همه این گزارش، درباره یک مجلس حنابندان است؛ مجلسی پر از ساز و آواز و دوتار و دهل. وقتی عروس و داماد هر دو هنرمند موسیقی مقامی باشند آن هم در تربت جام، باید هم مجلس حنابندانشان به دورهمی بینظیر استادان موسیقی مقامی و هنرهای آیینی تبدیل شود؛ از استاد «فاروق کیانی» تا استاد «غلامحسین غفاری» و «عبدالله امینی» و «غلامرسول صوفی».
مجلس حنابندان «منصور رضایی» و «سوسن برخان»، پنجشنبهشب گذشته، به همت دوستانشان در گروه موسیقی صاحبنام «فردای جام»، تماشاگاه هنرهایی آیینی خراسان بود و البته تلاشی شیرین برای احیای دوباره سنتهای کهن، در شهر و بومی که میراثدار سنتها و عنواندار «پایتخت موسیقی مقامی» است.
به غیر از تو نمیگیرم نگاری
ماه، گرد و درشت، بالا آمده و شب، دارد بساطش را پهن میکند. هوای شبانگاهی دشت اما از هُرم روز، هنوز گرم است. جایی که برای مجلس انتخاب شده، باغتالاری است در حاشیه شهر؛ محوطهای وسیع که جان میدهد برای هتن کردن. مهمانها که آرام آرام بیشتر هم میشوند، دورتا دور محوطه را پر کردهاند. نشستهاند روی قالیها و تکیه دادهاند به دیوارهای سیمانی که با روفرشیها، پوشانده شده. مجلس که آغاز میشود، «حسینعلی مردانشاهی» سرپرست گروه فردای جام، میآید پشت میکروفون تا به حاضران خوشامد بگوید. محفل اما وقتی جان میگیرد که صدای دوتار بلند میشود. «مجید هنرمند» با مقام «سرحدی» شروع میکند تا استاد صوفی صدا به فریاد بلند کند که:
قسم خوردم به هر پیر و مزاری
به غیر از تو نمیگیرم نگاری…
مه زهرهجبین من، به در شو
ابوذر، پسر بزرگ استاد غفاری، بر خلاف پدر، به جای موسیقی تربت جام، سراغ موسیقی افغانستان رفته؛ هارمونیه(ساز جعبهای آرکاردئونمانند که پای ثابت موسیقی هند و پاکستان و افغانستان است) میزند و آواز هراتی میخواند. استاد غفاری، همیشه از این عصیانگری هنری، با دلخوری یاد میکند؛ هرچند به اذعان دیگر استادان، ابوذر توانسته صلابت موسیقی جام را با لطافت موسیقی هرات در هم بیامیزد.
رسول، سعید و رضا، دیگر فرزندان استاد غفاری هم کنار ابوذر در جایگاه مینشینند تا طبله بزنند و دوتار و دمبوره؛ و دمبوره، دوتار هراتی است؛ با صدایی زیرتر از دوتار تربت جام.
ابوذر، به لهجه هراتی میخواند که:
ای زلیخای عزیز، یوسف به بازار آمده
بی خبر آنجا مرا، خیل خریدار آمده
استاد عبدالله امینی هم با «محمد طاهری» نوازنده جوان دوتار قدم به جایگاه میگذارد. صدای این استاد پیشکسوت هم به شدت مناسب سرحدیخوانی و فریاد است. میخواند که:
مه زهرهجبین من، به در شو…
ای نسیم جان پرور امشب از برم بگذر
تا حسینعلی مردانشاهی از استاد غفاری برای آوازخوانی دعوت کند و از «محسن عسکریان»، فرزند بروند استاد مرحوم «ذوالفقار عسکریان» بخواهد که با دوتار غوغاییاش، استاد را همراهی کند؛ ابوذر با برادرانش، یک آواز دیگر افغانستانی هم میخواند.
