احسان خراسانی؛ در حالیکه از پلههای ورزشگاه امام رضا (ع) با همان استیل همیشگی بالا میرفت، برخی با سوالهای خودشان باعث میشدند که آنها خندههای از سر حرص معروف دوباره روی لبهایش بیایند. خندههایی از جنس شب مذاکره با محمدرضا ساکت پای میزگرد عادل فردوسیپور و برنامه 90. انگار میخواست دوباره به همه یادآوری کند فوتبال گاهی وقتها برای سرکشیهای او کافی نیست. سعی میکرد خنده را روی لبهایش نگه دارد ولی با خشمی که در صدایش بود در پاسخ به سوالی مبنی بر شایعه استعفایش گفت: «چه کسی باید استعفای من را قبول کند؟ خودم؟! بنویسید علی کریمی مالک، استعفای علی کریمی سرمربی را گرفته و بررسی میکند….»
از چند روز قبل، اخبار مختلفی درباره استعفایش به گوش رسیده و اینکه دیگر به رشت نمیرود. خبری که اگر واقعیت داشته باشد میتواند پروژه سپیدرود این فصل را هم به یکی دیگر از ناکامیها و حاشیههای او اضافه کند. ناکامیهایی که گاه از سر بدشانسی و گاه به دلیل انتخابهای بد سراغش آمدند. و حاشیههایی که کاملا از جنس کریمی بودند. از زدن به سینه داور در ویتنام و محرومیت در تیم امید گرفته تا لگد زدن به کیف پزشک تیم ملی در جام جهانی، ترک اردو در زمان افشین قطبی و اختلاف با برانکو و کیروش. داستانهای حاشیهای در زندگی کریمی کم نیستند؛ با این حال داستانش با سپیدرود از جنس دیگری است. امسال همه چیز برای او متفاوت بود. خودش آستینها را بالا زد و شد همه کاره. در دل تمامی خاطرات ریز و درشت، از سرتوپهای ویرانکننده در قامت بازیکن تا ناموفق بودن نسبی در زمینه مربیگری. اینکه فوتبال بعضی وقتها برای خیلیها کافی نیست با مرور اتفاقاتی که در طی همه این سالها برای او رخ داده معنای کاملی به خودش میگیرد. نه اینکه کسی انتظار داشته باشد او سیاستمداری حرفهای شود یا ریاست ارگانی را بر عهده بگیرد. همین که نمیتواند در جزییترین مسائل خودش را با فضای بیرون مستطیل سبز در فوتبال ایران وفق دهد یعنی عرصه برایش تنگ است.
منتقدان اسم شرایط این روزهایش را ناکامی میگذارند. در شرایطی که او بارها با چنین پدیدهای سرشاخ شده. سالهای ابتدایی بازی با توپ همه چیز خوب بود. از شروعی خوب با پرسپولیس تا حضور در لیگبرتر امارات. وقتی سال 2004 ابتدا بهترین خارجی فوتبال امارات شد و سپس سال را با آقای گلی در جام ملتها و کسب عنوان مرد سال آسیا تمام کرد، ناکامی غریبترین واژه در دامنه لغات ذهنش بود؛ اما او علی کریمی بود با استایل معروف خودش. خیلیها میگویند کریمی اگر پشتکار علی دایی را داشت خیلی از قلهها را فتح میکرد اما …
پرواز تهران به مونیخ زندگیاش را رویاییتر کرد. از آن روز به بعد اما تحمل خوشیهایی که حداقلی شده بودند برای او تبدیل به عادت شد. با بایرن هم به قهرمانی بوندسلیگا رسید و هم کاپ قهرمانی دیافبی پوکال را بالای سر برد ولی همه چیز آنطور که میخواست پیش نرفت. شاید مصدومیت، شاید فاصله زیاد از جو فوتبالی آلمان و شاید هم قاعده علی کریمی بودن؛ یکی از کاریزماتیکترین شخصیتها در فوتبال ایران که به راحتی با هر شرایطی جور نمیشود. همه اینها میتوانند دلایلی برای نقد عملکرد او در آلمان باشند. حضور در لیگ ستارگان قطر، اضافه شدن دوباره به فوتبال آلمان و بازی کردن برای شالکه و بازگشت به فوتبال ایران و پوشیدن پیراهن پرسپولیس. کریمی در طول تمامی این مسیرهایی که رفت و برگشت به موفقیت خاصی نرسید.
به جز فتح دوباره جام حذفی آلمان با شالکه و تکرار چنین افتخاری در فوتبال ایران و در لباس تراکتورسازی. همان قاعده علی کریمی بودن، او را به سمت حضور در هیاهوی فوتبال میکشاند. حتی بعد از اینکه کفشهایش را آویخت. قرار بود با ذهنش روی نیمکت، جادوگری کند اما پروژه همکاری با کارلوس کیروش خیلی زود تبدیل به یکی از بزرگترین چالشهای زندگیاش شد. هیچ کس نمیداند اسم این را هم میشود ناکامی گذاشت یا نه؛ اما به هر حال او روی نیمکت تیمملی هم به دستاورد خاصی نرسید. انتخابش به عنوان سرمربی نفت تهران نوید شروعی هیجانانگیز را میداد اما این پروژه هم خیلی زود تبدیل به یک چالش تلخ و یک ناکامی بزرگ شد. دوستان نزدیکش میگویند که کم آوردن در برابر مشکلات کار او نیست اما از یک جایی به بعد عدم توانایی در عادت کردن به یک سری شرایط، ذهنش را به سمت دوری از هر آنچه بود سوق میداد. بعد از نفت نوبت به سپیدرود رسید. تیم شهری که مردمش انتظارات زیادی از تیم محبوبشان دارند، انتظاراتی که دارد به رویا تبدیل میشود. کریمی از رشت رفت و این بار نه در قامت سرمربی که به عنوان سرمربی و مالک بازگشت. شد همه کاره باشگاه. او چه در زمان بازی کردن و چه حالا استاد گمراه کردن بوده است! به طوریکه هنوز هم کسی نمیداند اگر خبر جداییاش از سپیدرود رسمی شود آیا باید او را یک ناکام بزرگ نامید؟ با این حال او علی کریمی است، ناتوان در برابر شرایطی که همیشه خیلیها در فوتبال ایران در آن زندگی پایدار داشتند و به موفقیت هم رسیدند. مردی با دنیای خودش. مردی که دیگران را خیلی راحت محاکمه میکند؛ اما انتخابها و ناکامیهای خودش را کمتر میبیند.
43257