ترامپ از سویی ناو هواپیمابر لینکلن را به منطقه گسیل کرده و از سوی دیگر شماره تلفن می دهد و منتظر تماس مذاکره کنندگان ایرانی است.
هم چنان که اغلب تحلیلها گواهی می دهد بسیار سخت است تصور نمود آمریکا و یا کشورهای عربی هم پیمان آمریکا علاقه واقعی به انجام حمله ای داشته باشند: تجربه تلخ عراق هنوز در پیش چشم آمریکاییهاست. چه منفعتی می تواند کشته شدن هزاران سرباز آمریکایی و هزینه هفت تریلیون دلاری آمریکا در جنگ با عراق را توجیه نماید. ترامپ بیش از دیگران از دادن چنین هزینه ای در خاورمیانه اظهار ناخشنودی کرده و با وعده کاستن از درگیریها و مشکلات آمریکا در خاورمیانه بر سرکار آمده است. أصلا به شخصیت تاجر مسلک و منفعت طلب او نمی آید به هدفی جدی جز گرفتن امتیازات بیشتر از ایران فکر کند. چنین جنگی جایی برای آن امتیازات و امتیازگیریها باقی نمی گذارد. برخی کشورهای عربی چون عربستان و امارات برای فشار بر ایران دست و پا می زنند اما آنها بهتر از دیگران می دانند شعله ور شدن جنگ در خلیج فارس برای آنها و اقتصاد لوکس آنها چه معنایی دارد. در صورت وقوع جنگ، شهر زیبای دوبی که با سرمایه گذاری نجومی آنها به این درجه از شکوه و شهرت رسیده است با چه سرنوشتی روبرو خواهد شد؟ البته دوبی تنها یک نمونه است.
در میان دشمنان ایران، بی گمان تنها و تنها یک کشور است که از حمله آمریکا به ایران سود خواهد برد. اسرائیل در خلیج فارس هیچ چیزی برای خراب شدن و در نتیجه هیچ دلیلی برای نگران شدن ندارد. نه پالایشگاهی و نه پایگاهی. این منطقه شاید تنها منطقه ثروت خیز جهان باشد که هنوز دست یهودیان به منافع آن نرسیده است. از این رو این تنها اسرائیل است که میتواند آتش گرفتن خلیج فارس را با اعصابی آرام و بدون ذره ای نگرانی و ناراحتی به تماشا بنشیند. یک سوم نفت جهان از این منطقه می گذرد اما سهم اسرائیل از این نفت یک بشکه نیز نیست. اسرائیل برخلاف آمریکا در منطقه نیرو و پایگاهی هم ندارد که نگران امنیت آنها باشد. برای اسرائیل وقوع چنین جنگی فقط منفعت است. در این جنگ منابع اقتصادی و زیرساختهای کشورهای قدرتمند و ثروتمند مسلمان، که ثروت آنها همواره موی دماغ پروژه صهیونیسم در منطقه بوده است، نابود خواهد شد. ایران و عربستان و امارات به سرنوشت عراق و سوریه دچار خواهند شد و دیگر در خاورمیانه قدرت و ثروتی باقی نخواهد ماند که مانعی بر سر راه قدرت طلبی و توسعه طلبی اسرائیل باشد. آنچه موجب نگرانی است فشار یک رژیم، اسرائیل، برای به راه انداختن چنین جنگی نیست بلکه سابقه ، تجربه و توفیق فوق العاده اسرائیل (و صهیونیسم) در به راه انداختن چنین جنگهایی است. اولین موفقیت صهیونیسم در عرصه بینالمللی ( اعلامیه بالفور) از همین طریق به دست آمد. جنبش صهیونیسم برای گرفتن این اعلامیه -و وعده تشکیل دولت یهودی در فلسطین- از انگلستان، قول داد آمریکا را به جنگ جهانی اول بکشاند.
نمونه اخیر این سیاست موفق صهیونیستی حمله آمریکا به عراق است. اسرائیل و لابی اسرائیل در آمریکا زمین و زمان را به هم بافتند تا حمله آمریکا به عراق را توجیه و تشویق نمایند. از اتهام ارتباط عراق با القاعده تا دستیابی عراق به سلاحهای کشتار جمعی که همه و همه دروغ محض بود. فیلم سخنان و دروغ پردازیهای بنیامین نتانیاهو در کنگره آمریکا -که برای کشاندن آمریکا به این جنگ ایراد شد- موجود است و فرصت خوبی برای شناخت این شخصیت دروغگو، جنگ طلب و وقیح در اختیار می گذارد. اسرائیل، پس از این تلاشها، البته به کناری خزید و بدون صرف هزینهای نابود شدن امکانات یک کشور بزرگ عربی و خنثی شدن تهدید عراق را در حمله آمریکا به نظاره نشست.