استاد غلامحسین غفاری بعد از آن، قدم به صحنه میگذارد و کنار محسن عسکریان مینشیند. «محمود پناله» هم با کمانچهاش میآید و کنار استاد مینشیند. منصور رضایی، آقای داماد، هم با ساز «بمتار» گروه را کامل میکند.
«آواز کوهسانی» استاد غفاری، حرف ندارد. اما پیش از آن، محسن عسکریان برای دقایقی بداههنوازی میکند تا نشان بدهد که هنوز هم، ساز دوتار، اصلی ترین و محوریترین ساز در موسیقی تربت جام است.
استاد غفاری هم میخواند که:
ز حوران حسن تو کمتر نباشد
بهشت از روی تو بهتر نباشد…
موسیقی تربت جام، از موسیقی افغانستان، جدا نیست. «خالق عزیززاده» به همراه برادرانش قادر و پیمان میآیند تا گوشهای دیگر از موسیقی خراسان کهن را اجرا کنند. این بار هم محسن عسکریان با دوتارش میآید تا صدای رباب و طبله و هارمونی را کامل کند.
عزیزازاده میخواند که:
ای نسیم جان پرور
امشب از برم بگذر
ورنه این چنین پر گل
تا سحر نمیمانم…
عروسی میکنه واوا مبارک
نوبت به هتن میرسد و هتن نام عمومی رقصهای آیینی در این گوشه از خراسانزمین است؛ رقصهایی که هر کدام نمایشگر باوری از باورهای کهن ما مردم است؛ میراثی اساطیری که از روزگاران باستانی برایمان باقی مانده است. پیش از هتن دستهجمعی اما سعید غفاری و منصور رضایی روی جایگاه میآیند تا «رقص چوب» کنند و رقص چوب، نمایشی آیینی است برگرفته از جنگها و جانفشانیهایی که پدران و مادران ما در دفاع از ناموس میهن داشتهاند. اعضای گروه پرجمعیت فردای جام هم جمع میشوند تا هنرنمایی کنند. «عبدالبصیر احمدی» خواننده جوان و خوشآتیه تربت جامی هم میخواند که:
عروسی میکنه واوا مبارک
سر داماد ما باشه سلامت
الله مبارک کنه، خدا مبارک کنه
علی شیر خدا، دعای رحمت کنه
دقایقی بعد، یکی از هنرمندان، برمیخیزد تا به تنهایی، با آواز «عبدالبصیر احمدی» رقص کند و چه کسی میتواند میراثدار رقصهای کهن تربت جامی باشد، جز فرزند برومند استاد فاروق کیانی. «محمداعظم کیانی» به تشویق پدر برمیخیزد و روی جایگاه میآید. «غلام دلنواز»، چوب خمیدهاش را بالا میبرد و محکم میکوبد به پوست کشیده؛ «حسین دلنواز» میدمد در ساز برنجیاش. صدای سرنا و دهل که بلند میشود، کیانی، میچرخد و دستهایش را به سمت آسمان میبرد. بصیر از قول حضرت مولانا میخواند که:
دوران کنون دوران من
گردون کنون حیران من
در لامکان سیران من….
اگر حنا نباشد، آب طلا میبندیم
لحظاتی بعد هتن هم شروع میشود. همه مهمانها، آنهایی که محل لباس محلی به تن دارند، میآیند و حلقه بزرگی را شکل میدهند. حلقه، دورادور باغچه وسط محوطه میچرخد، پا میکوبد و دستافشانی میکند. ریتم سرنا و دهل تندتر میشود و حلقه تند و تندتر میچرخد.
گروه فردای جام حالا ترانه مشهور «حنا حنا» را اجرا میکنند. مادر داماد به همراه مادر عروس و جمعی از دختربچهها با لباسهای محلی و سینی سپند به دست، از حلقه هتن رد میشوند و روی جایگاه میآیند تا دست داماد را حنا بگذارند.
بصیر میخواند که:
حنا حنا میبندیم، بم(به) دست و پا میبندیم
اگر حنا نباشد، آب طلا میبندیم…
حسن احمدیفرد
۶۱۶۱