ابولفضل خدائی: روز سه شنبه روزنامه نیویوک تایمز خبر داد که آمریکا قصد دارد تا برای جلوگیری از لغو تحریم تسلیحاتی ایران در 27 مهرماه سال جاری به برجام بازگردد تا بتواند حق رای خود را حفظ کند. امریکا دو سال پیش از توافق اتمی ایران و پنج کشور صنعتی جهان خارج شد و طبق آن تحریم های ثانویه که شامل فروش نفت ایران هم می شد را اعمال کرد. پس از ان ایران نیز در پاسخ تعهدات برجامی خود را در 5 مرحله تقلیل داد. دراینباره با مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل بین الملل گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانید:
نخست بفرمایید که چرا سیاست ترامپ در چهل سال اخیر متفاوت تر از روسای جمهور آمریکا بود؟ آیا این کشور در قبال تهران راهبرد سیاست خارجی خود را تغییر داده است؟
ایالات متحده آمریکا از سال 2018 به بعد در ساحت گفتمان امنیتی خود تجدیدنظر کرده و ایران را به عنوان دشمنش در ساحت نگرش های امنیتی و استراتژیک قرار داده است.قبل از روی کار آمدن دونالد ترامپ دکترین امنیتی ایالات متحده آمریکا در قبال ایران متوجه گزاره محدود کردن همکاری های بین المللی و محاصره منطقه ای بود که در استمرار و ادامه چنین رویکردی، دکترین ترامپ در سال 2018 متوجه ایجاد فضایی شد که بتواند زمینه پرور جایگزینی این گزاره شود که ایران را از یک چالش امنیتی برای آمریکا به یک دشمن امنیتی به منظور اعمال فشار بیشتر بر تهران تبدیل سازد. در همین راستا ایالات متحده آمریکا حرکت خود را در این مسیر آغاز کرد و دونالد ترامپ در چارچوب پارادایم آشوب و دکترین بازیگر دیوانه؛ سیاست کلانی به نام ابهام و پیچیدگی و با استراتژی جوجیتسو وارد عمل شد و تاکتیک های سه گانه تحریک کردن، جاخالی دادن و پرتاب کردن را شکل بخشید. در آن سو جمهوری اسلامی ایران نیز با حرکت های خود در گزاره هایی چون جبهه مقاومت و رودرویی با ایالات متحده آمریکا در منطقه، بستن تنگه هرمز و همچنین تلاش برای ایجاد یک جبهه معنادار تحت عنوان مقاومت، زمینه های بهره برداری از تئوری جنگ نامتعادل در قبال آمریکا را فراهم کرد. از همین رو ایالات متحده آمریکا نیز سعی دارد با بزرگنمایی قدرت ایران و آنچه که ایرانیان بیان می کنند، زمینه های اقناع افکار عمومی و القاء ایران به عنوان یک تهدید امنیتی را در جهان فراهم سازد.
ایا موفق هم بوده اند؟
اگرچه آنها در این زمینه به طور مطلق موفق نبودند اما به طور نسبی این امر صورت پذیرفت و هم اکنون شاهد ایجاد فضایی هستیم که در آن جمهوری اسلامی ایران تحت فشار بین المللی ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است و آرام آرام اتحادیه اروپا نیز به آن پیوند می خورد که این مسیر زمینه ساز ایجاد یک فضای معنادار در فشار بیشتر علیه ایران است. اروپایی ها گام به گام به آمریکایی ها نزدیک تر خواهند شد. آنها تمایل به حزب دموکرات و جمهوری خواه را اندازه یک اقیانوس نمی پندارند؛ بلکه اندازه جویی می دانند که دموکرات ها در یک طرف آن و جمهوری خواهان در طرف دیگر آن قرار دارند که به سرعت نیز می توانند جای خود را از این سو به آن سو عوض کنند.
