سینماسینما، ایلیا محمدی نیا
خانه در فرهنگ و قاموس مشترک مردمان این گیتی فارغ از این که در چه جغرافیایی نفس می کشند و در چه فرهنگی شکل می گیرند و وام دار چه آیین و مسلکی هستند جایی است که باید سرپناهی برای یگانهگی و وصل باشد.
مریم سعیدپور در عکس های خود این تعریف جهانی را به چالشی بزرگ کشانده است. به نظر او اگر عشقی در میان نباشد آدم ها هریک در این خانه ی مشترک در چارچوب تنهایی خود در زیر یک سقف تنها زندگی را میگذرانند.
خانه در عکسها تنها شمایلی از زیست مشترک دارد، اما در واقع، گویی تنها جاییست برای رفع خستگی و گذراندن عمر.
اقامتگاهی است برای گذران تنهایی آدمهایی که در خارج از چارچوب در خانه، خود را در پوشش لباسهایی جذاب می پوشانند. که تنهایی شان دیده نشود.
و البته برای آنها به قول فروغ فرخزاد:
«زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله ی رخوتناک دو هماغوشی»
در کنار هم زیر یک سقف هستند اما در دوقاب متفاوت از هم. با هم هستند و در عین حال با هم نیستند تو گویی همدیگر را نمی بینند به قول حضرت سعدی:
«ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم»
اما به قول فروغ فرخزاد باید پذیرفت :
«سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهٔ بوسهٔ تو
و صمیمیت تن هامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقرهای آوازیست
که، سحرگاهان فوارهٔ کوچک میخواند»
هنرمند، در طراحی صحنه و طراحی لباس و همچنین چیدمان درست بازیگران به خوبی توانسته تنهایی آدمها را در هر قاب عکسهایش به صورت مجزا به تصویر بکشد و در عین حال هریک از عکسها به تنهایی در القای این مفهوم موفق عمل کردهاند.