زن ۲۸ ساله در حالی که از شدت گریه و ناراحتی رنگ به رخسار نداشت، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت و ضعیف به دنیا آمدم. پدر و مادرم از اتباع بیگانه بودند و پس از مهاجرت به ایران در یکی از روستاهای اطراف مشهد ساکن شدیم.

پدرم کارگر ساده ای بود و روزگار ما به سختی می گذشت تا این که برادرم تصمیم گرفت با دختری ایرانی ازدواج کند که در همسایگی ما زندگی می‌کرد. «مهلا» دختر خوب و نجیبی بود که عروس خانواده ما شد.

من هم از همان روزهای اول رفت و آمدهای فامیلی مان که برادر مهلا را دیدم عاشق و شیفته او شدم. با این که فهمیدم او از همسرش جدا شده و یک پسر ۱۰ ساله نیز دارد اما عشق مهیار مرا چنان کور و کر کرده بود که هیچ چیز برایم مهم نبود و تنها به ازدواج با او می اندیشیدم.

برادرم زندگی خوب و آرامی را در کنار همسرش می گذراند، من هم در افکار خودم مهیار را به خوبی مهلا می دیدم و حتی به مخالفت‌های مهلا هم برای ازدواج با برادرش هیچ توجهی نمی کردم. از سویی برای رهایی از زندگی در روستا و کارهای سخت و زیادی که در آن جا به عهده ام بود تصمیم گرفتم به همراه مهیار به محضر ثبت ازدواج بروم. این گونه بود که بدون حضور پدر و مادرم و در حالی که مهلا و برادرم مخالف ازدواج مان بودند و قصد داشتند مرا منصرف کنند با اصرار به عقد مهیار درآمدم. مهیار با اجاره اتاقی در حاشیه مشهد مرا به آن جا برد و زندگی مشترک مان را شروع کردیم.

همسرم اجازه نمی داد با خانواده ام رفت و آمد داشته باشم، با این که باردار بودم و به مادرم نیاز بیشتری داشتم ولی مهیار با یک جر و بحث و دعوای ساختگی با پدرو مادرم قطع رابطه کرد و من دوران بارداری ام را به سختی گذراندم تا این که پسرم به دنیا آمد و همسرم با مدارک خودش برای «آراد» شناسنامه گرفت درحالی که من آرزو داشتم به خاطر ازدواج با مرد ایرانی صاحب شناسنامه بشوم اما او هیچ تلاشی برای شناسنامه من نکرد و همین موضوع را مانند چماقی بر سرم می کوبید.

همسرم هر روز در منزل را قفل می کرد و تا بازگشت او ما در خانه زندانی بودیم. مهیار با رفتارها و کارهای غیرمعقولش همواره مرا آزار می داد و اوضاع زندگی ام روز به روز بدتر می شد درحالی که انگار من و دو فرزندم اسیر مهیار شده بودیم. در این شرایط به زندگی سرد و بی روحم ادامه دادم تا این که روزی همسرم فراموش کرد در منزل را قفل کند.

من هم به همراه دو فرزندم از خانه فرار کردم و با شرح ماجرا برای برادرم تصمیم گرفتیم از مهیار شکایت کنیم اما همسرم با چرب زبانی و دادن تعهد مرا به خانه برد. برادرم مدام می گفت حرف های همسرت را باور نکن و کار را به قانون بسپار ولی من فکر کردم او به اشتباهاتش پی برده و رفتارش تغییر کرده است.

دوستان شوهر بی غیرتم به من تجاوز کردند!

متهم

اما همان شب با چاقو به من حمله کرد و کتکم زد تا جایی که زیر مشت و لگدش بیهوش در گوشه ای افتادم. او  زن های بزک کرده را سوار کرده با خودرواش به داخل خانه می آورد و به خاطر ایجاد رابطه و تجاوز با آن ها، مرا عذاب می داد. این گونه بود که کاسه صبرم لبریز شد و دیگر تاب نیاوردم و زمانی که در منزل قفل نبود برای بار دوم فرار کردم و به منزل برادرم رفتم و با طرح شکایتی خواستار حق و حقوقم شدم. حالا هم با این که سومین فرزندم را باردارم، حاضر به زندگی با همسرم نیستم و از سویی هم نمی خواهم سربار خانواده ام باشم به همین خاطر به قانون پناه آورده ام. شایان ذکر است به دستور سرهنگ علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان مشهد) این زن و فرزندانش به بهزیستی معرفی شدند./رکنا

این خبر تجاوز مرد به زن غریبه جلوی چشمان زنش!+عکس اولین بار در پدیدار شد.

مشاهده لینک تجاوز مرد به زن غریبه جلوی چشمان زنش!+عکس

hotnewsحوادث6 سال پیش • dahio.com • 157



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها