۱- بعضیها «چپ مغز» و بعضیها «راست مغز» هستند
یک باور رایج این است که افراد منطقی و تحلیل گر، چپ مغز هستند یعنی از نیمکرهی چپ مغزشان استفاده میکنند، اما افراد خلاق و هنرمند با نیمکرهی راست مغزشان فکر میکنند. این باور کاملا اشتباه است. هیچ تحقیق علمی تا به حال نتوانسته ثابت کند ما تحت تسلط یکی از نیمکرههای مغز خود هستیم.
این باور غلط در مورد چپ مغزی یا راست مغزی، به دنبال فعالیتهای تحقیقاتی راجر اسپری به وجود آمد که به خاطر تحقیقاتش بر روی بیماران صرع، برندهی جایزهی نوبل شد. در روش اسپری، این بیماران با برداشتن بخشی از جسم پنبهای مغزشان درمان میشدند. جسم پنبهای یک توده بافت سفید رنگ در مغز است که دو نیمکرهی آن را به هم متصل میکند.
۲- ما فقط از ۱۰ درصد مغزمان استفاده میکنیم
حتی شواهدی هم وجود دارد که ما از ذخایر مغزی هم برخورداریم. برای مثال، افرادی هستند که بخش قابل توجهی از مغز خود را به دلایل مختلف از دست میدهند، اما همچنان عملکرد نسبتاً طبیعی دارند.
۳- هر کسی به یک روشی یاد میگیرد
اما حقیقت آن است که شواهد علمی بسیار کمی در این مورد وجود دارد. تحقیق جدیدی در امریکا صورت گرفته که اشتباه بودن این تئوری را نشان داده است. این محققان متوجه شدند دانشجویانی که شیوهی یادگیری خود را به روشی که برایشان ارزیابی شده بود تغییر دادند، در امتحانات پایان سال خود عملکرد بهتری در مقایسه با دیگران نداشتند.
۴- بعد از ۴۰ سالگی مغز شروع به افت میکند
تحقیق جدیدی نشان داده است افراد در سنین بالاتر بیشتر این را حالت تجربه میکنند که کلمهای را میدانند، اما مغزشان یاری نمیکند و آن را به خاطر نمیآورند، یعنی همان حالتی که میگوییم کلمهای نوک زبان مان است.
اما افزایش سن برای مغز فوایدی هم دارد. برای مثال، افراد در سنین بالاتر از دایرهی واژگانی بهتری برخوردارند و در تشخیص تفاوتهای ظریف و جزئی زبانی بهتر هستند. به علاوه، آنها قضاوت بهتری در مورد شخصیت آدمها دارند، میدانند که چطور برخورد بهتری با اختلافات داشته باشند و میتوانند احساساتشان را راحتتر کنترل کنند. همهی اینها در نتیجهی «خرد» اتفاق میافتد.
۵- نحوه یادگیری در مردان و زنان متفاوت است
حقیقت آن است که دانستههای ما دربارهی مغز آنقدری نیست که بتوانیم به نتیجه گیری معنی داری در مورد نحوهی یادگیری مردان و زنان دست یابیم. هیچ تحقیق علمی وجود ندارد که به تفاوت قابل توجهی در مورد نحوهی اتصال نورونها به یکدیگر در مغز زنان و مردان یا چگونگی عملکرد مغز آنها دست یافته باشد.
۶- ما فقط پنج حس داریم
برای مثال، لامسه آمیزهای از چندین حس مختلف است. ما حس فشار، حرارت و درد را داریم که به آن نوسیسپشن گفته میشود. پروپریوسپشن یا حس عمقی هم احساس مکان قرارگیری بدن و حالت فعلی آن است. ما حواس دیگری به نام اینتروسپتیو هم داریم که تعادل، گرسنگی و تشنگی هستند.
۷- آسیبهای مغزی دائمی هستند
محققان در گذشته عقیده داشتند که تعداد سلولهای مغزی ما محدود است و هرگز سلولی تولید نمیشود. اما حالا میدانیم که مغز نسبتاً منعطف است و میتواند سلولهای جدیدی تولید کند. علاوه بر این، مغز میتواند خودش را ترمیم کند یا در صورت غیر قابل ترمیم بودن صدمهی صورت گرفته، مغز میتواند دیگر قسمتهای خود را برای کمک به انجام شدن وظایف مختلف به کار بگیرد.
۸- ما میدانیم چه چیزی ما را خوشحال یا ناراحت میکند
تحقیقات نشان میدهد ما در مورد احساس خوشحالی مان از فعالیتهای اجتماعی و کارهایی که در اوقات فراغتمان انجام میدهیم غلو میکنیم یعنی ارزیابی که ما در مورد احساس مان داریم بیشتر از واقعیت آن است. این مسأله در مورد احساس ناراحتی مان نسبت به چیزهایی مثل صبحهای شنبه هم صدق میکند. اگر کسی از نزدیکان شما فوت کند، شما نه تنها خودتان نمیتوانید ناامیدی و غمی که حس خواهید کرد را پیش بینی کنید، بلکه مدت زمان سوگوار بودنتان هم آنقدری نخواهد بود که دیگران پیش بینی میکنند. در واقع، مغز ما انعطاف پذیرتر از چیزی است که تصور میکنیم.