سهیل بیرقی درحالی در فیلم سومش به سراغ موضوعی زنانه رفته که پیش از این در فیلمهای «من» و «عرق سرد» به سراغ سوژههایی مربوط به زنان رفته بود و حداقل بیشتر از «عامهپسند» در سوژهپردازی به موفقیت رسیده بود.
«من» به عنوان اولین فیلم ساخته بیرقی، روایتی از تغییر ارتکاب به جرم است. «من» روایت از زنی است که بالاخره پایش را فراتر از تصویر کلیشهای از زن معتاد، زن روسپی، دختر فراری و زن خانهدار در عموم فیلمهای ایرانی گذاشته بود. «آذر» در این فیلم برای پیشبرد کارهایش دست به فکر و ایدههای نوآورانهاش میزند. او میخواهد قدرتمند باشد و کارگردان برای نشان دادن این قدرت زنانه دست به پیچ و خمهایی استعاری زده بود که دقایقی ذهن بیننده را در تعلیق میگذاشت و با تمام پیچیدگیها در فرم و سبک اما خوشایند بود.
بیرقی در فیلم دومش یعنی «عرق سرد» به سراغ سوژهای مهم یعنی موضوع ممنوعیت خروج زنان از کشور بدون اجازه شوهر رفت که با ماجرای نیلوفر اردلان، کاپیتان تیم ملی فوتسال زنان و ممنوعالخروجیش به دست همسرش پرسروصدا شد و حتی تا جایی پیش رفت که نمایندگان زن مجلس دهم را به فکر واداشت تا طرحی برای خروج زنان نخبه از کشور با اجازه خودشان را در دستور کار قرار دهند. مهمترین تمایز «عرق سرد» با «من» تاکید بر تقدم روایتگری بر فرم بود و به نظر بیرقی در این فیلم خوب توانسته بود روایتی ساده از یکی از مصادیق تبعیض قانونی علیه زنان را به تصویر و البته به چالش بکشد و به نظر همین نوع روایت و گرفتن بازی مورد نظرش از بازیگرانش بود که توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد و نقش مکمل زن را نصیب امیر جدیدی و سحر دولتشاهی کند.
اما در «عامهپسند» نه دیگر خبری از پیچیدگی و کنایه است و نه نشانی از بالا و پایینهایی که بتواند بیننده را راضی از سالن سینما خارج کند. این فیلم روایتی از زنی ۵۷ ساله با بازی فاطمه معتمدآریاست که بعد از ۲۸ سال زندگی مشترک از همسرش جدا شده و دنبال ساختن زندگیای جدید در شهر آبا و اجدادی اش (شهرضا) است. او نمایندهای از زنان خانهدار است که یا مادر بودهاند یا همسر؛ زنانی که نه مهارت خاصی دارند و نه مال و اموالی که بتوانند با آن گذران زندگی کنند. مردهای این فیلم بیشتر نامرئیاند و به غیر از هوتن شکیبا، مرد دیگری را در این فیلم نمیبینید و در همه سکانسهایی که مردی در آن حضور دارد، دوربین پشت سر اوست. همسر سابق و پسر «فهمیه» دو مرد اصلی زندگی اویند که حالا یکیشان او را ترک کرده و دیگری که فقط صدایش را از پست تلفن میشنویم، همواره در پی سرکوب آرزوهای مادرش است.
گرچه تاکید کارگردان در این فیلم بر کاستیهای حقوقیِ زنان خانهدار و پررنگ کردن کلیشههای جنسیتی علیه زنان خانهدار است اما او با داعیهداری درباره این موضوع با پرداختی ضعیف برای نشان دادن زنی ساده و در مواقعی احمق، نتوانسته آنطور که باید و شاید از این نقش، لیدری دغدغهمند بسازد که حالا به فکر جبران عقدههایی است که در تمام طول زندگیاش داشته است. گویی بیرقی در تمام طول فیلم با گنجاندن دیالوگهایی گل درشت در پی مانور بر کلمه «عامهپسند» است که «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو».
هرچند رفتن به سراغ سوژههای زنانه و تاکید بر فرهنگ مردسالاری که زنان را نادیده میگیرد از سوی یک کارگردان مرد مهم و قابل تقدیر است اما توضیحات همین کارگردان در پاسخ به سوالی در نشست خبری این فیلم درباره ضد زن بودن این فیلم، حتی دغدغه این فیلمساز را هم کمی ضدونقیض و مثالی برای ضربالمثل «نعل وارونه زدن» میکند. آنجا که گفت: «تصمیم گرفتم که فیلمم درباره مدح زنان یا علیه نباشد و من متعلق به هیچ ایسمی نیستم. نه برای زنان و نه بر زنان فیلم نساختم. من فقط خواستم تا زمانه خودم را بازتاب بدهم. اگر احساس تخریب دنیای زنان میشود انعکاس ذهن خود بیننده است.»
۵۷۲۴۱