سینمای عامهپسند ما طی سالها، شکل و شمایل متفاوتی پیدا کرده است. مفهوم سینمای «عامهپسند» از زوایای متفاوتی شایان بحث و واکاوی است. نخست اینکه بسیاری کارکرد این نوع سینما را سرگرمکنندگی میدانند که البته میتواند به جریان سودآوری سینما نیز کمک درخور توجهی کند. گروهی دیگر معتقدند چنین فیلمهایی اساسا عاری از خلاقیت هنری هستند که تنها با هدف گولزدن مخاطب و راهیکردن او به سالنهای سینما ساخته میشوند و نتیجهای برای مخاطب نخواهند داشت. موافق یا مخالف این نوع سینما هم که باشیم، باید پذیرفت که سینمای عامهپسند ریشهای تنومند در سینمای ایران داشته و دارد و البته مشتاقان فراوانی را راهی سالنهای سینما میکند. اما بهانه گفتوگو با ابوالحسن داوودی، کارگردان و فیلمنامهنویس صاحبنام سینمای ایران، واکاوی تغییر و تحولات سینمای عامهپسند از گذشته تاکنون است. اینکه چرا در سالهای اخیر، عمده فیلمهایی از این دست، به کپیکاری و در بسیاری از موارد به نسخههای بیکیفیتی از فیلمفارسی تبدیل شدهاند؟
وقتی به گذشته و اصطلاحا فیلمفارسیها نگاه میکنیم، وجوهی در اکثر فیلمهای آن دوره توجهبرانگیز است؛ ازجمله اینکه عموما فیلمها با تودهای از مخاطب ارتباط میگرفت و اثرگذاری برخی فیلمها بر توده وسیعی از مخاطبان تا مدتها باقی میماند. طبیعی است که سینمای عامهپسند در سالهای متوالی تعاریف متفاوتی پیدا کرده است؛ نگاه شما به سینمای عامهپسند چیست؟
تعریف سینمای عامهپسند را نمیتوان از شمایلی که در حاکمیت قبل داشته به آنچه بعد از سال ۵۷ و درواقع از شروع دهه ۶۰ تبدیل شد، تسری داد. بالطبع بسته به موقعیت و شرایط حاکم بر جامعه، این دو تصویر از هم کاملا متفاوت هستند. وقتی درباره سینمای پیش از انقلاب صحبت میکنیم، تعریف موقعیت فیلمهایی که بهعنوان فیلمفارسی آن زمان معروف بودند، با فیلمهایی که بعد از انقلاب ساخته شدند، بهکلی متفاوت است. اقبال تماشاگران آن سالها به اینگونه از فیلمها بیشتر به این دلیل بود که اغلب درونمایه فیلمفارسیهای آن زمان پاسخی به تمایلات سرکوبشده و نیازهای بهدستنیامده مردم بود. به تعبیری، سینمای پیش از انقلاب یا فیلمفارسی بهنوعی شبیه به «کاباره فقرا» بود؛ یعنی جایی که مخاطب سرگرمی و رضایت خاطر را با رقمی اندک پیدا میکرد و نوعی امید واهی، ایدئالها و آرمانهای دستنیافتنیاش را در فیلمها جستوجو میکرد. علاوه بر آنکه اکثر مخاطبان این قبیل فیلمها، محرومیتهای رفاهی، جنسی و اجتماعی خود را با دیدن چنین فیلمهایی جبران میکردند. تصویری که در اکثر فیلمفارسیهای آن زمان ارائه میشد، این بود که آدمهای فقیر همیشه خوشبختتر بودند و اغنیا غالبا شخصیتهای منفی و درگیری بودند که یا مشکلات فراوان داشتند یا در انتها به این مشکل میرسیدند! و این البته تسکین موقتی بود برای رهایی از اندیشیدن به تضادهای طبقاتی که به هر حال در جامعه وجود داشت و بهنوعی التیامی روانی بود برای زخمها و محرومیتهای آنها. به هر حال از دلایل اصلیای که چنین فیلمهایی در سطح طبقه محروم مرکز توجه قرار میگرفت، تمرکز بر همین نیازهای رؤیاپردازانه بود. اما بعد از انقلاب شرایط تغییر کرد و ما در تداوم این تفکر با جنس جدیدی از سینما روبهرو شدیم که این بار بخش اساسی توان جذب تماشاگر خود ازجمله عریانی و تکیه بر مضامین و تصاویر جنسی را از دست داده بود و به همین دلیل با وجود تلاشهای پراکندهای که شد، این سبک چند سالی به محاق رفت تا بالاخره توانست در قالب جدید، خودش را پیدا کند. بالطبع و بر اساس جبر زمانه و تغییر معیارها و افزودهشدن موانع، زمانی نیاز بود تا سلایق مردم به این تغییرات عادت کند و بپذیرند فیلمهایی با معیارهای متفاوت در ارائه جذابیت در سینما ببینند.
