب وجود دارد.
از یونس شکیبا تا فرید صبوری
آن کاریزما و حضور پرصلابت که مهمترین ویژگی و شاخصه شمایلی رایگان در بازیگری است در سه نقشی (به عبارت بهتر دو نقش) که تا اینجا در شبکه نمایش خانگی بازی کرده هم وجود دارد. شخصیتهایی که باز هم شأن و جایگاه مهمی دارند و جزو طبقات بالای اجتماعی محسوب میشوند. یونس شکیبا در سریالهای عاشقانه و گیسو (عاشقانه۲) (منوچهر هادی) و فرید صبوری در همگناه (مصطفی کیایی) چنین ویژگیهایی دارند و رایگان باتوجه به ظرفیت فیلمنامه و قصههای متفاوت دو (سه اثر) سعی کرده آنها را دور از هم بازی کند. هرچند شاید به دلیل تمرکز این آثار روی شخصیتهای مهمتر و اصلیتر، شخصیتپردازی کاملی درباره این شخصیتها اتفاق نیفتاده و بازیهای رایگان تا حدودی شبیه هم به نظر برسد و از نقش آفرینیهای خوب و ماندگار او فاصله داشته باشد.
حضور روی پرده شیشهای
مسعود رایگان بعد از درخشش در سینما از حضور در تلویزیون هم غافل نبود و هرگاه نقش خوبی در این رسانه به او پیشنهاد شده، با روی باز آن را پذیرفته است. نکته مهم اینکه بازی رایگان در تلویزیون با همان متر ، معیارها ، کیفیت و استاندارد بازیهای سینمایی اش بوده، هرچند تا اینجا و باوجود نقش آفرینیهای خوب، هنوز جذابیت و مانایی نقشها در حد و اندازه نمونههای سینمایی موفقی چون خیلی دور خیلی نزدیک و خون بازی نبوده است. با این همه بازی رایگان در نقش دکتر علی پارسا در «مدار صفر درجه» حسن فتحی، هرمز «شمس العماره» سامان مقدم، پدر ناهید در «نفس» جلیل سامان و مالک پورسلیم در «دلدادگان» منوچهر هادی از بهترین حضورهای تلویزیونی این بازیگر است.
۵۸۵۸