فاطمه پاقلعه‌نژاد: اگر شنیدن نام ایمان اشراقی بلافاصله ذهنیتی را برایتان به همراه نیاورد، دیدن تصویرش فورا سریال «خط قرمز» و شخصیت کامران را به خاطرتان می‌آورد. بازیگری که این روزها با نمایش «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی در نقشِ دلا روی صحنه است. هر چند تعطیلی کلیه فعالیت‌های فرهنگی و هنری در پی شیوع ویروس کرونا تا روز جمعه نهم اسفند، امکان دیده شدنش را روی صحنه به تعویق انداخته است.

 این بازیگر بعد از سریال «خط قرمز» برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به خارج از ایران رفت و با بازگشتش تصمیم گرفت نه سلبریتی تلویزیون که بازیگر تئاتر باشد و بنا به دلایلی که در متن گفت‌وگوی پیش رو می‌خوانید، همچنان بر این تصمیم پایدار است.

ایمان اشراقی از کامرانِ «خط قرمز» تا الان، دلایِ «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو». می‌خواهم بدانم چه اتفاقی افتاد. شما با «خط قرمز» به چشم آمدید، هر چند قبل‌تر در «متولد ماه مهر» و «سگ‌کُشی» بازی کرده بودید. «خط قرمز» یک اتفاق جدید در تلویزیون بود. سریالی که از مشکلات نسل جوانِ آن زمان و خط قرمزهایی مانند ابتلا به ایدز حرف می‌زد و بازیگرانش را تبدیل به چهره‌هایی تلویزیونی کرد. کمی از آن زمان برای‌مان بگویید.

من بازیگری را با فیلم «متولد ماه مهر» شروع کردم. یک فیلم حرفه‌ای. بعد از آن به «سگ‌کُشی» آقای بیضایی پیوستم و هر چند نقشی کوتاه داشتم اما تجربه حتی دو، سه روز بودن با بهرام بیضایی بسیار جذاب بود. بعد «اُتانازی» رحمان رضایی. من کارم را با سینما شروع کردم و دوست داشتم با سینما ادامه دهم. در این بین با آقای قاسم جعفری آشنا شدم و سریال «همسفر» را کار کردیم. آن سریال با استقبال خوبی مواجه شد و قاسم جعفری بعد از آن «خط قرمز» را ساخت.

«خط قرمز» براساس سفارش وزارت بهداشت ساخته شد و من هم آن زمان دانشجوی پزشکی بودم. ما با این سریال یک شبه تبدیل به چهره‌هایی شدیم که همه می‌شناختندمان و هنگامی که در حال ضبطش بودیم تصور نمی‌کردیم این چنین مورد استقبال عمومی قرار بگیرد.

سریال «خط قرمز» از آذر ۱۳۸۰ تا تیر ۱۳۸۱ روی آنتن شبکه سه رفت و تماشاگران زیادی را پای خود نشاند

من بعد از آن سریال با چالشی بزرگ مواجه شدم. بینندگان آن سریال که از شبکه سه پخش می‌شد، تماشاگرانی از کل کشور بودند و ما به مطلوب‌ترین حالتی که از بازیگری و از شهرت توقع داشتیم، رسیدیم اما از آن سو از اصل بازیگری که کسب دانش در مسیری طولانی و پرتلاطم است، جا ماندیم و این خیلی بد بود.

بعد از «خط قرمز» هم، یکی، دو کار کردم و هر چند در کنارش درگیر درس بودم و می‌خواستم از ایران بروم اما به این نکته هم فکر می‌کردم که یا نباید کار کنی یا باید در سطح بهترین‌ها باشی که طبیعتا تعریف خود را دارد؛ یک بهترین، معنای سوپراستار شدن می‌دهد و یک بهترین، معنای عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان بودن. ایده‌آل من بازیگر خوبی بودن شد، نه بازیگری که همه می‌شناسندش چون دومی با «خط قرمز» محقق شده بود. زمانی که به ایران برگشتم، در حوزه‌ای که درسش را خوانده بودم به ثبات شغلی رسیدم و از سال ۹۶ تئاتر را شروع کردم و فکر می‌کنم پیشرفتم خوب بود. هفت، هشت کار با کارگردان‌هایی خوب در سالن‌هایی خوب داشتم، با گروه‌های نمایشی بسیاری آشنا شدم و تجربیات خوبی به‌دست آوردم.  