البته بعد از انقلاب شاهد شکل دیگری از سینما بودیم و در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب چندان خبری از سینمای عامهپسند نبود.
بله در دهه 60 که خودم هم فیلمسازی حرفهای را شروع کردم، با خالیشدن یا بهتر بگویم خلوتشدن میدان فیلمفارسی، نوع نگاه به سینما، ابتدا با فیلمهای سفارشی با مفاهیم مورد نیاز حاکمیت ادامه پیدا کرد و بهجز معدود فیلمهایی که غالبا در ژانر اکشن توانستند موفقیتی در گیشه داشته باشند، دوران طلایی فیلمهای کودک آغاز شد. البته نهفقط به دلیل اینکه کودکان تماشاگران بهتری بودند، بلکه غالبا به این دلیل که در فیلمهای کودک معمولا ممیزی کمتری انجام میشد؛ چراکه خود موضوعات بهگونهای بود که کمتر دچار جرح و تعدیل میشد و به همین دلیل بود که بعد از مدتی بعضی از سوژهها و موضوعاتی که شاید بیشتر ربط مستقیم به بزرگسال پیدا میکرد، در فیلمهای کودک گنجانده میشد. با تغییر اجباری ذائقه مردم، به مرور این سینما تغییر شکل داد و در دهه 70 که فضای فیلمسازی به نسبت قبل کمی بازتر شد، گونههای جدیدتری از فیلمهای پرمخاطب به سفره سینما اضافه شد و سیاسیشدن طیف طبقه متوسط یا گاهی طبقات پایین جامعه، باعث شد قشر وسیعی از مردم غیر از فیلمهای کمدی و سرگرمکننده صرف، به فیلمهای اجتماعی و خانوادگی اقبال پیدا کنند. به همین دلیل هم میبینیم نوع فیلمهایی که در چند دهه پس از انقلاب ساخته شدند، متفاوت از فیلمهایی است که ما بهعنوان فیلمفارسی با یک شناسنامه مشخص از آن یاد میکنیم.
وقتی از سینمای پیش از انقلاب صحبت میکنیم، با تمام مختصاتی که از فیلمفارسی وجود دارد، به اعتقاد گروهی، برخی از این قبیل فیلمها در سطوح اجتماعی و هویتبخشی، فیلمهای مؤثری بودند. به نظر شما میتوان چنین رویکردی را در قبال بعضی از فیلمهای آن زمان بر روی مخاطب مؤثر دانست؟
همانگونه که اشاره کردم، خاطرهای که الان در سطح جامعه نسبت به سینمای آن دوره وجود دارد و مقایسهای که گاهی صورت میگیرد، با تصویری که از حکومت قبل در ذهن بیشتر افراد جامعه وجود دارد و تنگناهایی که امروز تجربه میکنیم، همه باعث شده این قضاوت عمومی تعدیل و در خیلی از مواقع حتی کاملا دگرگون شود. مقصودم این است که نگاه اکثر مردم جامعه به سینمای فیلمفارسی آن زمان، حالا تبدیل به یک تصویر نوستالژیک شده است. در این صورت، بسیاری از مسائل و مشکلات، ازجمله سطحیبودن اثر، در خیلی از موارد در ذهن مخاطب عام ممکن است به فراموشی سپرده شود. اگر قرار است نگاه جامعهشناسانه و بیطرف به موضوع داشته باشیم، تصویر الان نسبت به سینمای پیش از انقلاب، تصویری احساساتی و نوستالژیک از فیلمهاست که راه را بر قضاوت واقعی تنگ میکند. اما حقیقت این است که اکثر فیلمهای گیشهپسند آن زمان از محدودیتها و مسائلی که بهاصطلاح طبقه محروم گرفتار آن بودند، سوءاستفاده میکردند. یعنی اگر مردم طبقه محروم که تماشاگر جدی این فیلمها بودند، پولی نداشتند تا نمایشی از رقص و آواز و خوشگذرانی را تجربه کنند، آن را به شکلی در فیلم میدیدند یا اگر حتی نمیتوانستند نیازهای طبیعی خودشان را برآورده کنند، با اضافهکردن تصویرهای جنسی به فیلم، چنین نیازهایی برای مخاطب سینما مرتفع میشد. به گمان من این بیشترین گزاره برای اقبال مخاطب آن زمان به فیلمها بود. من تصور ذهنی و ساختار فکرشده دیگری جز این در پس فیلمهای آن زمان نمیبینم؛ چراکه حتی فلسفهای که بهعنوان فلسفه غالب زندگی در اینگونه فیلمها تبلیغ میشد، به نظرم غالبا منحط بود؛ نوعی فلسفه تسلیمشدن به پیشامدهای روزگار و اینکه به هر حال آدم بیپول وجدانش راحتتر است و آدم پولدار همیشه دچار مشکلات و مسائل مختلفی است. این موضوعات از طرفی میتوانست در آن شرایط خواست و مقبول طبقه حاکم هم باشد؛ چراکه اگر آن دوره هم بهاصطلاح اعتراضاتی