این مساله به رئیس جمهوری بعدی آمریکا اگر فرض بگیریم بایدن پیروز شود، منتقل می شود یا استراتژی تازه تری دنبال می شود؟
کاخ سفید هر رئیس جمهوری داشته باشد چه دونالد ترامپ و یا جو بایدن باید منطق محدودسازی ایران در خاورمیانه را دنبال کند. از این جهت تغییر اندکی در ادبیات، تاکتیک و تکنیک در برخورد با ایران به وجود نخواهد آمد. باراک اوباماه هم اگر برجام را پذیرفت و جان کری و تیمش را برای مذاکره جدی با ایران به وین فرستاد در فکر این بود که بعد از برجام فشارهای واشنگتن بر تهران را تداوم بخشد و در ادامه را در باب پرونده ها و موضوعات دیگر پای میز مذاکره بکشاند. استدلال وی این بود که اگر ایران وارد بازی مذاکره شود مجبور است در حلقه های گوناگون مذاکرات بعدی نیز وارد شود و بالطبع زمینه های ایجاد فضای گفتگوی بیشتر به منظور محدودسازی ایران در شعارهای انقلابی مطرح خود در تهران را فراهم کند.
لذا با موضع گیری رهبری جمهوری اسلامی ایران در باب عدم مذاکره در خصوص پرونده های دیگر به جز پرونده هسته ای شاهد فضایی هستیم که در آن جمهوری اسلامی ایران تحت تأثیر محدودسازی تفسیری از برجام توسط کاخ سفید در اواخر دوران اوباما هم بود. بنابراین نباید از این موضوع غافل شویم و چندان امیدی بدان نداشته باشیم.
با این تعریف پس بریم سر سوال اصلی،تصمیم آمریکا برای بازگشت به برجام را چه طور نگاه می کنید؟ بازگشت آمریکا را می توان حقوقی تفسیر کرد یا سیاسی؟ و اگر موفق شود چین و روسیه چه تصمیمی خواهند داشت؟
ایالات متحده آمریکا در همین راستا تلاش برای ایجاد یک سامانه حقوقی معنادار با پذیرش مراجع بین المللی را آغاز کرده است. اگرچه ایالات متحده آمریکا در این مسیر با چالش های عمده ای چون مخالفت چین و روسیه روبرو خواهد بود اما بازار گرم تحولات بین المللی و نیاز دولتمردان قدرت های بزرگ به یکدیگر از جمله آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده از جنگ سرد موجب خواهد شد تا با بده بستان های دیگر ایران بار دیگر تنها بماند. در همین حال آنچه که ایران تحت عنوان امید به چین و روسیه و همچنین ایجاد فضای منطقه ای مناسب در جهت فشار به ایالات متحده آمریکا دنبال می کند در وضعیت فعلی موثر و قابل قبول نخواهد بود.
در آن سو واشنگتن نیز با موانعی چون رقابت با اتحادیه اروپا، رقابت با چین روسیه در مناطق تحت نفوذ و اصطکاک های گوناگون موجبات ایجاد چالش محدودکننده را برای خود فراهم خواهد کرد. به طور طبیعی اگر لبه های تیز این چالش ها در دو جبهه موافقت و یا مخالفت با آمریکا به سرانجام معین کننده ای در جهت شکل دادن به نظم آینده بین المللی بینجامد، می تواند جرقه هایی را در آینده به وجود آورد که موجب افزایش و گسترش خشونت و درگیری ها در سطح منطقه و بین المللی شود.
از طرفی اگرچه روسیه و چین به طور لفظی حمایتشان را از ایران اعلام می کنند و مسکو به صراحت بحث فروش تسلیحات به ایران را در پایان تحریم تسلیحاتی ایران مطرح می کند اما بدیهی است که تأمین منافع برای این دو کشور در اولویت قرار دارند. در این راستا روس ها بارها اعلام کرده اند که به دنبال ایجاد فضایی هستند که ایران را به عنوان یک شریک استراتژیک قلمداد کنند. نکته اینجاست که روس ها هیچ گاه نتوانسته اند صداقت و راستی خود را به معرض نمایش بگذارند.
