روزنامه اعتماد نوشت :چندی پیش وقتی چند خبرنگار از جواد ظریف وزیر امور خارجه درباره سریال «گاندو» و نقش او در این سریال پرسیدند، او ابتدا جواب داد که این سریال را ندیده است و بعد در یک پاسخ کلیتر بیان کرد اساسا تلویزیون نگاه نمیکند. پاسخی که برخی از تلویزیونیها و منتقدان را برآشفت و او را مورد عتاب و خطاب قرار دادند که چرا تلویزیون نگاه نمیکند و چرا این مدیوم رسانهای را نادیده گرفته است. اما نگاهی به زندگی ظریف نشان میدهد که از مدیوم رسانه و ظرفیتهای رسانهای نه تنها بیاطلاع نیست، بلکه خودش از مدیران سیاسی پیشگام در بهرهگیری از رسانههایی است که در عصر تکنولوژی بیشتر کارا بودهاند. با این حال نه تنها ظریف بلکه بسیاری از چهرههای فرهنگی و علمی نیز مدتهاست تلویزیون را کنار گذاشتهاند. لابد خاطرتان هست محمدرضا شجریان نامهای به رییس وقت تلویزیون نوشت و از او خواست صدایش را دیگر پخش نکند. با در نظر گرفتن این اظهارنظرها و واکنشها باید جمله ظریف را هم فراتر از یک واکنش سیاسی دید. ظریف به عنوان یک مقام ارشد سیاسی و حکومتی قطعا با در نظر گرفتن شناختی که از روند این مدیوم رسانهای در طول یک بازه زمانی بلندمدت دارد، این واکنش را نشان داده و گزارهای را مطرح کرده که حرف بسیاری از چهرههای مشهور کشور است. در این گزارش به بررسی دلایلی میپردازیم که منجر به بریدن یا بیاعتنایی خیلی از مخاطبان به تلویزیون شده است، دلایل مهمی که در یک روند تاریخی رسانه ملی را دچار شکست کرده است. طبیعی است که جز مواردی که شمرده میشود، دلایل دیگری نیز برای بیرونقی بازار تلویزیون میتوان ذکر کرد.
یک؛ یکجانبهگرایی و جناح بازی
تلویزیون اگرچه تلاش دارد خود را در بسیاری از رویکردها با دولتهای وقت همسو نشان دهد و با دعوت از وزیران و مسوولان دولتی یا جریانها و احزاب در برنامههای خبری و گفتوگومحور به رسانهای عدالتمحور شبیه شود و با ارایه ارقام و آمار از مثلا حضور دولتیها در هفته دولت نشان دهد که چه میزان از ساعات شبکههای مختلف را به این افراد اختصاص داده است، اما درست در بزنگاههای مهم رویکرد خود را نشان میدهد و به نوعی دست خود را به آشکارترین شکل ممکن رو میکند. هر چند کسی منکر حضور وزرا و مسوولان و حتی «بسیار بسیار به ندرت» چهرههای حزبی و جریانهای مخالف در تلویزیون نیست، اما گاهی پربینندهترین باکس و به اصطلاح پیک زمانی تلویزیون به خبر، گفتوگو، گزارش و برنامهای تعلق گرفته که فرد مخالف توانی برای دفاع از خود نداشته است.
جناح بازی عموما فقط در بخشهای خبری چون بیست و سی یا برنامههای سیاسی تلویزیون نیست. مورد اخیری که بهانه نگارش این گزارش شد، خودش مهمترین نمونه از یکجانبهگرایی در تلویزیون است که اینبار اتفاقا نسبت پررنگتری در ارایه تصویری از یک مقام ارشد حکومتی ارایه داده است. سریال «گاندو» به کارگردانی جواد افشار این شبها از شبکه سه سیما پخش میشود و پرونده امنیتی جیسون رضاییان را دنبال میکند. در این سریال پرونده جیسون رضاییان در مقطعی با دولت و شخص وزیر امور خارجه پیوند میخورد و در قسمتهای گذشته تصویری از شورای امنیت ملی، وزیر امور خارجه و نهاد ریاستجمهوری نشان داده میشود؛ تصویری که شمایلی کاریکاتوری از ظریف میسازد.