اینک اسرائیل با تمام توان تلاش می کند تجربه شیرین عراق را بر مسئله ایران تحمیل نماید. رصد کردن این موضوع در صحنه سیاست آمریکا میتواند دلایل بسیاری برای این ادعا فراهم نماید: تقریبا تمامی شخصیتها و مراکز آمریکایی که مشوق حمله نظامی و فشار بیشتر بر ایران می باشند از اعضای لابی اسرائیل و یا از دوستان و هم پیمانان آن می باشند. دلیل اصلی ارسال اخبار متناقض از آمریکا در باره جنگ با ایران نیز فعالیتها و اظهارنظرهای این گروه در توجیه این جنگ از یکسو و مقاومت متقابل شخصیتها و مراکز مستقل آمریکایی است که می خواهند آمریکا را از تله اسرائیلی جنگ و مصیبتی دیگر نجات دهند.
اگر به واقعیات روز دشمنی با ایران توجه شود مشخص خواهد شد اینک در جغرافیای جهان هیچ نقطه ای نیست که درجه خصومت آن با ایران از رکورد اسرائیل فراتر رود. امروزه نمی توان رژیمی را یافت که بیش از اسرائیل علیه ایران موضع گیری نماید. دشمنی اسرائیل با ایران در موضع گیریهای رسمی این رژیم و سمپاشی های تبلیغاتی آن علیه ایران خلاصه نمی شود و حوزه های بسیاری را در بر می گیرد. اسرائیل همواره در سالهای اخیر عامل اصلی تخریب روابط ایران و غرب بوده است اما این سیاست در سالهای اخیر صورت علنی تری پیدا کرده است. هرگاه ایران و اروپا در آستانه نزدیکی و تفاهمی قرار می گیرند اسرائیل پرونده ای علیه ایران مطرح نموده و به کمک دستگاههای اطلاعاتی و تبلیغاتی خود اروپا را از ایران دور می کند. کیست که اینک نقش اسرائیل در تحریم اقتصادی ایران، تروریستی نامیده شدن سپاه پاسداران و -آخرین مورد- اعزام ناو لینکلن به خلیج فارس را ندیده یا نشنیده باشد. شاید بهترین گواه این ادعا اظهارات شخص نخست وزیر اسرائیل در جریان انتخابات اخیر این کشور باشد. در این انتخابات نتانیاهو به همه اقدامات ضدایرانی دولتش اعتراف و افتخار نمود و رسما اعلام کرد در صورت پیروزی در انتخابات اولویت او ایران (یعنی دشمنی با ایران) است. این حقایق در مورد موقعیت ضدایرانی اسرائیل در نقشه جهان، اسرائیل را بعنوان شایسته ترین گزینه لقب شیطان بزرگ معرفی می نماید.
اسرائیل مرتکب جنایات بسیاری در حق ملت ایران شده است اما تنها یک نمونه از این جنایات برای اتصاف وی به توصیف بالا (شیطان بزرگ) کافی است: پس از سالها اختلاف میان ایران و غرب بر سر برنامه اتمی، این دو وارد مذاکراتی جدی برای حل مشکلات این مسئله شدند. سالها مذاکرات فشرده این دو به موافقتنامه ای منجر شد که مورد توافق طرفین قرار گرفت. این توافق سنگ بزرگی را که مانع توسعه روابط طرفین بود از میان برداشت و میتوانست زمینه اصلاح امور را در همه سطوح فراهم آورد. پیشرفت این همکاری میتوانست به رونق اقتصادی در ایران تبدیل شود اما مخالفت و خصومت دولت اسرائیل و لابی اسرائیل مانع تحقق این امر گردید.
در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی اسرائیل موجودی خاموش بود که از اظهار نظر و اتخاذ موضعی منفی علیه ایران احتراز می نمود. در آن سالها آمریکا -که در جریان انقلاب بازنده اصلی ماجرا به حساب می آمد- نقطه ای کانونی از شیطنت و مخالفت با ایران انقلابی به شمار می رفت. در آن شرایط نگاهی به نقشه خصومت علیه ایران انقلابی در جهان می توانست آمریکا را به عنوان شیطان بزرگ زمان معرفی نماید. اما در سایه سیاستهای ضدایرانی اسرائیل در سالهای اخیر اینک ژئوپولیتیک دشمنی با ایران تغییر یافته است: امروزه، اسرائیل در خصومت با ایران دیگران را پشت سرگذاشته و بی تردید در صدر لیست دشمنان ایران قرار گرفته است.
