اما مسأله این است که آنان از وضع و قصد خود آگاه باشند، اینکه میخواهند اصول دلبخواه و مورد رضایت امروزین خود را به عنوان تمدن ثابت کنند، یا آنکه در صدد شناخت تاریخ گذشته و تنظیم آن معلومات و کشفیات، برای شکل دهی به تمدن امروزی هستند. این دو با هم فرق دارد.
از ادبیات مشترک این افراد، مفاهیمی که در بحث استفاده میکنند، و نیز سامانههای ذهنی که ایجاد میکنند، میتوان حدس زد که آنها بیشتر در اندیشه اثبات آمال و آرزوهای مطابق اصولی هستند که در این زمانه آنها را درست میدانند، در حالی که، بسیاری از آنچه به عنوان حقایق لازم التحقق از آنها یاد میکنند، مسائلی است که اکثریت جامعه روحانیت و یا جامعه متدینین، مثلاً صد سال یا دویست سال قبل، حتی یک درصد هم به این اصول نگاه مثبت نداشت. برخی از آنها، هنوز هم همین طور است. ولی در امروزه، اینان در صدد اثبات آن مفاهیم به عنوان اصول تمدن اسلامی هستند، و تصویری ارائه میدهند که گویی اینها اصول درستی است که از قدیم هم مورد قبول همه بوده است. در موارد مشابه هم همین طور است. مثلاً اگر در یک مساله فقهی، نگاه تازه ای باشد، همواره تلاش میشود تا ثابت شود، از قدیم الایام همین نظر بوده و گویی مخالفان در این مسأله استثناءهای غیر قابل ذکر هستند.
درباره شناخت تمدن گذشته هم، جنبههایی که به عنوان وجه مطلوب و مثبت پذیرفته شده، اغلب با تحریف تاریخ همراه بوده و نوعی اقتباس مشکوک و متزلزل از تاریخ است. در این موارد، با دگرگون کردن مواد تاریخ، تحلیل جهت دار آنها و ارائه دیدگاههایی که متناسب با گفتمانهای جاری است، سعی میشود تصویری دلبخواه از آنها بدست داده شود. فرض کنید امروز در دنیا، دمکراسی، انسانگرایی، حقوق زن یا کودک یا جز آن و حتی مسأله ای مانند حقوق حیوانات مهم است. تلاش این است تا نشان داده شود همه اینها، در دل فرهنگ و تمدن ما، اصولی پذیرفته شده بوده است.
البته تئوریسینهای تمدن اسلامی، دو گروه محافظه کار و لیبرال هستند. برای مثال جانبداران لیبرالیسم در این زمینه، فعالیت میکنند تا از قرن چهارم نمونههایی از تکثر عرضه کنند و نشان دهند که اینها همان چیزی است که در یک تمدن درست در پی آن هستند. آنها در همین زمینه، هر آنچه را از تاریخ قبول ندارند، به بنی امیه و بنی عباس و امیران فاسد نسبت میدهند. حتی از علمایی که مثلاً آن تکثر را قبول ندارند، به عنوان کسانی یاد میکنند که همراه حکومتهای فاسد بوده اند. در واقع، آنها مطلقاً عملکرد هزار و سیصد ساله خلافت را، وقتی از نظرشان منفی است، جزو تمدن اسلامی نمیدانند، و کل تمدن اسلامی مقبولشان را در همان چند برخوردی که به دید آنان مثبت است، و مثلاً یک حاکم در فلان شهر مثلاً عضد الدوله انجام داده، خلاصه میکنند. در واقع، بیشتر تلاشهایی که در باره تعریف تمدن اسلامی صورت میگیرد، بسیار بسیار بیش از آنکه بیان درست اتفاقات گذشته و یک تفسیر درست و کامل و شامل تاریخی باشد، نوعی تاریخسازی، و نتیجه احساسات و عقلانیتی است که امروزه به عنوان گفتمان غالب در میان یک جمع معدود اما متمرکز در یک جغرافیا وجود دارد.
این امر فی حد نفسه اشکالی ندارد، مشروط بر اینکه آنان که این اقدامات را انجام میدهند بدانند چه میکنند. اشکال در این است که این دوستان، تصور کنند این شبه کشفیات، امور تاریخی و واقعیتهای موجود در گذشته این امت است و با چند ارجاع به چند به منبع تاریخی، ثابت میشود. و اما بدانند که بیش از کشف گذشته، در حال ساختن یک بنای تازه هستند، و البته مخاطبان آنها هم این را دریافته باشند، کار آسانتر خواهد بود. نمیشود ذهن جامعه و خودشان، هم تصور کند که در حال بازسازی گذشته است، و هم آماده باشد تا بدون مشکل و بی دردسر و گرفتاری در گذشته گرایی، یک ساختار نوین برای وضع موجود جامعه و اصلاح آن ارائه دهند. در واقع، یک مشکل تحریف تاریخ است و مشکل دیگر ساختن یک دنیای نوین. حتی نیاز دارد تا ما ذهنهای آزادتری داشته و در چارچوب ارزشهای کلی مقبول در جامعه و جهان، به طراحی بپردازیم.
* منتشر شده در کانال شخصی دکتر رسول جعفریان