سینماسینما، سحر عصر آزاد
روز چهارم جشنواره سی و هشتم با نمایش یک فیلم وحشت کم جان و کم مایه، یک فیلم اجتماعی که روی فیلم فارسی را سفید کرده و البته تراژدی از سویه سیاه جنگ هشت ساله ایران و عراق گذشت و تلخی دلچسبی را به عمق جانمان رسوب داد. کامی که در واقعیت هم تلخ است، با چنین فیلمی تلخی اش عمق و رسوب شیرینی پیدا می کند.
“آن شب” نخستین فیلم کوروش آهاری بر اساس فیلمنامه ای از خودش و میلاد جرموس در ژانر ترس و وحشت ساخته شده است. فیلمی که از یک الگوی کلیشه ای و قدیمی برای روایت داستان و وحشت آفرینی بهره برده اما در اجرا و بخصوص کارگردانی که به شدت در تأثیرگذاری چنین فیلمی اهمیت دارد، نوآوری و خلاقیت و طبعاً تأثیرگذاری ندارد. از همان اولین گام که باید منطق پناه بردن این خانواده سه نفره به یک هتل متروک در حاشیه شهر درست از کار دربیاید، فیلمنامه دچار مشکل و ضعف های آشکار است که به منطق کلی فیلم هم لطمه می زند. در ادامه نیز شاهد یک سری اتفاقات تکرارشونده و فرسایشی هستیم که بدون نظم فقط پشت سر هم بروز می کنند تا بیش از ترس برهم زننده اعصاب مخاطب باشند. اینکه فیلمساز می خواهد از بستر ترس و وحشت نقبی به مفاهیم اخلاقی و کارما و مواجهه آدم ها با اعمال گذشته شان بزند، ایده جذابی است که برای سطحی و باسمه ای نشدن نیاز به ظرافت در طراحی این روند دارد. اما این اتفاق هم در فیلم نیفتاده و نه اعتراف زن در راستای یک روند دراماتیک قرار می گیرد نه حتی مواجهه کاراکتر شهاب حسینی با خودش و درگیری هایی که با آینه دارد و پایان فیلم را تبدیل به بیانیه ای شعاری و خارج از جهان درام و فیلم می کند.
“درخت گردو” چهارمین فیلم محمدحسین مهدویان پس از “ایستاده در غبار”، “ماجرای نیمروز”، “لاتاری” و “ماجرای نیمروز: رد خون” است که همچنان فیلمنامه اش توسط ابراهیم امینی با همکاری حسین حسنی به نگارش درآمده است. فیلمی که تراژدی مغفول جنگ ایران و عراق را با وامداری به سبک مستندگونه مهدویان به شکلی تأثیرگذار به تصویر می کشد. مهدویان با انتخاب قصه مرد کُردی به نام قادر، فیلم را در زمان حال با لحظه های پایانی عمر او آغاز می کند و از همینجا نقبی می زند به گذشته تا قصه خطی خود را با پرش های منطقی در زمان پیش ببرد. قصه ای که با حضور نریشن به حال و هوای گزارشی و مستندنمایی نزدیک شده و همین زاویه نگاه چه بسا بخشی از تلخی و تراژیک بودن ذاتی موقعیت را تعدیل کند. هرچقدر حضور پیمان معادی می تواند هوشمندانه و موهبتی برای فیلم محسوب شود، نقش آفرینی مهران مدیری با گریم سنگینی که در هر مقطع زمانی دارد مخاطب را با چرایی این حضور ورای تلطیف این موقعیت تلخ مواجه می کند و این سوال بی پاسخ می ماند. مهدویان با پرش های زمانی توانسته به شیوه ای دراماتیک تراژدی زندگی قادر را به هدف اصیلِ رساندن صدای قربانیان به جهان امروز پیوند دهد و از ورای آن فیلم خود را محدود به یک تراژدی در گذشته نکند بلکه آن را به زمان حال، روزگار امروز و مردمانی که ما هستیم مرتبط کند که شیوه هوشمندانه ای برای رسیدن به یک هدف ملی-میهنی-انسانی است.
“دوزیست” چهارمین فیلم سینمایی برزو نیک نژاد پس از “ناخواسته”، “زاپاس” و “لونه زنبور” است که بر اساس فیلمنامه ای از خودش ساخته شده است. فیلمی که می تواند در روند فیلمسازی او قدم موثر و رو به جلویی محسوب شود اما بیش از این باید مشکل فیلم را در نگاه و جهان بینی فیلمساز جستجو کرد که قصه را تبدیل به خوانشی چند رده پایین تر از فیلم فارسی کرده است. نگاهی که همه مردان فیلم را به طمع یک دختر جوان باردار به صف آرایی واداشته و دختران و زنان را معطل مردی که آنها را بگیرد! این دغدغه مندی باعث شده فیلم حتی نتواند تصویری دقیق و روشن از لوکیشن و محیط زندگی این افراد و حتی جنس و شناسنامه روابطشان تا پایان کار ارائه دهد و الکن و مغشوش و چه بسا متناقض باقی بماند. همانطور که کاراکتر مانی حقیقی مبهم و غیر موثر باقی می ماند یا کاراکتر سعید پورصمیمی که پا در هوا و با انگیزه های دراماتیک نامعلوم است و در انتها به کنشی ناملموس واداشته می شود. فیلم حتی نتوانسته از ترکیب کنجکاوی برانگیز جواد عزتی، پژمان جمشیدی و هادی حجازی فر به شکلی کاربردی بهره ببرد و طنز خفیف و کمرنگ بین آنها با اتسمفر و فضای تلخ و تیره و تار فیلم نه همخوانی ندارد و نه حتی بامزه است.