روی زمین که افتاد با چشم خونی یک نگاه به نهر می کرد و یک نگاه به خیمه ها… یک نگاه به نهر و یک نگاه به خیمه ها…
زیر لب به رود گفت: اگر آقایم اجازه می داد یقه ات را می گرفتم تا در خیمه رباب می بردمت.
1717
روی زمین که افتاد با چشم خونی یک نگاه به نهر می کرد و یک نگاه به خیمه ها… یک نگاه به نهر و یک نگاه به خیمه ها…
زیر لب به رود گفت: اگر آقایم اجازه می داد یقه ات را می گرفتم تا در خیمه رباب می بردمت.
1717