لیوان را از پارچ پر کرد. خواست سربکشد. دستش را پایین آورد و آب را برگرداند توی پارچ.
⁃ پسر! اون موتور داغونه رو که گفته بودم تروتمیزش کنی بدیم به این بنده خدا بیخیالش شو. او نو تره رو بده بهش.
زیر لب به خودش گفت:روزه نمی گیری نگیر. دیگه چرا به مردمی که روزه می گیرن دروغ میگی.
1717