در سینمای ایران معمولا دو راه وجود دارد که بتوانی اولین فیلم سینماییات را بسازی. یا باید دستیار کارگردان بوده باشی و یا نمونه کار موفقی به عنوان فیلم کوتاه و مستند داشته باشی. محمد کارت به خاطر بازی در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی با راه اول بیگانه نبود و از طرفی دیگر به خاطر ساخت مستندهایش که همگی انواع و اقسام جوایز را گرفتند، به عنوان یک مستندساز خلاق هم مطرح شد. اما ماجرا وقتی خیلی جدی شد که فیلم کوتاه داستانی «بچهخور» را ساخت که در یک سال، تمام جوایز سینمایی ایران را گرفت و حالا همه منتظر بودند که اگر قرار باشد اولین فیلم داستانی بلندش را بسازد، چه تجربهای خواهد بود. کلکسیونی از بازیگران چهره و معتبر سینمای ایران، از جمله جواد عزتی، امیر آقایی، طناز طباطبایی، پانتهآ بهرام و…. به عنوان بازیگر انتخاب شدند و رسول صدرعاملی که خود در سینمای اجتماعی فیلمهای ماندگاری مثل «من ترانه پانزده سال دارم»، «گل های داودی» و… را ساخته، تهیهکنندگی کار را به عهده گرفت و داستانی که در جنوب شهر اتفاق میافتاد تا کنجکاویها و اشتیاقها دو چندان شود. اما نتیجه فراتر از یک فیلم اول بود و همان ابتدا، غیر از بخش فیلماولیها، به بخش اصلی یعنی سودای سیمرغ راه یافت و بالاخره فیلم به نمایش درآمد.
فیلم در نگاه اول شبیه فیلمهای مهم چند سال اخیر است که به جنوب شهر و معضلاتش پرداختهاند. از جمله «ابد و یک روز»، «متری شیشونیم»، «مغزهای کوچک زنگزده»، «سد معبر» و … اما محمدکارت سه برگ برنده متمایز نسبت به این فیلمها داشت. اول اینکه شناخت دقیقی از طبقه مورد نظر دارد، چون خود نسبتا از همین طبقه بود و در آن زیست کرده بود، نه اینکه از دور دستی بر آتش داشته باشد، دوم اینکه خودش بازیگر توانایی است و طبعا همکاری با بازیگران را به شکل مطلوبی بلد است و سوم اینکه تهیهکنندهای داشت که به خوبی، بستر لازم برای ابراز توانایی کارت را فراهم سازد تا نتیجه، کاندید شدن فیلم برای سیمرغ در دوازده رشته و دریافت یکی از مهمترین جوایز جشنواره یعنی، جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران بود.
اما چه شد که این طوری شد؟ کارت از سینمای مستند میآمد و در اغلب کارهایش با معتادها و خردهلاتها سر و کار داشت و حالا فرصت لازم در دسترس بود تا نگاهی جامعتر و در عین حال جزئینگرتر به سوژه مرکزیاش داشته باشد. یک روایت ملتهب و پرکشش و داستانگو که همین مقوله «داستانگویی» حلقه مفقوده اغلب فیلمهای سینمای ایران است که در «شنای پروانه»، مهمترین قواعدش رعایت شد. یعنی ترسیم یک قهرمان، انگیزههایش و اینکه کنشها و واکنشهایش متقاعدکننده باشد.
یک طراحی صحنه حساب شده، دوربینی که اغلب در مدیومشات، میگذرد تا نفس مخاطب به نفس حجت (جواد عزتی) بند باشد. قهرمانی که باید ایستگاههای مختلفی را طی کند که هر کدام با خرده روایتهای جذابی هم همراه میشدند و در نتیجه به رستگاری میرسند. گرهافکنیها و گرهگشاییها به موقع اتفاق میافتد و حجت دست مخاطب را میگیرد و به جاهایی میبرد که کمتر دیده و شنیده است. خردهلاتها، گندهلاتها، قمهکشها، مشروبفروشها، قماربازها و … همگی اهل هزارجور قسم خوردن هستند و همگی قربانی شرایط پیرامون و کارگردان چون از سینمای مستند آمده، به خوبی تفسیر خلاقانهای از واقعیت زندگی حجتها و هاشمها و … پیش روی مخاطب میگذارد و مخاطب باور میکند.