ظریف در این سریال فردی خنثی و ضعیف و منفعل و حتی غربزده نمایش داده شده که به دنبال آزادی جیسون رضاییان است. همین سریال و فاصله معنادار و عجیب تصویری مضحک که پخش آن نشان داد تا چه حد رویکرد ظریف نسبت به نادیده گرفتن این رسانه درست بود. اگرچه که بعد از حرفهای او جواد افشار کارگردان سریال بیان کرد که تصویری که از وزیر امور خارجه نمایش داده میشود، شخصیتی منفی نیست و اظهار امیدواری کرده بود که کاش ظریف بیشتر صبر میکرد اما وجه کاریکاتوری تصویر ارایه شده از یک مقام بلندپایه در رسانهای که ۸۰ میلیون مخاطب دارد، این سوال را پیش آورد که چگونه میخواهد اعتبار فروریخته او را در کشور و جامعه جهانی احیا کند. سریال «گاندو» تلاش کرد تصویری قدرتمند از وجهه امنیتی کشور نمایش دهد اما آیا لازم بود برای ارتقای این ابعاد امنیتی، تصویری از یک وزیر خودفروخته و ضعیف یا انعکاسی مضحک از جلسه شورای امنیت ملی ارایه شود؟
دو؛ عقب بودن از جریانات خبری
بارها پیش آمده است که وقتی مردم خبری را در رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی کشور دیدهاند همان لحظه سراغ شبکه خبر تلویزیون رفتهاند تا ببینند این شبکه که قرار است اخبار لحظهای را به گوش مردم برساند چقدر آنها را در جریان خبرهای روز قرار میدهد. اما نبود اطلاعرسانیهای به موقع درباره اتفاقات امنیتی مثل حادثه تروریستی مجلس یا حتی حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله باعث شد، مخاطبان به این نتیجه برسند که حتی در برهههای مهم زمانی و بحرانهای طبیعی هم باید دست به دامن شبکههای اجتماعی و رسانههای غیرمرجع شوند. در زمانی که همه مردم در حال سرچ در اینترنت و تماس با فردی در منطقه حادثه هستند، شبکه خبر و دیگر شبکههای تلویزیونی باید تصاویری از گل و بلبل و میزگردهای غیرضروری پخش کنند.
احمد طالبینژاد، منتقد سینما و نویسنده درباره اطلاعرسانیهای تلویزیون معتقد است: رفتارهای غلط تلویزیون باعث ایجاد بیاعتمادی شده است. رویکرد این رسانه در قبال مسائل سیاسی – فرهنگی و اینکه به دستگاهی صرفا تبلیغاتی تبدیل شده باعث شده است من تلویزیون نگاه نکنم. من چند سال است تلویزیون نمیبینم چون فکر میکنم دقیقا حال و هوا یا فضایی که در تلویزیون حاکم است در جهت تحمیق مردم است تا رشد مردم و خوب که دقت کنیم این دستگاه فقط برآورنده نظرات یک جریان فکری است و همه مردم را شامل نمیشود.
سه؛ فقر برنامهسازی؛ از ایده تا عمل
کلیشه پول و پارتی انگار هنوز هم حرف اول را میزند. حضور افراد بیارتباط با حوزه تخصصی در ساخت برنامهها یکی از دلایلی است که این رسانه را روز به روز با افت مواجه کرده است. برنامهسازانی که بدون تخصص و تجربههای لازم وارد کار شدهاند و قرار است حضورشان ارزش افزودهای برای برنامهسازی باشد اما نهتنها به ارتقای علمی و تخصصی برنامهها کمک نمیکنند، بلکه با انتخابهای غلط سطح رسانه را نازلتر از آنچه هست، میکنند. پول و سرمایه نیز که همیشه حرف اول را میزند؛ از پزشکان و کارآفرینان و روانشناسان که پول میدهند تا در یک برنامه به عنوان کارشناس و مهمان حضور پیدا کنند گرفته تا اسپانسرهایی که صرفا به دلیل سرمایهای که داشتهاند دست به تهیهکنندگی زدهاند.
نمونه دیگری از این افراد غیرمتخصص نیز سلبریتیها هستند که در شبکههای مختلف تلویزیونی اجرای برنامهها را به دست گرفتهاند و تلویزیون برای اینکه مخاطب جذب کند، هر روز یک سلبریتی جدید از سینما و موسیقی و ورزش برای اجرا به رسانه ملی دعوت میکند. ماجرای ریزش مخاطب تلویزیون و متوسل شدن به سلبریتیها برای جبران این معضل برای خود سلبریتیها هم آن قدر مسجل است که فردی مثل محمدرضا گلزار میگوید با حضورش در تلویزیون مخاطبان بسیاری را به این رسانه جذب کرده است. حرفی که اگر چه با واکنشهای مجریان تلویزیونی مواجه شد اما بازتابی از عملکرد خود این رسانه است.
چهار؛ سوءمدیریت در تلویزیون
بالاتر از ضربهای که حضور غیرمتخصصها در بخشهای مختلف صداوسیما به این سازمان میزند، آسیب نبود یک مدیریت درست است. مدیریتی که برای برخی برنامهها سلبریتیها را مجاز میداند و برای برخی ممنوع. برای برخی برنامهها اسپانسرها را لازم میداند و برای برخی محدود میکند. آنچه در یک شبکه سانسور میشود در قالب یک سریال یا برنامه دیگر از شبکه دیگری مجوز پخش میگیرد.
