سینماسینما، محمد حقیقت: اوایل پائیز امسال فیلمبردای اولین فیلم بلند یک فیلمساز جوان ایرانی مقیم آلمان، در شهر شیراز شروع خواهد شد.
این کارگردان که توانسته بخش عمده هزینه فیلم خود را از آلمان به دست آورد، تحصیلات سینمائی خود را در این کشور سپری کرده است، و تصمیم گرفته نخستین فیلم بلند خود را در شهر زادگاهش، شیراز، بسازد. این جوان ۲۵ ساله، مدت هشت سالی است که درآلمان زندگی میکند، سال گذشته که به زادگاهش برگشته بوده، ایده نوشتن فیلمنامه آنرا پیداکرده است. وی فعلا مایل نیست جزئیات بیشتری از جمله نام خود را فاش کند، اما خلاصه داستان فیلمش را برایمان تعریف کرد. او این فیلمنامه را درآلمان به ثبت رسانده است. نام موقت فیلم «درشیراز…» است.
خلاصه داستان:
سعید، یک مرد جوان شهرستانی، شبی خواب میبیند دختری را که یک بار بر مزار حافظ شیرازی مدتی پیش دیده بوده وی را صدا میزند. درخواب هرچه تلاش کرده کلمات دختر را بفهمد، نتوانسته و پریشان از خواب بیدار میشود.
سعید بعد از بیدار شدن کنجکاوانه به دنبال موبایل خود میگردد تا تصویری را که با فاصله و مخفیانه از آن دختر گرفته بود، پیدا کند. سرانجام تصویری نه چندان واضح ازاومی یابد و یکی دو تصویر نیز که از زاویه کناری از او گرفته بود را پیدا میکند. او هیچ نشانه خاصی از آن دختر ندارد. تنها به یاد می آورد که وقتی لحظه ای به پشت سراونزدیک شده، وی به دختری که همراهش بوده، میگفته هفته ای یک بارسرقبرحافظ می آید و اشعار وی را میخواند و به نوعی فال حافظ میگرفته و یادداشت هائی نیز برمیداشت.
قهرمان فیلم، برای دومین بار در زندگی اش به شهر شیراز میرود به امید اینکه آن دختر را پیدا کند… اما وقتی به مزار حافظ نزدیک میشود هیچکس آنجا نیست و به دلیلی که برای اومشخص نمیشود کسی نمیتواند به آنجا نزدیک شود… همه چیز ساکت و خاموش است. قهرمان فیلم روزها و شب ها در نزدیکی قبر حافظ، از دور و نزدیک کشیک میکشد تا شاید آن دختر را بیاید…
شبی دیرهنگام که وی همان نزدیکی مزارحافظ به خواب رفته، ازسروصداهایی بیدارمیشود… در نزدیکی او، دربین درختان قتلی اتقاق افتاده. سعید تلاش میکند ماجرا را بهتر ببیند. با زوم موبایل خود ازآن واقعه عکس میگیرد، اما بدلیل کم نوربودن محیط ، فقط جزئیاتی ازآن را میتواند مشاهد کند… قهرمان فیلم، بدنبال پی بردن به این ماجرا و همچنان یافتن آن دختر برمی آید که با موردی خاصی روبرو میشود.