2. گلستان سرزمین دوم من است. با وجود آنکه من زاده اراکم، ولی بخش مهمی از تحقیقات علمیام را در گلستان انجام دادهام. من خیلی خوش شانس و خوشبخت بودم که خداوند افتخار محققی گلستان را به من بخشید. گاهی به خود میگویم “آدم باید خیلی خوش شانس تر باشد که خداوند در عالم زمینی به او پاسداری از «گلستانی» را سپرده است، که در بهشت وعده آن داده شده است”.
3. هر بار به گلستان میروم از نابخردی مسئولین استان گلستان غصه میخورم. به خود میگویم: چرا آنها ارزش گلستان را نمیدانند؟ چرا آنها بی رحمانه با لدر و بتن و اره موتوری به جان طبیعت گلستان افتادهاند؟ هر جایی رودی است را سد میکنند، هر جایی کوهی است را میتراشند یا جاده می کننند یا معدن، هر جایی سبز را میخراشند، خانه می سازند و یا با بی تدبیری به آتشزنان و زباله ریزان میسپارند. نه به جنگل، نه به دشت و نه به دریا و رود رحم نمیکنند. آخرین اقدام در این سیاهه ننگین را همه میدانند: 20 سال در مقابل عقل و منطق ایستادند تا تنها جزیره دریای کاسپین را به اشغال درآورند. آنها آرامش طبیعت و آواز پرندگان را برنتافتند و بلاخره در مصافی نا برابر با نفوذ خود و چنگال آهنین لدرها عزم کردهاند که آشوراده را به ویرانه و زباله دانی تبدیل کنند. پول پرستانی که زیبایی طبیعت آرامشان نمیگذارد، برای حفظ منافع شرکتهای خصولتی، جز زمین خواری، جنگل خواری و کوه خواری -به تعبیر رهبری- گو اینکه کار دیگری بلد نیستند.
4. خالقی که گلستان را آفریده است، برای ماندگاری بوستانش، نعمات خود را دریق نمیکند. کمتر جایی در ایران داریم که هم در تابستان های گرم و هم در زمستان های سرد، بارانهای شدید ببارد. این بارانها رمز بقای گلستان است. چه بارانی که در تیر 80 آمد و چه بارانی که در آستانه بهار این هفته دشت گرگان را پر آب کرد. باران تیر 80 به گلستانیان گفت که جاده گلستان را بردارید و بروید تا اینجا خلوتگاه مخلوقات خداوندی باشد. اما چوبخواران گرگانی، با اره موتوری به جان بقایای جنگل افتادند و ماهها گلستان را تراشیدند تا اصحاب بتن و آهن، زیباترین پارک ملی خاورمیانه را دو تیکه کنند. ما سالها جنگیدیم و زورمان به آنها نرسید و همچون آشوراده شکست خوردیم. آنها پشتشان خیلی گرم است. من نمیدانم چه رازی در این معما نهفته است که هر رئیس جمهوری آنجا میرود، فرمان یک ویرانی را صادر میکند و پایش میایستد که این فرمان حتما اجرایی شود!
5. وقتی به عکسهای سیلابهای گلستان نگاه میکنم، از دید یک گیاهشناس خوشحالم. البته از رنج مردمان دوست داشتنی دشت ترکمن صحرا ناراحت میشوم. اما میدانم که دشت ترکمن صحرا به این سیلابها نیاز دارد. دشتی که مستعد شوری است – همچون دشت خوزستان – فقط با کمک سیلاب نمک زدایی میشود و سرزمین تالابهای بین المللی، برای پر کردن این تالابها به سیل نیاز دارد. اگر جنگل تراشی و سد سازی نبود، این سیلابها ویرانگر نمیشد. چرا که بخش عده آنها جذب سفرههای زیرزمینی میشد و باقی آن در دشت آرام میگرفت و یا به کمک رودها به دریا و تالابها میرفت.
6. طبیعت دوستی از گلستان دو عکس برایم از پارک ملی گلستان فرستاده است. در یک روز دو پدیده در آنجا رخداده است. یک آبشار جدید در صخرههای آدم چاغران متولد شده و یک رانش زمین در آقسو. هر دوی این پدیدهها راز «گلستانی» این سرزمین است. کسانی که به بهانه توسعه برای چاپیدن درآمدهای نفتی، با بتن و لدر و آهن به جان طبیعت میافتند و یا برای روشن نگهداشتن کارخانههای نئوپان سازی به جنگل خواری و جنگل تراشی خو کردهاند، میخواهند خلق این زیباییها را سد کنند.
در این روزهایی که خالق «روزی طبیعت» را سخاوتمندانه به گلستانیان ارزانی داشته است، مسئولین جاده صاف شدن کن خصولتیها در آشوراده شدهاند تا با حمایت رئیس آتش به اختیار سازمان حفاظت محیط زیست، گلستان ایران را بیابان کنند. حرفی برای گفتن ندارم. تنها با این جمله عیدتان را تبریک میگویم که گلستان کردن ایران پیشکشتان، تو را به خدا دست از گلستان بردارید تا نسلهای آینده معنای واژه “گلستان” را گم نکنند.
42237