اگر چه اتخاذ سیاستهایی عقلایی تر و سنجیدهتر میتوانست در کاهش خصومت اسرائیل و به ویژه انتقاد غرب از ایران در این زمینه موثر باشد اما واقعا امروز موتور اصلی این خصومت و رویارویی سیاستهای دولت تندرو و افراطی اسرائیل است. رفتار دولت إاسرائیل نشان می دهد این رژیم به هیچوجه خواهان کاهش تنش با ایران نیست و به پیامهای موجود در این زمینه توجهی نمیکند. دشمنی دولت اسرائیل با ایران از زمان سیاستهای صریح و ضد اسرائیلی آقای احمدینژاد تا دوران سیاستهای محتاطانه و واقعگرایانه آقای روحانی نه تنها کاهش نداشته بلکه افزایش نیز یافته است. بنابراین بعید است اتخاذ سیاستهای ملایم تر در برابر اسرائیل از خصومت کنونی اسرائیل و فشار آن بر آمریکا برای حمله به ایران بکاهد.
مهمترین دلیل اتخاذ چنین سیاست خصمانه و آشتی ناپذیری از سوی اسرائیل طمع و اشتیاق اسرائیل برای تکرار تجربه عراق در منطقه است. اسرائیل بخوبی دیده است چگونه سیاست اسرائیل در قبال عراق و فشار بر آمریکا برای حمله به عراق به دگرگونی اوضاع در خاورمیانه انجامیده و فرصتهایی را در اختیار اسرائیل گذاشته که پیش از آن هرگز متصور نبوده است. انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس، کنار گذاشتن پیمان اسلو، تثبیت اشغال جولان و طرح انضمام شهرکهای یهودی نشین به اسرائیل گوشه ای از این توفیقات بی سابقه اسرائیل است. اگر اسرائیل بتواند آن داستان را در مورد ایران تکرار نماید شاید برای همیشه خیالش از بابت منطقه و مقاومتهای منطقه در برابر موجودیت اسرائیل راحت شود. براساس دیدگاه اسرائیل، اگر به لطف تلاش لابی یهودی، آمریکا وارد درگیری نظامی با ایران شود، واکنش ایران و توسعه درگیری تمامی خلیج فارس را -که مرکز بزرگترین ثروت مادی جهان اسلام است- به آتش خواهد کشید. بنادر، پالایشگاهها و نفتکشهای موجود در منطقه نابود خواهد شد و … این تصویر با همه اجزای آن آنچنان دوست داشتنی و هوسانگیز است که اسرائیل حق دارد برای اجرای آن سراز پا نشناسد.
تهدیدهای ایران برای عمل متقابل و حمله به پایگاههای آمریکا و بنادر کشورهای عربی همه و همه میتواند آتش اشتیاق اسرائیل برای انجام چنین رویارویی را شعله ورتر نماید. زیرا این همان چیزی است که اسرائیل در آرزوی آن می سوزد و با همین هدف است که امکانات خود را در خدمت اجرای این سیاست جنگ افروزانه قرار داده است. اسرائیل می تواند ببیند در صورت وقوع این جنگ دیگران در منطقه نابود می شوند و اسرائیل آباد در فردای جنگ بر ویرانه های خاورمیانه حکومت خواهد کرد.
چنین تصویری از اوضاع مطمئنا مشوق اسرائیل و لابی اسرائیل برای هل دادن آمریکا به سوی یک درگیری نظامی با ایران است. فراهم کردن تصویری متفاوت می تواند اسرائیل را در شرایط کاملا مختلفی قرار دهد. لازم است اسرائیل به وضوح ببیند ایرانیها به خوبی می دانند اسرائیل و لابی اسرائیل مسئول اصلی هر حمله نظامی آمریکایی به ایران است و بنابراین، از نظر آنها، این اسرائیل است که باید بهای اصلی این جنگ احتمالی را بپردازد. چنین موضعی می تواند تصویر داستان را عوض نموده و اسرائیل را از برنده اصلی داستان ـخود ساخته بحران خلیج فارس- به بازنده اصلی آن بدل نماید. از این نظر متوقف کردن سیاست جنگافروزانه اسرائیل -که مهمترین عامل بروز جنگی احتمالی در منطقه خلیج فارس است- تنها در گرو موفقیت ایران در ارسالی پیامی روشن، واضح و باورپذیر به تلآویو در مورد عواقب وخیم و وحشتناک پیگیری چنین سیاستی است: هرگونه حمله نظامی به ایران از سوی آمریکا به پای مسئول اصلی این حمله، اسرائیل، نوشته خواهد شد و اسرائیل آسیبپذیرتر از آن است که بتواند تلافی ایرانی را تحمل نماید.
23310