بازیها به حدی یک دست و منسجم ارائه شدهاند که برای اولینبار در تاریخ جشنواره فجر میشد به گروه بازیگران فیلم سیمرغ داد. به خصوص به جواد عزتی که مانند نگینی در روایت فیلم میدرخشد و فریادها و نجواها و بیمها و هراسهایش را لمس میکنیم.
تقطیع درست نماها به تعلیق روایت کمک میکند و با یک پایانبندی هوشمندانه، حجت داستان ما، خودش حجتی میشود برای روزگار ما و محمد کارت انگار نه انگار که اولین فیلم بلندش است و تجربه مقایسه کار او با فیلمسازان نسلهای گذشته نشان داد که از جمله تازه نفسهایی است که هم به طور غریزی سینما را میشناسد و هم آگاهانه قواعد بازی را بلد است. بلد است از امیر آقایی طوری بازی بگیرد که تفکیکش از نقش دشوار باشد. یا پانتهآ بهرام که لباس نقش دقیق برزانده اوست. زمانبندی درست اجرای هر پلان، هدایت درست بازیگران، توجه به جای برشها هنگام فیلمبرداری، تدوینی که دلهره و واهمه تعقیب و گریزها را دو چندان میکند و … در نهایت تبدیل به فیلمی شدند که به راحتی میتوان به آن به عنوان یک سند تصویری زنده از «زوال زیبای گلها در گلدان» نگاه کرد. فیلمسازی که به پیرامونش نگاه نمیکند، بلکه جستوجو میکند، بلکه روشنگری میکند، بلکه دلسوز قربانیان داستانش است، حاصل کارش میشود فیلمی که هم منتقدان دوستش دارند که در اغلب نظرسنجیها جزو فیلمهای برتر قرار گرفت، هم مردم که جایزهاش را دریافت کرد و هم داوران که پنج سیمرغ به آن دادند، در حالیکه جای خالی سیمرغ جواد عزتی و خود محمد کارت حس میشود.
وقتی فیلمی در تمامی اجزا موفق باشد، طبیعی است که یک کارگردان خلاق و نکتهسنج، پشت صحنه داشته. کارگردانی که طبق شنیدهها به شکل عجیبی فقط ۲۵روز را برای چنین پروژه سنگین و پربازیگر و با این تنوع زیاد لوکیشن، صرف پیشتولید کرده و فقط ۵۰روز را صرف فیلمبرداری که نشان میدهد قبل از ساخت فیلم، دقیقا در ذهنش، یک بار فیلم را از اول تا آخر دکوپاژ و تدوین کرده! و طبق یک جهانبینی و نقشه راه هدفمند حرکت کرده است. نه مثل اغلب کارگردانها که هیچ تصوری از فیلمنامه در زمان اجرا ندارند و زمان و هزینه پیشتولید و تولید و پس از تولید، سر به فلک میکشد! و داد و فغان بازیگر و تهیهکننده و … به آسمان میرسد!
نکته آخر اینکه «شنای پروانه» پتانسیل و قابلیت این را دارد که با تبلیغات درست و مخاطبشناسی دقیق، به راحتی بتواند جزو فیلمهای پرفروش سال آینده قرار گیرد. هم جشنواره فجر، فیلم را ستایش کرده، هم مخاطبانش، هم منتقدان و هم ویترین بازیگری جذابی دارد که در راس آنها جواد عزتی به خوبی میتواند، مخاطب را به سالن سینما دعوت کند تا از سینما لذت ببرد. سینمایی از جنس مردم، درباره مردم، برای مردم.
در دنیای اطراف ما بیشمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آنها خبر نداریم. این حقایق در زمینههای حیاتوحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]
در دنیای اطراف ما بیشمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آنها خبر نداریم. این حقایق در زمینههای حیاتوحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]
مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه میشود. در این مطلب از لیستمیکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور میکنیم. با [...]
تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتابهایی در این حوزه وجود دارند که بهقدری هیجانانگیزند که ممکن [...]