یکی از شاکیان گفت: من راننده تاکسی هستم. ساعتی قبل داخل خیابان زن جوانی به صورت دربستی خودروی مرا کرایه کرد. او در صندلی جلو سوار شد و به طرف مقصد بهراه افتادیم. گوشی تلفن همراه گرانقیمتم روی داشبورد در نزدیکی خودم بود که پس از توقف در چهار راهی ناگهان زن جوان در چشم به هم زدنی گوشی تلفن همراه گرانقیمتم را قاپید و به سرعت از تاکسی خارج شد. او خیلی ورزیده بود و پس از آن سوار خودروی پژو ۴۰۵ عبوری دیگری شد و از محل گریخت.
در حالی که هر روز به تعداد شاکیان پرونده افزوده میشد کارآگاهان اداره۱۸ پلیس آگاهی برای دستگیری متهم وارد عمل شدند که دریافتند این زن به همین شیوه و شگرد گوشی مسافران و مسافربران و تاکسیهای محدوده بازار و خیابانهای اطراف بازار تهران سرقت میکند. در ادامه مأموران با بررسیهای تخصصی هویت متهم را که زن ۳۰ساله سابقه داری به نام زهرا بود شناسایی کردند. بدین ترتیب مأموران محلهای تردد وی را تحت نظر گرفتند تا اینکه مخفیگاه وی را در حوالی خیابان نواب شناسایی کردند. پس از این چهار اکیپ از کارآگاهان اداره۱۸ همراه مأموران زن صبح روز یکشنبه برای دستگیری متهم به مخفیگاه زهرا رفتند. مأموران همان ابتدا دو مرد را که از همدستان زهرا بودند در محل دستگیر کردند، اما زهرا برای فرار از دام مأموران از روی دیوار حیاط خانهاش به حیاط خانه همسایه پرید و پس از آن از روی دیوار حیاط چند خانه دیگر هم عبور کرد، اما در نهایت با اقدام سریع مأموران زن پلیس گرفتار شد. متهمان پس از دستگیری برای تحقیقات به اداره پلیس منتقل شدند. هر سه متهم در بازجوییها به جرم خود اقرار کردند.
زهرا گفت: من رزمی کار هستم و از دوران کودکی اهل ورزش بودم، اما مدتی قبل به خاطر ارتباط با دوستان ناباب معتاد به مواد مخدر شدم. از آن روزی که اعتیاد پیدا کردم سرنوشت زندگیام تغییر کرد و روزگارم سیاه شد. برای بدست آوردن هزینه اعتیاد دست به خلاف زدم، اما مدتی بعد دستگیر شدم و به زندان افتادم. پس از آزادی دوباره آلوده به مواد مخدر شدم و این چرخه ادامه داشت و چند باری روانه زندان شدم تا اینکه آخرین بار که از زندان آزاد شدم هنگام مصرف مواد مخدر با مردی به نام سیاوش آشنا شدم. او که متوجه شد من نیاز زیادی به پول برای خرید مواد مخدر دارم به من پیشنهاد داد که گوشی تلفن همراه راننده تاکسیها و مسافران را سرقت کنم و به او بفروشم. سیاوش مرا آموزش داد و من هم پس از فراگیری این شیوه به داخل خیابانها رفتم و به عنوان مسافر سوار خودروی مسافرکشها میشدم و اقدام به سرقت میکردم. من اموال سرقتی را به سیاوش میدادم و او هم به من پول میداد تا مواد مخدر تهیه و مصرف کنم. از آنجایی که مصرفم زیاد بود مجبور بودم هر چه بیشتر سرقت کنم تا پول بیشتری بدست بیاورم و مواد بخرم. من همچنین در ارتباطی که با سیاوش داشتم با مرد دیگری به نام محمد که او هم از متهمان سابقهدار است آشنا شدم و گاهی هم گوشیهای سرقتی را به او میفروختم، اما در حال حاضر از او بیخبرم.
![comments](/statics/themes/dah/dist/images/comment_08a3851a.png)