از چه لحاظ روس ها به نسبت به ایران صداقت نداشته اند؟
عدم تکمیل نیروگاه بوشهر، نادیده گرفتن ایران در سوریه، عدم همکاری با ایران در بوسنی و هرزگوین، تلاش برای محدود کردن ایران در افغانستان خود گواه بر این موضوع است و این کشور همواره تلاش کرده است تا از ایران به عنوان یک برگ برنده برای امتیازگیری از ایالات متحده آمریکا سود ببرد.
درباره چین؟
در مورد چین نیز به همین گونه است و نکته مهتر اینکه دو کشور چین روسیه در کلونی قدرت های بزرگ جهانی قرار می گیرند و در این عرصه همانطور که برای کشاندن ایران به میز مذاکره در ماجرای برجام حتی به طور حداقلی با ایالات متحده آمریکا همکاری کردند، بار دیگر نیز تلاش خواهند کرد با گرفتن امتیازات بیشتر زمینه هایی را برای هماهنگی با ایالات متحده آمریکا در فشار علیه ایران بازیابی کنند. به طور طبیعی و براساس مولفه های علم استراتژیک روسیه نمی تواند متحد استراتژیک برای ایران باشد. چرا که این دوستی بر محور منافع روس ها در حوزه منطقه ای و بین المللی و همچنین در بستر منازعه ایران و آمریکا معنادار شده است. این معنا را به طور خاص در 4 دهه گذشته و در رفتار و کنش سیاسی مسکو نسبت به تهران می توانیم ردیابی کنیم.
با این شرایط می توانیم این سوال را با حداقل در نظر گرفتن نسبیت، بگوییم که آمریکا در مهرماه به هدف خود خواهد رسید؟
در صورت موفقیت ایالات متحده آمریکا در طرحش و احیای تحریم های سازمان ملل علیه ایران گفته می شود حضور ایران در برجام نیز دیگر معنایی نخواهد داشت اما باید در نظر داشت که هم اکنون نیز این توافق جسدی بیش نیست. برجامی که ایران اعلام کرد که در صورت خروج آمریکا آن را آتش خواهد زد، اکنون به وضعیتی رسیده است که ترامپ آن را ریز ریز کرده است. این در حالی است که ایران هنوز سخن از برجام می گوید با اینکه قرار بود به صورت پلکانی از آن خارج شود و پس از چند ماه از گام پنجم کاهش تعهدات برجامی، منطق پلکانی خروج از این توافق نیز از متن به حاشیه رفته است.
این بافت موقعیتی سبب شده تا ایران نتواند جسد برجام را تشییع کند. چون که تشییع جنازه جسد برجام بر روی اقتصاد ایران حداقل از منظر روانی تأثیرگذار خواهد بود و قادر است وضعیت متزلزل اقتصادی کنونی را با یک سکته ناقص دیگری مواجه کند که در صورت عدم کنترل آن می تواند مخاطرات جدی اقتصادی و متعاقباً اجتماعی و سیاسی را به همراه داشته باشد. زنگ هایی که در آبان ماه سال 98 به صدا در آمد هنوز خاموش نشده است؛ اگرچه برخی درصدد آن هستند تا صدای آن زنگ ها را کوتاه و یا در صداهای دیگر گم کنند. بنابراین نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای دنیا اگر وضعیت اقتصادی نتواند پاسخگوی بافت موقعیتی ناشی از گذار از دوران کرونا باشد و همچنین تلنگری که به زیست جهان های جوامع گوناگون وارد کرده فائق بیاید، بالطبع می تواند پیامدهای متعددی را بر کشورها و دولت ها متحمل کند. اگر تهران نیز نخواهد گام هایی را برای پاسخگویی به مردم خود بردارد، باید منتظر اتفاقات و رویدادهایی باشد نسبت دادن آن به بیگانگان و دیگران نیز به امری تکراری و کلیشه ای در نزد افکار عمومی تبدیل خواهد شد.
310 310