این مسایل اگر چه غالبا در ظاهر رویکرد دین ستیزانه ای دارند و به نظر می رسد که – مخصوصا نظر به سوء استفاده دشمن- باعث رویگردانی گسترده نسل جدید از باورها و اعتقادات دینی شوند، اما می توانند در همان حال زمینه ساز بازنگری در شیوه فهم ما از دین و در نتیجه شکل بازخوانی و بیان معارف دینی گردند.
اساس دین چنان که در قرآن و تفسیر پیامبر اکرم و خاندان رسالت شناخته ایم بنیان منطقی و عقلانی کاملا روشن و دقیقی دارد که انسانها را در همه دوران ها و مکان ها مورد خطاب قرار می دهد و از خرافه پردازی و سلیقه های شخصی کاملا بر حذر می دارد.
مرحوم کلینی محدث بزرگ و مشهور در کتاب عظیم اصول کافی روایت عجیبی در مورد امام جواد علیه السلام نقل می کند که این روزها بیش از گذشته برای ما راهگشاست و بر تبیین متین و تفسیر عقلانی از رسالت و کارکرد دین تأکید دارد. شخصی به نام عبدالله بن رزین گفته است من در مدینه سکونت داشتم و هر روز ظهر امام جواد را می دیدم که پیاده و تنها به زیارت قبر پیامبر می آید و کفش خود را در می آورد و نماز می خواند. روزی وسوسه شدم که برای تبرک از خاک زیر قدم های آن حضرت بردارم و وقتی ظهر شد به مسجد رفتم و منتظر شدم تا ایشان برسد و من از خاک زیر پایشان بردارم اما در کمال تعجب دیدم که آن روز بر خلاف همیشه سوار بر مرکب خود تا پای سنگ درگاه مسجد آمد و آنگاه وارد شد و در روزهای بعد نیز چنین می کرد! با خود گفتم صبر می کنم تا موقع نماز که کفش خود را درمی آورند از خاک زیر پایشان برمی دارم، اما بر خلاف انتظار من از فردا هر بار که برای سلام به پیامبر به محل نماز خود می آمد دیگر کفش خود را هم از پای خارج نکرد و روزهای بعد هم هر بار با کفش می آمد!
چون اینجا نتوانستم به مقصودم برسم با خود گفتم که به حمام می روم و آنجا از خاک پای حضرت برمی دارم! با صاحب حمام محله بقیع که حضرت هر هفته یک روز به آنجا می رفت صحبت کردم و فهمیدم که چه روز و چه ساعتی به حمام می آیند و رفتم و به انتظار ایستادم. دیدم که حضرت با سه نفر غلام از راه رسید و زمانی که می خواست از مرکب پیاده شود یکی از آنها آمد و حصیری را جلوی پای حضرت پهن کرد تا حضرت پای خود را روی آن حصیر بگذارد و داخل شود! صاحب حمام با تعجب به من گفت این نخستین بار است که امام چنین می کنند! من منتظر شدم تا موقع برگشتن از خاک زیر پای حضرت بردارم اما در هنگام خروج از حمام نیز غلام آن حضرت آمد و حصیر را بر زمین پهن کرد و ایشان از روی حصیر بر مرکب سوار شدند و رفتند! من که انتظار این همه قاطعیت و سخت گیری حضرت را نداشتم دچار عذاب وجدان شدم و از خود شرم کردم و با خود گفتم که خدا را خوش نمی آید که من فرزند پیامبر را این قدر اذیت کنم و قصد کردم که دیگر این ماجرا را ادامه ندهم!
فردا ظهر که حضرت برای نماز و زیارت به مسجد پیامبر آمد دیدم که مانند گذشته ها باز تنها و پیاده آمدند و کفش خود را درآوردند و به نماز ایستادند!
چرا فرزند پیامبر که از نیت این شخص آگاه شده بودند اصرار داشتند راهی برای این اقدام او باز نکنند و به هیچ وجه چنین مجالی ندهند؟ زیرا می دانستند این حرکت او که در این لحظه از روی محبت و دلبستگی و اعتقاد است در آینده به مرور فضایی برای ترویج مسایل حاشیه ای ایجاد می کند و در طی قرن ها باعث تراکم حجم عظیمی از پیرایه ها و اضافات خواهد گردید.
پیامبر اکرم و خاندان بزرگوار ایشان به همین دلیل اصرار داشتند که متن دین -قرآن کریم و تفسیر اصیل آن- را بدون رنگ و لعاب های شخصی پیروان شان برای ما به یادگار بگذارند و خدا می داند اگر این وسواس و حساسیت را نداشتند تا امروز چه اندازه انحراف و فاصله از حقیقت رقم می خورد!
قدردانی آن مجاهدت های بزرگ تنها به محافظت امروز ما از اصالت دین و سلامت آیینی است که بیش از هر زمان در معرض تهدید و آسیب تفسیرهای شخصی و حواشی و پیرایه ها قرار دارد.
* منتشر شده در روزنامه شهرآرا