کمی از «خط قرمز» برای‌مان بگویید. از جمع شدن آن جوان‌ها به دور هم.

من به خاطر رابطه خوبی که در طول سریال «همسفر» با قاسم جعفری داشتم، در جریان انتخاب بازیگر «خط قرمز» هم بودم. در آن پروژه ابتدا قرار بود نقش رامین را بازی کنم که سروش گودرزی بازی کرد. انتخاب بازیگر توسط اشکان خطیبی انجام می‌شد و خودش قرار بود نقشی را بازی کند که به جایش پویا امینی آمد. شهاب حسینی و حامد بهداد هر دو برای نقش ناصر که به شهرام حقیقت‌دوست رسید مدنظر بودند. کسانی که وارد این کار نشدند به جای شهرت عجیبی که ما با بازی در «خط قرمز» به دست آوردیم، مسیر بازیگری‌شان را پله‌پله طی کردند و بسیار هم موفق شدند.

آن زمان هر کجا می‌رفتم با «خط قرمز» و به اسمِ کامرانِ «خط قرمز» می‌شناختندم، الان هم اگر در گوگل بزنید «هنرپیشه خط قرمز» عکس‌هایم را می‌بینید اما شاید با سرچ کردن اسم خودم، عکس‌های کم‌تری بیاید. «خط قرمز» چهار ماه و نیم طول کشید و ما به عنوان بازیگرانش که آن زمان هنوز خامی خود را داشتیم، در عین بازی با هم رفیق بودیم.

بعد ازبازی در «خط قرمز»، با چالشی بزرگ مواجه شدم. بینندگان آن سریال که از شبکه سه پخش می‌شد، تماشاگرانی از کل کشور بودند و ما به مطلوب‌ترین حالتی که از بازیگری و از شهرت توقع داشتیم، رسیدیم اما از آن سو از اصل بازیگری که کسب دانش در مسیری طولانی و پرتلاطم است، جا ماندیم و این خیلی بد بود

این رفاقت تا چه زمانی حفظ شد؟

(با خنده) فکر می‌کنم تا دو، سه ماه بعدش. البته که الان هم هست، من چند وقت پیش تئاتری با پویا امینی بازی کردم به نام «بولدوزر». طبیعتا همه آن بچه‌ها دوستان قدیمی‌ام هستند اما به هر حال هر کسی سبک‌وسیاق خود را دارد و کوچه‌ای بود که ما از آن گذشتیم.

از نظر خودتان هم این گونه بود که «خط قرمز» اتفاقی مهم در تلویزیون است و می‌دانستید که این سریال در حال پرداختن به مسائلی است که خط قرمز محسوب می‌شوند؟ منظورم این است که خودتان در جریان این امر بودید و وارد این پروژه شدید؟

نه! حداقل نه تا این حد. جوی وجود داشت و می‌گفتند ممکن است جلوی کار را بگیرند. چون به عنوان مثال اولین بار بود که در تلویزیون آستین کوتاه می‌پوشیدند یا اولین بار بود که موها را ژل می‌زدند. خاطرم هست که در سریال «همسفر» نمی‌توانستیم جین بپوشیم و حتی یک ذره برقِ ژل را از بین می‌بردند. اعتقاد مدیر آن زمانِ شبکه سه، آقای محمدجعفر صافی و قاسم جعفری این بود که شخصیت‌ها باید خاکستری باشند و لزومی ندارد که همیشه مدینه فاضله بسازیم. این‌ها هم آدم‌های بدی نیستند و بحران‌هایی که از سر گذرانده‌اند، این گونه‌شان کرده است. چالشی که با ترکیب سفیدی و سیاهی به وجود آمد درامی را شکل داد که تا آن زمان از تلویزیون دیده نشده بود.