احسان کرمی مدت زیادی است که در تلویزیون ممنوعالفعالیت است. او در زمان این ممنوعیت به عنوان مهمان در برنامه کتابباز حضور یافت اما این برنامه پخش نشد، با این حال در همان زمان توانست در برنامه خندوانه اجرا داشته باشد. حتی بعد از این ممنوعیت او به صورت رسمیتر مطرح شد چون در سریال «هیاتمدیره» بازی کرد و این سریال از تلویزیون پخش شد. غیر از ماجرای ممنوعالتصویریها مثالهای فراوان دیگری هم هست که همه آنها از نبود یک مدیریت واحد در سیاستگذاریهای کلان تلویزیون حکایت میکند. سوءمدیریتی که اگر طی آن مدیری بخواهد خلاف جریان آب شنا کند به راحتی کنار گذاشته میشود و مدیر دیگری جای او منصوب میشود.
پنج؛ دوری از مردم جامعه
مردم خیلی وقت است تصویر روشنی از جامعهشان، علایقشان، سبک زندگیشان و مشکلات سیاسی و اجتماعی که با آن دست و پنجه نرم میکنند، در تلویزیون نمیبینند. هنوز تصویر زنان مطلقهای که خودشان مدیریت خانه و خانواده را به دست گرفتهاند و زندگی موفقی دارند، ممنوع است. همینطور دختران و پسران نوجوان که در دوران بلوغ با استرسها و مشکلات و دغدغههای جنسی و اجتماعی مواجه میشوند. در عوض نوجوانان صداوسیما در فیلم و سریالها و رئالیتیشوها روباتهایی مصنوعی هستند که گویی هیچ بویی از این التهابها نبردهاند. حتی گزارشهای خبری که میتواند تصویر واقعیتری از جامعه نشان دهد از این امر امتناع میکنند. شاهدش هم گزارشی خبری است که دو سال پیش صداوسیما در زمان فیلترینگ تلگرام با داعیه دفاع از این رویکرد پخش کرد و گوینده آن را با عنوان «زندگی بدون شبکههای اجتماعی» آغاز میکرد و مردم از این میگفتند که با تلگرام دچار سرگیجه میشوند یا بدون شبکههای اجتماعی چقدر به خانواده خود نزدیک شدهاند. گزارشی که با انتقادهای فراوان مواجه شد و خیلی سریع برخی از افرادی که مصاحبههایشان در همان گزارش منتشر شده بود، گفتند که حرفهای آنها سانسور شده است.
محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی با اشاره به سبک زندگی به تصویر کشیده در برنامهها و سریالهای تلویزیون میگوید: سبکی که رادیو و تلویزیون ارایه میکند خیلی متفاوت است با آنچه زیر پوست و حتی روی پوست جامعه در جریان است و سازمان گویی نتوانسته است این تفاوت را حل و فصل کند. اگرچه سازمان باید جامعهای مقبول و محترم و متدین ارایه کند چون شعار حاکمیت این است اما خود اعضای ادارهکننده صداوسیما علاوه بر مردم جامعه، لایف استایل متفاوتی را اتخاذ کردهاند.
شش؛ تقلیل وقایع دینی به مناسبتی سازیهای کلیشهای
هنوز بعد از چهار دهه که از انقلاب میگذرد، راه درستی برای ارایه یک فرم خوب در حوزه مسائل دینی و انقلابی پیدا نشده است. فرمول تلویزیون در مناسبتهای دینی در اعیاد و شهادتها یکی است. تلویزیون در این مناسبتها سراغ پخش مداحیها میرود و در حداقلیترین شرایط یک میز جلوی دوربین قرار میگیرد و مجری از یک کارشناس مذهبی سوال میپرسد. همین فرمول کلیشهای تلویزیون و اختصاص آنتن به مراسم مداحی اخیرا باعث شد یک مداح به بخش زیادی از مردم توهین و هزینههایی را به کشور تحمیل کند که شاید حالا حالا جبران نشود.
ابطحی که از مدیران پیشین رادیو هم بوده است درباره لزوم بازتر شدن دایره حضور افراد در صداوسیما میگوید: « رادیو و تلویزیون باید در همین چارچوب فعلی به این فکر کند که محتوای مورد نظرش را از زبان افراد متعددی بیان کند. سازمان بخشهایی از دولت و مجلس و حتی روحانیت را به رسمیت نمیشناسد و حتی در برنامههای دینی و مذهبی هم افراد محدودی حرف میزنند در حالی که صداوسیما میتواند در محتوای مورد قبولش شخصیتهای جدید و علمی دیدگاهها را مطرح کند.»