وجود داشت، قطعا هیچکدام از این موارد را در فیلمها نمیدیدیم. یعنی تصویر اجتماعی آن سالها را کمتر در فیلمها میبینیم. مقصودم این است که تصویر واقعیای را که از جامعه وجود داشته، غالبا در فیلمها نمیبینم. پس از این جهت نمیتوان نگاه جامعهشناسانهای روی اینگونه فیلمهای قبل از انقلاب داشت؛ یعنی محصولاتی که صرفا بهعنوان فیلمفارسی ساخته میشد. البته نمیتوان تمام فیلمهایی را که پیش از انقلاب ساخته شده، خالی از معنا دانست. ما دورانی موسوم به موج نو را در آن سالها تجربه کردیم که اتفاقا فیلمهای متعلق به این جریان هم گاهی بسیار مورد اقبال قرار گرفتند. تقریبا از سال 52 به بعد، نسل جدیدی از کارگردانها به سینمای ایران اضافه شدند؛ افرادی مثل مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی یا داریوش مهرجویی وارد سینما شدند و جنسی از سینما را به مخاطب ارائه دادند که هم مورد اقبال بود و هم مضامین آن از فیلمهایی که پیش از آن ساخته میشد، کاملا جدا بود. پس تعریفی که از سینمای پیش از انقلاب میتوان ارائه داد، به دو شاخه تبدیل میشود؛ یک شاخه همان سینمای صرفا سرگرمی است که به دلایل مختلفی ازجمله مسائل تجاری ساخته میشد و عموما سودآوری داشت و شاخه دیگر فیلمهایی که توسط نسلسومیهایی که وارد سینما شدند، ساخته و باعث شدند نگاه اجتماعی بهتری به موضوعات شکل بگیرد و طبعا گاهی وقتها فیلمهای آنها با مشکل هم روبهرو میشد.
در سالهای بعد از انقلاب، با توجه به مختصات سینما در هر دورهای، تصمیماتی برای سینما گرفته شده است و به نظر میرسد رسیدن به سینمای عامهپسند، در سالهای گذشته در هر دوره تعریف خاص خودش را داشته است. شاید وقتی از دهههای 60 و 70 حرف میزنیم، با توجه به مختصات سینما و محدودیتهای آن دوره، شکل دیگری از سینمای عامهپسند تعریف شد. به مرور هرچه جلوتر میآییم سینمای عامهپسند ما شکل و شمایل دیگری پیدا میکند. اینقدر که در سالهای اخیر حجم زیادی از این قبیل فیلمها که با عنوان سرگرمی ساخته میشوند، بهمراتب نسخه بیکیفیتتری از فیلمفارسیها تلقی میشوند. ارزیابی شما از فیلمهای عامهپسند سالهای اخیر چیست؟
به نکته درستی اشاره کردید. فکر میکنم سینما بهویژه در دهه اخیر، به روال همان فیلمفارسیهای قبل از انقلاب وجه تجاری و غالبش که بیشتر به سینمای گیشه معروف شده است، عملا جز سودآوری و رسیدن به بهرهوری مالی به چیز دیگری فکر نمیکند. از این جهت، این نوع فیلمها کاملا تنه میزنند به همان فیلمهایی که با عنوان فیلمفارسی در قبل از انقلاب و با همان منظور ساخته میشدند. به همین دلیل تکلیفشان هم روشن است؛ یعنی این قبیل فیلمها معمولا در هر زمانی سعی میکنند بر اساس قواعدی که برای آنها تعیین میشود، بدون اینکه درگیری خاصی پیدا کنند و وارد مسائل پیچیدهتر جامعه شوند یا برگرفته از یک نظرگاه و جلوهگاه ویژه اجتماعی یا سیاسی باشند و بخواهند پیامی را به تماشاگران بدهند، در همان میزان سعی میکنند کار خودشان را پیش ببرند و معمولا هم موفق هستند. به همین دلیل است که میبینیم هر زمان مشکلاتی برای سینما پیش میآید، معمولا به این طیف فیلمسازها که به کف سینمای تجاری و گیشه معروف هستند، کمترین لطمهای وارد نمیشود و همچنان کار خودشان را انجام میدهند و حتی در موقعیت بهتری هم قرار میگیرند. در همین بحران اخیر نیز شاهد هستیم که بیشترین میزان فیلمهایی که اجازه تولید گرفتهاند و همچنان به تولید ادامه میدهند، فیلمهایی هستند که در این رده قرار میگیرند و کمتر فیلمهایی که بهعنوان فیلمهای جدی یا فیلمهای متفکر یا فیلمهایی که یک چالش را در جامعه مطرح میکنند، ساخته میشوند یا مجوز ساخت میگیرند. این موضوع در حقیقت ذات این بخش از سینماست که مثل آفتابپرست، چه قبل و چه بعد از انقلاب، ماهیت انطباقی خودش را حفظ کرده است.