از آن سو من به تجربه فهمیدم برای یک بازیگر، تنها مشهور شدن کافی نیست. بعدها فهمیدم زمانی که «خط قرمز» را کار می‌کردم آن‌چنان از بازیگری لذت نمی‌بردم. می‌دانید چرا؟ چون بعدا که در کار تئاتر به یک پرسوناژ هویت می‌دهید جذابیت بازیگری را کشف می‌کنید. مشهور شدنِ صرف اقناع‌کننده نیست و بعدا که وارد تئاتر شدم احساس کردم بیشتر ارضا می‌شوم. البته طرفدارانم کمتر شدند چون تئاتر را خوشبختانه یا متاسفانه قشر خاصی می‌بینند که صاحب بینش‌اند.

در همان حدود، در زمان آقای صافی، سریال «ساعت خوش» به عنوان یک سریال کمدی به شدت مورد توجه قرار گرفت و بازیگرانش از رضا عطاران تا جواد رضویان به شدت شناخته شدند اما بعدها امثال رضا عطاران و نصرالله رادش در گفت‌وگوهایی گفتند بعد از آن، تلویزیون به جرم ستاره بودن بایکوت‌شان کرد و چون همه می‌شناختندشان گفتند دیگر نباید باشند. برای بازیگران «خط قرمز» چنین اتفاقی نیفتاد؟

نه! چنین اتفاقی نیفتاد اما نکته‌ای هست که شاید در کل دنیا مردم دوست ندارند یک آدم را زیاد هم ببینند. خاطرم هست زمانی که «خط قرمز» پخش می‌شد، مردم مشتاق دیدن‌مان بودند و بامزه بود هر شهری که می‌رفتیم ترافیک می‌شد و پلیس ردمان می‌کرد. وقتی ۲۶ قسمت پخش شد و مردم سریال را دیدند، دیگر رغبتی به دیدن‌مان نداشتند و با سوال‌هایی مثل اَه! چرا آخرش این‌طور شد و آن طور نشد، روبه‌رو می‌شدیم و حتی بی‌احترامی می‌دیدیم!

امین تارخ که در دوره‌ای استاد من بود جمله بسیار خوبی در مورد این وضعیت داشت، می‌گفت مردم باید پول بدهند و شما را ببینند، یعنی بابت دیدن‌تان بهایی را پرداخت کنند، خیلی در دسترس نباشید. ما آن زمان وارد نبودیم و نمی‌دانستیم. آمدن در مدیا، فرهنگ خاصی می‌خواهد و ممکن است با این که بلدش هستید اغفال شوید و رعایتش نکنید. مثل کاری که شهاب حسینی در جشنواره فیلم فجر کرد، سهوا وارد یک بازی شد و یادش رفت یا در این روزها مهناز افشار. ما نیز سهوا وارد پروسه زرد بودن شدیم. زیاد دیده شدن به هر منظوری می‌شود زرد بودن و من تمام سعی‌ام را در تئاتر کردم که زرد نشوم. یعنی از جایی به بعد تئاترم را از سلبریتی تلویزیون بودن تفکیک کردم و از عنوان «هنرپیشه خط قرمز» فاصله گرفتم. من رهرو راه تئاترم. من به کلاس آقای مساوات می‌روم، با ابراهیم پشت‌کوهی نشست‌ و برخاست و در جشنواره تئاتر اکبر رادی شرکت می‌کنم و می‌خواهم سوادم زیاد شود و مانا شوم تا این که دیده شوم.

در ادامه برنامه‌ای برای این که وارد سینما و این بار ماندگار شوید، دارید؟

شاید، شاید! من به عنوان یک پزشک، مسئولیت‌هایی نیز بر عهده دارم و باید کاری کنم که معنادار، هدف‌دار و نسل‌ساز باشد. من دیگر آن آدم ۲۵ ساله نیستم که در جنگل آواز بخوانم. خودِ قاسم جعفری آن زمان می‌دانست چه هدفی دارد ولی شاید آن هدف الان دیگر برای من کوچک شده باشد. من دوست دارم یا براساس ایده‌های خودم کاری آوانگارد بسازم یا با کارگردان‌های آوانگارد کار کنم، با آن‌هایی که صاحب مکتب و مولفند. این اتفاق در تئاتر می‌افتد اما شاید در سینما سخت‌تر باشد و امیدوارم برای من بیفتد.