هفت؛ بیکیفیت بودن آثار نمایشی
تفاوت رسانه ما با رسانههای غربی غیر از بودجه و مدیریت و تخصصگرایی در خروجی کار است که آنها وقتی میخواهند از یک واقعه حرف بزنند «چرنوبیل» را میسازند که تنها در چند قسمت اول توزیع این سریال هشت هزار ایرانی در ویکیپدیای فارسی آن را سرچ میکنند تا به ابعاد بیشتر این واقعه پی ببرند یا سریالهایی مثل «۲۴» و «هوم لند» را میسازند که به وضوح از جزییترین سیاستهای درباره ایران در آنها پردهبرداری شده است، اما در اینجا یک سریال امنیتی با نام «گاندو» ساخته میشود که صرفنظر از موضعگیریهای سیاسیاش که جای حرفهای زیادی دارد، از نظر حرفهای خندهدار به نظر میرسد.
هشت؛ قهر چهرهها و شخصیتهای محبوب مردم
کنار گذاشته شدن چهرههای محبوب مردم و اتفاقاتی که به قهر برخی دیگر از چهرهها منجر میشود از دیگر دلایلی است که باعث میشود مردم صداوسیما را ترک کنند. عادل فردوسیپور مجری برنامه «نود» چند ماه است که دیگر در این برنامه پربیننده حضور ندارد. برخی تهیهکنندگان تلویزیون میگویند علاوه بر افرادی که به شکل رسمی این موضعگیری را اعلام کردهاند، بسیاری از چهرههای هنری و فرهنگی هم وقتی به تلویزیون دعوت میشوند دست رد به سینه ما میزنند و میگویند تا زمانی که فردوسیپور بازنگردد پایشان را به تلویزیون نخواهند گذاشت.
ابطحی در بخشی دیگر از گفتوگوی خود با «اعتماد» درباره ماهیت رسانهها توضیح میدهد و میگوید: «رسانه اگر شنیده یا دیده یا خوانده شود رسانه است والا رسانه نیست و نمیتوان رسانه را فقط به نیت قصد خیر اداره کرد و مدعی شد کار رسانهای انجام میدهیم، به ویژه اگر پول بیتالمال صرف رسانه شود؛ اگر خود رسانه تلاشی برای پیدا کردن مخاطب نکند نوعی برداشت غیرمجاز از بیتالمال است. اهالی رادیو و تلویزیون میدانند که در بخش جدی جامعه شنیده نمیشوند اما خود را پاسخگو به بخش عمومی جامعه نمیدانند و توقعی هم برای شنیده شدن ندارند.
ابطحی در بخش دیگر بر احیای اعتمادسازی تاکید میکند و میگوید: این اعتمادسازی باید در دستور کار سازمان باشد. رادیو و تلویزیون رسانه رسمیای است که عمدتا سخنگوی بخش تندروی حاکمیت است، بنابراین طبیعی است که علاقهمند است به جامعه این نکته را منتقل کند که وضعیت موجود وضعیت بسیار خوبی است.
او اضافه میکند: رادیو و تلویزیون میتواند در بسیاری از موارد مرجع مورد اعتماد مردم باشد. من اعتقاد ندارم پیوند جامعه با این سازمان قطع شده است ولی تلاشی هم نمیبینم که سازمان بخواهد مخاطبانش را زیاد کند. ابطحی که در تلویزیون فقط گاهی بیست و سی را دنبال میکند در این باره نیز میگوید: خیلی تلویزیون نمیبینم، فقط گاهی بیست و سی میبینم چون میخواهم ببینم دیدگاهها نسبت به موضوعات چگونه است.
برنامهسازانی که بدون تخصص و تجربههای لازم وارد کار شدهاند و قرار است حضورشان ارزش افزودهای برای برنامهسازی باشد اما نهتنها به ارتقای علمی و تخصصی برنامهها کمک نمیکنند، بلکه با انتخابهای غلط سطح رسانه را نازلتر از آنچه هست میکنند. پول و سرمایه نیز که همیشه حرف اول را میزند؛ از پزشکان و کارآفرینان و روانشناسان که پول میدهند تا در یک برنامه به عنوان کارشناس و مهمان حضور پیدا کنند گرفته تا اسپانسرهایی که صرفا به دلیل سرمایهای که داشتهاند دست به تهیهکنندگی زدهاند. نمونه دیگری از این افراد غیرمتخصص نیز سلبریتیها هستند که در شبکههای مختلف تلویزیونی اجرای برنامهها را به دست گرفتهاند و تلویزیون برای اینکه مخاطب جذب کند، هر روز یک سلبریتی جدید از سینما و موسیقی و ورزش برای اجرا به رسانه ملی دعوت میکند.