سریال‌های تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی، در مجموع بسیار ضعیف هستند؛ نه تنها از نظر محتوا، بلکه بازیگران بسیار قوی‌ هم در آن‌ها، بازی‌شان بد دیده می‌شود. بازیگرها این پیشنهادات را قبول می‌کنند تنها به این دلیل که منابع مالی خوبی هستند و به این صورت است که بازیگر خودکشی یا خودفروشی می‌کند

چیزی از آهنگ تیتراژ «خط قرمز» یادتان هست؟

به امید یه هوای تازه‌تر. هنوز هم برایم می‌فرستندش!

پس مردم هنوز حتی با تیتراژ آن سریال شما را به یاد می‌آورند؟

با تیتراژش، با ماشین جیپ، با لباس جینِ من، حتی با این که افزایش سن چندان اثر فیزیکی‌ای بر من نگذاشته است ولی صورتِ تپلِ آن زمانم در خاطرشان هست. یعنی حتی اگر من الان خوش‌قیافه‌تر یا بدقیافه‌تر باشم، برای‌شان فرقی نمی‌کند و آن قیافه به زعم خودشان معصوم، در خاطرشان مانده است.

آن جوانان انگار هر کدام از یکی از سطوح جامعه آمده بودند و هر کسی می‌توانست با یک نفرشان همذات‌پنداری کند.

یک چیز جالب بگویم که جایی نگفته‌ام. چیزی که بعدها به ما می‌گفتند در مورد جوانانی بود که از خانه فرار کردند یا جوانانی که احساس زیبایی و در پی‌اش بزک‌ودوزک  بودند و می‌گفتند از «خطر قرمز» تقلید می‌کنند. چند وقت پیش دایرکتی در اینستاگرام داشتم و آقایی نوشته بود من خیلی شما را دوست داشتم، من خیلی «خط قرمز» را دوست داشتم، من آن قدر شما و «خط قرمز» را دوست داشتم که ایدز گرفتم! برایم بسیار عجیب بود و پرسیدم چه شد؟! در اثر خطای فردی ایدز گرفته بود که ربطی به سریال ما نداشت اما در ذهن خودش با آن سریال تطبیقش می‌داد، شاید برای این که خود را توجیه کند.

و سوال آخر این که به نظرتان این سریال تاثیر منفی داشت؟

شما حتی می‌توانید از یک لیوان آب، هم تاثیر مثبت بگیرید و هم تاثیر منفی. درست است که می‌گفتند ممکن است مردم الگوبرداری منفی کنند اما این در مورد کسی است که فقط  ظواهر را می‌بیند، کسی که می‌تواند در عناد با خانواده‌اش قرار بگیرد، فرار هم بکند و فکر کند نهایتش این است که ایدز می‌گیریم، به امید یه هوای تازه‌تر! همه این‌ها بستگی به برداشت خود شخص دارد. در هر صورت ما از این نظر که در آن زمان که اولین جرقه‌های حضور برنامه‌های ماهواره‌ای زده شده بود، تلویزیون را در رقابت با ماهواره در جایگاه بالاتری نشاندیم، موفق بودیم. ما الگوهایی داخلی تولید کردیم. البته حضور در این جایگاه بالاتر چندان ادامه‌دار نشد و رفت و رفت تا جایگاهی که شبکه نمایش خانگی با «شهرزادِ» سری اول نسبت به برنامه‌های ماهواره‌ای به دست آورد و بعد از آن هم هیچ. «شهرزادِ» سری اول به شدت از لحاظ تکنیک فیلمبرداری، شخصیت‌پردازی و جلوه‌های بصری قوی بود و یک سری بازیگر تئاتری معرفی کرد و تئاتری‌ها و تئاتر به واسطه‌اش جان گرفتند. من کارهای شبکه نمایش خانگی را دنبال می‌کنم و در مجموع می‌بینم که بسیار سخیفند. نه تنها محتوا سخیف است، بلکه بازیگران بسیار قوی‌ای مثل مریلا زارعی هم در آن جا به خاطر امکانات کم، بازی‌شان بد دیده می‌شود. بازیگرها این پیشنهادات را قبول می‌کنند تنها به این دلیل که منابع مالی خوبی هستند و به این صورت است که بازیگر خودکشی یا خودفروشی می‌کند.

ایمان اشراقی (سمت راست) در نمایش «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو»

۵۷۲۵۸

hotnewsخبر5 سال پیش • dahio.com • 30

برچسب‌ها



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها